گفتوگوی «جوان» با همسر شهید مهندس پرواز بهروز قدیمی از شهدای حادثه بالگرد
یک ساعت قبل از حادثه من با آقا بهروز صحبت کردم و او گفت: شما آماده باشید تا چند ساعت دیگر میآیم و به باغ میرویم. قرار بود آن روز به روستایمان برویم و به باغ رسیدگی کنیم. قبل از اینکه تلفن را قطع کنم، آقا بهروز گفت: خانم اینجا که من هستم خیلی زیبا و سرسبز است، گفتم: حتماً عکس بگیر تا من هم ببینم، گفت: حتماً این کار را میکنم و باز هم تأکید کرد اینجا خیلی زیباست. بعد هم خداحافظی کردیم، این آخرین صحبت من و آقا بهروز بود