دفاع مقدس
نگاهی به عملکرد خائنانه منافقین در جنگ تحمیلی در گفت‌وگوی «جوان» با یک محقق حوزه دفاع مقدس
بعد از اینکه آمار ترور‌ها بالا رفت، اقداماتی برای تأمین امنیت مسئولان انجام گرفت و همچنین با همکاری مردم و گزارش‌هایی که می‌رسید، خانه‌های تیمی منافقین یکی بعد از دیگری شناسایی شدند. سپس در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ نیرو‌های سپاه با همکاری مردم توانستند محل اختفای کادر فرماندهی منافقین را در محله زعفرانیه تهران کشف کنند
تورقی در کتاب «سیر جنگ ایران و عراق»
نگرش یاد شده به مسائل لبنان و از طرفی فروکش کردن تب‌وتاب اجرای عملیات در جبهه‌ها آن هم در خارج از مرز‌های جمهوری اسلامی و در خاک عراق و به‌ویژه پس از فتح خرمشهر، بالطبع خطر‌های فزاینده‌ای را برای جنگ و انقلاب در پی داشت. به عبارت‌دیگر با این وضع بیم آن می‌رفت که ایران در دام استکبار جهانی گرفتار شود. 
گفت‌و‌گوی «جوان» با یک راوی دفاع مقدس پیرامون جبهه «دهلاویه» محل شهادت دکتر‌چمران
بعد از اشغال دهلاویه از سوی دشمن، نیرو‌های ما در ۲۶ خرداد سال ۱۳۶۰ یک عملیاتی را برای آزادسازی این روستا و پیرامون آن انجام دادند. این عملیات به دست ستاد جنگ‌های نامنظم انجام می‌گرفت. حتماً می‌دانید که ستاد جنگ‌های نامنظم از سوی شهید چمران ایجاد شده بود و به دست ایشان اداره می‌شد
برگ‌هایی از کتاب مرد ابدی (مستندی از زندگی شهید طهرانی‌مقدم)
حاج‌حسن به دوستان مبارزش در لبنان ایده‌های جدید موشکی داده بود. آن‌ها به خوبی آموخته بودند چطور صد‌ها قطعه منفجره را مونتاژ کنند و در سایه دشمن راکتی مقتدر بسازند. او در طول ارتباطاتش با برخی از فرماندهان حزب‌الله دوست شده بود که در رأسشان حاج عماد مغنیه قرار داشت
خاطراتی از جبهه‌های دفاع مقدس در گفتگو با یک رزمنده
روز‌ها بعد از نماز صبح برنامه‌های آموزشی شروع می‌شد. ما قبل از آن بیدار می‌شدیم و سحری می‌خوردیم. هم خواب‌مان کم بود و هم روزه گرفتن باعث شده بود واقعاً ضعیف شویم. یادم است یکی از بچه‌ها ظهر موقع آموزش باز و بسته کردن اسلحه یک دفعه از حــــال رفت
گفت‌و‌گوی «جوان» با همرزم عارف شهید میرهادی خوشنویس از شهدای دفاع‌مقدس
سیدهادی در عملیات والفجر ۸ در فاو فقط در شب دو ساعت می‌خوابید و نگهبانی می‌داد. منطقه باتلاقی بود و در زمستان سرد روی پتوی خیس با یک فانوس روشن در سنگر کوچک می‌نشست و نماز شب می‌خواند. فرمانده بود، اما آخرین نفری بود که غذا می‌خورد
گفت‌و‌گوی «جوان» با خواهر شهید رضا ابراهیم‌زاده دستجردی که از سوی کومله شکنجه شد و به شهادت رسید
روز اعزامش به کردستان من و مادرم تا پای اتوبوس بدرقه‌اش کردیم. وقتی رضا سوار اتوبوس شد، مادرم با گریه گفت، بچه‌ام رفت و دیگر برنمی‌گردد. سر بچه‌ام را می‌بُرَند و برایم می‌آورند! زمانی که رضا تصمیم گرفت به کردستان برود، خیلی نگرانش بودیم
یادکردی از واقعه ۱۵ خرداد ۶۳ بانه در گفت‌و‌گوی «جوان» با یک محقق حوزه کردستان در جنگ تحمیلی
پیکر‌های تکه‌تکه شده شهدا در همه جای محل بمباران دیده می‌شد. حتی بخش‌هایی از اجساد شهدا به خیابان‌های اطراف پاشیده بود. والدین شهدای دانش‌آموز بعد از شنیدن صدای مهیب سقوط بمب‌ها خودشان را به پارک می‌رسانند و در اینجا صحنه‌های تکان‌دهنده‌ای رخ می‌دهد. پدران و مادران به دنبال عزیزان‌شان می‌گشتند
روایتی از اسرای عراقی عملیات بیت‌المقدس خرمشهر
هرکسی با هرچه در دسترسش بود شروع به شلیک به سمت بالگرد عراقی کرد. یک فیلمبردار هم آن صحنه را ضبط می‌کرد. هلی‌کوپتر، بسته آذوقه را پایین انداخت و تا خواست در هوا چرخی بزند، بچه‌ها وسط آن را نشانه گرفتند. هلی‌کوپتر منفجر شد و سقوط کرد و همه الله‌اکبرگویان شادی کردند
گفت‌وگوی «جوان» با یک محقق و رزمنده دفاع مقدس پیرامون شرایط خط پدافندی در جنوبی‌ترین نقطه جبهه‌ها
از برادر رضایی‌مفرد پرسیدم اینجا چه خبر شده؟ این سنگر‌ها چه شدند؟ گفت این‌ها را دشمن به یکباره منهدم کرد! واقعاً از دیدن این صحنه شوکه شده بودم. محور اسکله تا عرض نزدیک به ۸۰ متر کاملاً متلاشی شده بود. یک مقدار جلو رفتم. همه جا تاریک بود. وقتی رسیدم دیدم نزدیک ۳۰ رزمنده یکجا شهید شده‌اند