مدافعان امنیت
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر شهید علی‌اکبر رنجبر از شهدای مدافع امنیت فراجا‌
او زیارت عاشورا را خیلی دوست داشت. خودش هم صوت زیبایی داشت. همیشه از او می‌خواستم برای‌مان زیارت عاشورا بخواند. حالا وقتی خیلی دلتنگش می‌شوم برایش زیارت عاشورا می‌خوانم گاهی خودم را به گلزار شهدا می‌رسانم و کنار مزارش می‌نشینم و دلتنگی‌هایم را با او زمزمه می‌کنم
همسر شهید حمزه علی‌نژاد از شهدای اغتشاشات سال ۱۴۰۱
بعد از گذشت دو سال از آن روز‌ها هنوز هم روایت از آن لحظه وحشتناک، برای او دشوار است. اما می‌نشیند و از شهیدش می‌گوید، از شهید حمزه علی‌نژاد. من زهرا محمد‌نژاد هستم. همسر شهید حمزه علی‌نژاد
مادر شهید علی اصغر قورت بیگلو از شهدای اغتشاشات سال ۱۴۰۱ 
وقتی خودمان را به بیمارستان رساندیم و دکتر‌ها بالای سرش رسیدند، فهمیدم کار از کار گذشته است. حرمله‌های زمان، گلوی پسرم علی‌اصغر را دریده بودند. وقتی که شهید شد و رفتم برای وداع با او، همه پیکرش غرق خون بود. نامرد‌ها جای سالم نگذاشته بودند. قلب، گلو، دست و پا... گلوی خونینش را بوسیدم و گفتم هدیه‌ات کردم به همان طفل شش ماهه
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر شهید جهاندیده از شهدای طریق‌القدس پدافند هوایی ارتش
بعد از شهادت حمزه با خودم فکر می‌کردم چه کسی می‌تواند این درد فراق را تسکین دهد؟! چه کسی می‌تواند دست نوازش پدرانه‌اش را بر سر من بکشد و من را تسلی بدهد. روز تشییع از برادران ارتشی خواستم در صورت امکان مقدمات دیدار من را با ولی امرم، حضرت آقا فراهم کنند که خیلی زود این خواسته اجابت شد. من به دیدار حضرت آقا مشرف شدم. دیداری که مرهم دل داغدیده من شد. به دستبوسی ایشان رفتم. همانند دختر بچه‌ای بودم که از همه دنیا بریده و خسته شده و سر بر زانوی پدر می‌گذارد تا آرام شود. به لطف خدا زیارت جمال‌شان چنان آرامشی به من داد که می‌توانم یک تنه مقابل هزاران هزار صهیونیستی بایستم
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر شهید محمد‌ابراهیم کاظمی از شهدای ناوچه کنارک
بعد از شهادت آقا محمد آنقدر مبهوت بودم که ۴۰روز نتوانستم حرف بزنم و گریه کنم. روز چهلم محمد وقتی سنگ مزارش را گذاشتند، به گلزار شهدا رفتیم. همین که چشمم به عکس محمد روی سنگ مزار افتاد، ناخودآگاه فریاد کشیدم و با صدای بلند گریه کردم. دیگر مطمئن شدم که او رفته و هرگز باز نمی‌گردد. تا قبل از دیدن این تصویر، امید داشتم برگردد
گفت‌وگوی «جوان» با پدر شهید علیرضا کیخا از شهدای حمله تروریستی جیش الظلم به کلانتری ۱۶ زاهدان
ما اصالتاً اهل زاهدان هستیم. من سه فرزند دارم که علیرضا فرزند اول من بود. او ۱۱ سال در خدمت نیروی انتظامی بود و در زاهدان خدمت می‌کرد و نهایتاً هم در ۱۷ تیر ۱۴۰۲ به افتخار شهادت نائل آمد.
گفت‌و‌گوی «جوان» با برادر شهید مدافع امنیت فراجا مجتبی سالار نسب
شکوه و عظمتی که در مراسم تشییع برادرم دیدم، باعث آرامش و تسلای خاطر ما شد. مجتبی را به روستا آوردند تا میان دستان مردمان زحمتکش روستایی تشییع شود. جمعیت بسیاری آمده بودند. تک‌تک‌شان گویی عزیز خود را به خانه ابدی بدرقه می‌کنند
روایت همسر شهید حسینعلی پیری، شیرمرد خطه سیستان‌وبلوچستان که به تازگی به دست گروهک تروریستی جیش‌الظلم به شهادت رسید
اگر در مأموریتی یکی از همرزمانش به شهادت می‌رسید، چند شبانه‌روز به خانه نمی‌آمد تا عاملین قتل همکارش را دستگیر کند. می‌گفت نمی‌توانم اجازه دهم که قاتل همکارم راحت برای خودش بچرخد، بعد از چند روز وقتی به خانه می‌آمد به او می‌گفتم حسین‌جان خسته نیستی؟! می‌گفت حالا که مجرم را دستگیر کرده‌ام حالا که قاتل همکارم را گرفته‌ام، خسته نیستم
گفت و گوی «جوان» با افسانه صفری همسر شهید سلمان غریبی از شهدای امنیت فراجا
ما وابستگی شدیدی به همدیگر داشتیم. بعضی‌ها می‌گویند شاید شهدا وابستگی به خانواده شان ندارند که راحت دل می‌کنند و می‌روند، اما من می‌گویم شهدا از وابسته ترین‌ها هستند. اما تقدیر خدا برای آن‌ها با شهادت رقم خورده است…
گفت‌وگوی «جوان» با همسر شهید مدافع امنیت مجید سلیم‌زاده
دار و ندارم را به یکباره از دست دادم. پشت و پناهی را که همیشه به آن می‌بالیدم دیگر نداشتم. شروع کردم با مجید درد دل کردن و گفتم مجید جان! تو را سپردم به امام حسین (ع). بعد رو کردم به آسمان و گفتم یا امام حسین من مجید را با همه تعلق خاطری که به او دارم، مجید را با همه عشقی که به او دارم، مجید را با همه دلتنگی‌هایی که در وجودم دارم، در مسیر تو هدیه می‌کنم. خودت دستگیر و شفیعش باش
۱