شهدای ترور
گفت‌و‌گوی «جوان» با همرزم و رفیق دیرینه سرلشکر شهید محمدهادی حاج‌رحیمی  که در حمله رژیم صهیونیستی به سفارت ایران در دمشق به شهادت رسید 
شهید محمدهادی حاج‌رحیمی سال ۷۲ یا اوایل سال ۷۳ وارد نیروی قدس شد؛ و تمام این تجاربی که در این مدت جمع کرده بود، در طی دوران دفاع مقدس با خود به نیروی قدس برد. او با آن مدیریت قوی که داشت شروع کرد به کار و انجام مسئولیت‌های سنگین. انصافاً هم بسیار عالی کار کرد. سردار حاج‌قاسم سلیمانی کسی نبود که با هر فردی بتواند کار کند، یعنی اگر می‌دید آن طرف توانایی ندارد بدون هیچ تعارفی با آن نفر کار نمی‌کرد و مسئولیتی به او نمی‌داد. اما شهید حاج‌رحیمی مسئولیت‌های مختلفی را گرفت و در نیروی قدس هم واقعاً خوش درخشید
گفت‌وگوی «جوان» با مادر سرباز شهید صالح نوربخش حبیب‌آبادی از شهدای حادثه تروریستی تفتان
باور نمی‌کردم که صالح من شهید شده باشد. باور نمی‌کردم زمزمه‌های او برای شهادت محقق شود. اصلاً نمی‌توانستم بپذیرم که صالح می‌دانست و می‌گفت و ما همه را به شوخی می‌گرفتیم. راستش را بخواهید او بار‌ها از شهادت گفت از اینکه دوست دارد شهید شود، از اینکه دوست دارد با شهادت از این دنیا برود و برای ما افتخار بیاورد، اما من ناراحت می‌شدم و گله می‌کردم و نمی‌گذاشتم که حرف‌هایش را به اتمام برساند
گفت‌و‌گوی «جوان» با خواهر شهید علیرضا صادقی از شهدای حادثه تروریستی کرمان
فاطمه صادقی، خواهر بزرگ شهید و اهل کرمان است. او می‌گوید: «علیرضا دیپلم داشت و پنج ماه قبل از شهادتش عقد کرده بود و متولد ۱۰ آذر ۱۳۸۱ بود.
گفت‌و‌گوی «جوان» با منیژه صفی‌یاری که در ۱۷ سالگی بر اثر بمبگذاری منافقین جانباز شد
در بازار اجناس را قیمت کردیم و نیم ساعتی گذشت. از جوی آب کنار خیابان رد شدیم، می‌خواستم از خیابان عبور کنم که ناگهان احساس کردم از پشت انگار یک کامیون محکم به من زد! در واقع موج انفجار بمب بود، اما آن لحظه اینطور احساس کردم که انگار اتومبیلی به من زده است، چراکه آدم انفجار بمب را متوجه نمی‌شود و فکر می‌کند تصادف کرده است!
گفت‌وگوی «جوان» با دو نفر از خانواده شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان
مادر مکرمه حسینی می‌گوید: من از طریق تلویزیون متوجه انفجار‌های گلزار شدم، زیرنویس شبکه خبر با خط قرمز نوشته بود: «انفجار بمب در مسیر حاج قاسم» سراسیمه با همسرم تماس گرفتم. او ۳۰ کیلومتر با کرمان فاصله داشت. از گلزار خودمان را به بیمارستان رساندیم. ملیکا را دیدم که سراسیمه فریاد می‌زد که مکرمه سالم است، شهید نشده است. انفجار او را شوکه کرده بود. به ملیکا گفتم مادر جان آرام باش، مکرمه شفا می‌گیرد. خدا شفای او را با شهادت داد. نهایتاً در همان امامزاده‌ای که خادمش بود دفنش کردیم
شهیده لیلا غلامعلی‌زاده، بانویی مهربان و فداکار از شمس‌آباد نوق رفسنجان، متولد ۱۳۶۵ بود. این زن ۳۸ ساله در ۱۳ دی ۱۴۰۲ در حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان به شهادت رسید
گفت‌وگوی «جوان» با همسر شهید حادثه تروریستی ماشاءالله مهدی‌زاده در حاشیه حضور در پنجمین سالروز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی
گاهی با خودم که فکر می‌کنم همه چیز این شهادت برایم عجیب می‌شود. شهادت او با تولد حضرت زهرا (س) و چهلمین روز شهادتش با تولد امام حسین (ع) مقارن شد. بعد از گذشت زمان فهمیدم این هماهنگی‌ها ربطی به توسلات او داشت. او به حاج قاسم سلیمانی علاقه زیادی داشت، اما من تا زمانی که او زنده بود، این علاقه را درک نکرده بودم. بعد از شهادتش فهمیدم که چقدر با حاج قاسم هماهنگ بود. تاریخ تولدش، نام پدرش و نام مادرش با حاج قاسم یکی بود. علاقه قلبی و ایمانی او به حاج قاسم این شهادت را برایش مقدرکرد
روایت «جوان» از ۸ شهید خانواده سلطانی‌نژاد در همکلامی با حسین سلطانی‌نژاد 
پیش از آغاز همکلامی به مزار شهدایشان برای فاتحه‌خوانی و زیارت می‌روم. میان همه مزارها، مزار شهیده ریحانه سلطانی‌نژاد، دختر گوشواره قلبی از همه شلوغ‌تر است.
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهدای تفحص شده حادثه تروریستی شمسر سراوان
متن پیش رو ماه‌ها پیش از تفحص و شناسایی پیکر شهدا در همکلامی با خانواده‌هایشان ضبط شد، تا روزی که پیکر‌ها از راه برسد و به یمن ورودشان به خاک وطن، منتشر شود. در تکمیل این نوشتار، به بهانه پیگیری تصاویر شهدا، با خانواده‌های‌شان تماس گرفتیم.
گفت‌و‌گوی «جوان» با مادر شهیده زینب شفیع‌زاده از شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان
روز پنج‌شنبه، یک روز بعد از حادثه وقتی پدرش نماز صبحش را خواند و خوابید به یک‌باره از خواب پرید و به من گفت: زینب چطور است؟! گفتم زینب؟! گفت بله زینب اینجا بود. در درگاه اتاق ایستاده بود و به من گفت: سید حسن نصرالله شهید شده تا همین جمله را گفت محکم به سرم زدم و گفتم خاک بر سرم من چرا از دیروز احوال زینب را نپرسیدم. این همه خبر از گلزار شهدا آمده چرا به فکرم نرسید احوال زینب را جویا شوم، قرار بود زینب به گلزار برود
۱