یادی از سردار شهید «محسن نورانی» همرزم و همراه شهید علیرضا ناهیدی
محسن در زمستان سال ۱۳۶۰ به همراه حاج‌احمد متوسلیان از مریوان به جنوب کشور رفت. قرار شده بود تا حاج‌احمد به همراه نفراتی، چون شهیدان حاج همت، همدانی و شهبازی، تیپ جدیدی را تشکیل بدهند. با تأسیس تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در پادگان دوکوهه، نورانی نیز در این تیپ نقش مؤثری ایفا کرد؛ در جبهه جنوب همچنان شهیدان نورانی و ناهیدی با هم همراه بودند
مروری بر زندگی جهادی سردار شهید علیرضا ناهیدی در گفت‌و‌گو با همرزم شهید
مدتی بعد از شروع جنگ تحمیلی، شهید ناهیدی همراه حاج احمد به جنوب آمد. آنجا گردان ادوات را توسعه داد. چون آدم مستعدی بود، خیلی زود کار با سلاح‌های پشتیبانی آتش را یاد گرفت و سپس نیرو‌های علاقه‌مند و مستعد را جمع‌آوری کرد و آموزش داد. او همچنین گروه دیده‌بانی را هم تأسیس کرد. این کار‌ها هنوز آن زمان در سپاه باب نبود
گفت‌وگوی «جوان» با محمد جمالی‌زاده برادر شهید حسین جمالی‌زاده  از شهدای عملیات کربلای ۵ کرمان
هنوز لحظاتی از حضورمان در کنار مزار حاج علی نگذشته بود که خانواده‌ای سراسیمه و اشک‌ریزان خودشان را به مزار می‌رسانند. صدای ناله‌های مادر خبر از بیماری فرزندش می‌دهد. مادر ملتمسانه از شهدا حاجت و شفا می‌خواهد، گویا فرزندش در بستر بیماری است. گلزار شهدای دقوق‌آباد محل رفت و آمد زائران زیادی است. خیلی‌ها که نام و نشان حاج‌علی فرمانده عارف جبهه‌ها را می‌شنوند، خودشان را به این میعادگاه عاشقی می‌رسانند
خاطراتی از سختی‌های گرامیداشت دهه فجر در اسارت برگرفته از کتاب «من علیرضا متولد اوپان»
بچه‌های نگهبان به‌شدت مواظب بودند عراقی‌ها متوجه کار‌های ما نشوند. تا می‌گفتند «سیاه... سیاه...» جمع می‌کردیم. وقتی وضعیت سفید بود، دوباره پرده تئاتر را وصل می‌کردیم و ادامه می‌دادیم. نمایش یک تئاتر ۲۰ دقیقه‌ای، شاید دو، سه روز طول می‌کشید. چه بچه‌های بازیگر و چه تماشاچیان با حوصله تمام دو، سه روز کار را دنبال می‌کردند. خیلی تأثیرگذار بود، همه لذت می‌بردند
نگاهی به عملکرد حفاظت اطلاعات در عملیات والفجر ۸ در گفت‌و‌گوی «جوان» با یک رزمنده و راوی دفاع مقدس
علاوه بر اندازه‌گیری لحظه به لحظه آب اروند در طول شبانه‌روز، جزئیات جزر و مد اروند، تغییرات اقلیمی آب و هوا و مسائلی از این دست از روی اسناد اداره هواشنایی، اداره شیلات و اداره کشاورزی بررسی و مورد مطالعه قرار گرفت. همچنین مطالعات خوبی هم روی تغییرات اقلیمی منطقه صورت پذیرفت تا از هرگونه غافلگیری ممانعت شود
خاطرات یک رزمنده از عملیات شناسایی والفجر مقدماتی
یک شب مشغول عبور از یک میدان مین بودیم که ناگهان پای یکی از بچه‌ها روی تله رفت. چیزی به روشنایی هوا نمانده بود و باید سریع او را خلاص می‌کردیم، اما تله مورد نظر خیلی عجیب بود. رشته سیمی باریک بود که یک سرش به زمین فرو رفته و سر دیگرش به مچ پای آن برادر پیچیده بود...
گفت‌و‌گوی «جوان» با خواهر شهید قربانعلی عباسی از شهدای خطه کردستان 
قربانعلی قصد داشت با اصرار خانواده بعد از اتمام سربازی به خواستگاری یکی از دختران روستا برود. حتی به خواهر بزرگ‌مان گفته بود برود و با آن دختر خانم در روستا صحبت کند و نظر او را در رابطه با ازدواج بداند. آن دختر گفته بود وقتی قربانعلی از خدمت برگشت، حرف‌هایمان را می‌زنیم، ولی این‌بار دیگر برادرم برنگشت و شهید شد
گفت‌و‌گوی «جوان» با جانباز ۷۰ درصد احمدعلی پاکدامن که بهمن سال ۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت دشمن درآمد
وقتی به محل درگیری با گروه عراقی برگشتیم، دیدم یک نفر کمی دورتر از جنازه عراقی‌ها، روی زمین افتاده است. جلوتر رفتیم و دیدم محمدرضا مجروح افتاده. ایشان در عملیات ثامن‌الائمه (ع) به شدت مجروح شده بود و جراحاتش در والفجر مقدماتی مزید بر علت شده بود. او را برداشتیم و روی صندلی فرماندهی نفربر خواباندیم
گفت‌و‌گوی «جوان» با یکی از رزمندگان دوران دفاع‌مقدس پیرامون خاطرات حضور در جبهه در اولین روز‌های جنگ تحمیلی
وقتی به کرخه رسیدیم، پاسگاهی که سرپل کرخه بود آنقدر گلوله خورده بود که مثل آبکش شده بود. بعثی‌ها تا پشت رودخانه آمده بودند. از بغل پاسگاه دور زدیم. سایت موشکی که نیرو‌های دشمن روی آن مستقر شده بودند، در دشت عباس بود. اگر در دید دشمن قرار می‌گرفتیم، رفتن‌مان با خودمان و برگشت‌مان با خدا بود
یادکردی از سردار شهید مجید بقایی که ۹ بهمن ۶۱ آسمانی شد
شهید بقایی در سال ۵۸ وارد سپاه شد. دانشجو بود و به جهت حضور در محیط علمی و فرهنگی، در ابتدا در واحد روابط عمومی، تبلیغات و انتشارات مشغول شد، اما خیلی نگذشت که توانایی‌هایش باعث شد در اولین ماه شروع جنگ (مهر ۵۹) نماینده سپاه در اتاق جنگ شود. مجید بقایی در کنار کار‌های ستادی که انجام می‌داد یک نیروی عملیاتی بود
۴