جوان آنلاین: اسفند ماه در تاریخ دفاع مقدس، یک ماه خاص از حیث انجام عملیات بزرگ و همچنین تقدیم شهدای شاخص به شمار میرود. در این ماه چهار فرمانده لشکر به شهادت رسیدهاند و نام چند فرمانده شاخص دیگر نیز در زمره شهدای اسفندماه دیده میشود. از شهید همت گرفته تا شهیدان باکری، عباس کریمی، حسین خرازی، علی قوچانی و... همگی فرماندهان بزرگی هستند که نامشان بخشی از فرهنگ دفاع مقدس شده است. در گفتوگو با محسن نصری از رزمندگان و راویان دفاع مقدس، خاطراتی از شهدای شاخص این ماه را تقدیم حضورتان میکنیم.
چرا اسفند را باید یک ماه خاص در کل دفاع مقدس بدانیم؟
در اسفند ماه سه عملیات بزرگ دفاع مقدس شروع شده و به انجام رسیده است و دو عملیات دیگر نیز تداومشان در این ماه قرار داشته است. عملیات خیبر در سوم تا ۲۲ اسفند ۱۳۶۲، عملیات بدر که ۱۹ اسفند تا ۲۶ همین ماه انجام شد و عملیات والفجر ۱۰ از ۲۳ تا ۲۹ اسفند، سه عملیات بزرگی بودند که در این ماه آغاز شدند و در همین ماه نیز به اتمام رسیدند. اما دو عملیات بزرگ والفجر ۸ و کربلای ۵ هرچند یکی در بهمن ۶۴ و دیگری در دی ۶۵ شروع شد، ادامه آنها به اسفند ماه کشیده شد و اتفاقا شهید حاج حسین خرازی هم در تداوم عملیات کربلای ۵ و در مراحل پایانی آن در منطقه شلمچه به شهادت رسید. در حالی که این عملیات در ۱۹ دی ۶۵ شروع شده بود و ادامه آن تقریباً تا عید سال ۶۶ امتداد داشت و حاج حسین خرازی نیز هشتم اسفند ۶۵ آسمانی شد.
قاعدتاً در ماه اسفند شهدای زیادی تقدیم شده است، شاخصترین شهدای اسفندماه دفاع مقدس کدامها هستند؟
سال ۶۲ و طی عملیات خیبر ما صدها شهید دادیم که تعداد قابل توجهی از آنها جزو فرماندهان بودند. اما در میان این عزیزان، دو شهید شاخصتر هستند. یکی حاج محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص) که ۱۷ اسفند ۶۲ در جزیره مجنون شهید شد و دیگری حاج حمید باکری، جانشین لشکر ۳۱ عاشورا که ششم اسفند همین سال و در همان جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش مفقود شد. در سال ۶۳ و در جریان عملیات بدر که این عملیات هم در اسفندماه بود، دو فرمانده لشکر به شهادت رسیدند. یکی شهید حاج عباس کریمی، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) و کسی که تنها یک سال قبل جانشین حاج همت شده بود و دیگری حاج مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا که یک سال بیشتر نتوانست تاب دوری برادر را بیاورد و ایشان هم ۲۵ اسفند ۶۳ شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر مطهرش در آبهای دجله ناپدید شد. سال ۶۴ ما عملیات سنگین و طولانی مدت (۷۵ روزه) والفجر ۸ را داشتیم، در این عملیات از فرماندهان لشکر کسی به شهادت نرسید. اما شهدای شاخصی مثل شهید جنگروی معاون لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) را داشتیم که البته ایشان در بهمن ماه شهید شده و مشمول موضوع بحث این مطلب که اختصاص به شهدای اسفندماه دارد، نمیشود. یا شهید حاج علی قوچانی، مسئول محور لشکر ۱۴ امام حسین (ع) چند روز بعد از شروع والفجر ۸ و در همان بهمن ماه شهید شد. اما در اسفند سال بعد (۱۳۶۵) حاج حسین خرازی از نام آشناترین فرماندهان لشکر در دوران دفاع مقدس که از بدو تأسیس لشکر امامحسین (ع) به آن فرماندهی میکرد، در هشتم اسفند ۶۵ و در تداوم کربلای ۵ به شهادت رسید. سال ۶۶ هم ما عملیات والفجر ۱۰ را در اسفند ماه داشتیم که این عملیات نیز اسفند رخ داد، اما یکی از شهدای شاخص آن که حاج حسین املاکی، جانشین فرمانده لشکر ۱۶ قدس گیلان بود، بعد از این عملیات و در جریان بمباران شیمیایی دشمن به تاریخ نهم فروردین سال ۶۷ شهید شد.
حاج حمید باکری و حاج محمد ابراهیم همت، اولین شهدا در لیست شهدای شاخص اسفندماه هستند، چه روایتی از این دو شهید گرانقدر تقدیم خوانندگان روزنامه «جوان» میکنید؟
من از همسر این شهید شنیدم که یک روایت جالبی از نحوه شنیدن خبر شهادت حاج حمید تعریف میکرد. همسر شهید باکری میگوید، وقتی خبر دادند حمید به شهادت رسیده است، من در جلسهای با تعدادی از خانمها حضور داشتم. تا شنیدم همسرم به شهادت رسیده، گفتم: «الحمدلله» خانمهایی که در جلسه بودند تعجب کردند. پرسیدند چرا این حرف را زدم؟ در جواب گفتم طی مدتی که با حمید ازدواج کردم، او آن قدر مشغله جنگ را داشت و در جبههها فعالیت میکرد که هیچ وقت سفیدی چشمش را ندیدم. از فرط خستگی همیشه چشمهایش سرخ بود. حالا که به شهادت رسیده است، یک بار گرانی از روی دوش حاج حمید برداشته شده است. این روایت عظمت شهیدحمید باکری را نشان میدهد. فرماندهی که خود را وقف انقلاب و کشور و جنگ کرده بود و نهایتاً نیز در مسیر مقدسی که برگزیده بود در ششم اسفند ۱۳۶۲ به شهادت رسید.
شهید همت هم در زمان شهادتش فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) بود. خاطره و روایت از این شهید گرانقدر بسیار است. اما از آنجا که در مورد شهید حمید باکری، نقلی از همسر شهید آوردم، در مورد شهید همت هم یک خاطره از زبان همسر ایشان نقل میکنم. ایشان میگوید: «زمانی که من و حاج همت میخواستیم از اصفهان به غرب کشور برویم، کل وسایل خانه ما در عقب یک اتومبیل پیکان جا میشد.» شهید همت آن زمان مسئولیتهای مهمی در سپاه داشت، اما همه زندگی و وسایلش نصف یک ماشین پیکان میشد. این شهید گرانقدر میتواند یک الگوی به تمام عیار برای مسئولان کنونی کشورمان باشد و ببینند که اگر آنها نیز بتوانند، چون امثال شهید همت رفتار کنند، نگاه مردم به برخی از این مسئولان خیلی تغییر میکند.
یک سال بعد از حاج حمید باکری، برادرش حاج مهدی باکری، در اسفند سال ۶۳ شهید شد. از این شهید بزرگوار چه روایاتی دارید؟
شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا بود. ایشان قبل از جنگ شهردار ارومیه بود و در زمان مدیریتش در شهرداری ارومیه یک عملکرد بسیار مؤمنانه و در تراز نظام اسلامی داشت. نقل است که یکبار در شهر بارندگی میشود و برخی از معابر دچار آبگرفتگی میشوند. شهید مهدی باکری با اینکه شهردار بود، مثل یک مأمور ساده آستین بالا میزند و میرود راه را باز میکند. یا در جریانی دیگر، ایشان میخواست از پلههای شهرداری پایین برود که یک جوان همانجا رو به ایشان میگوید بیکارم و برای استخدام به شهرداری آمدهام. حاج مهدی بدون اینکه بگوید من شهردار هستم، یک توصیه نامهای را مینویسد و به آن جوان میدهد. او هم با همان برگه میرود و مشغول کار میشود. بعد از شهادت مهدی باکری بود که آن جوان متوجه میشود، ایشان شهردار ارومیه بودند و همین طور تا کارهای استخدام جوان جور شود، حقوق او از فیش حقوقی شهید باکری کم میشد. حاج مهدی یک مسئول در تراز انقلاب بود و اگر مسئولان بخواهند یک الگو برای خودشان داشته باشند، باید به عملکرد این شهید گرانقدر نگاه کنند.
خوب است در اینجا یک روایتی هم از حاج علی قوچانی، فرمانده محور لشکر ۱۴ امام حسین (ع) روایت کنم که ایشان هرچند در اواخر بهمن سال ۶۴ به شهادت رسید، اما یادکردی از او داشته باشیم. حاج علی ظهر روز چهارم عملیات والفجر ۸ و زیر آتش دشمن به نیروهایش میگوید: «وقت نماز است و باید نماز را اقامه کنیم.» دقیقاً همان کاری که آقا امام حسین (ع) در ظهر روز عاشورا انجام دادند. درست در همان لحظهای که حاج علی قوچانی همه را دعوت به اقامه نماز میکند، یک گلوله مستقیم تانک به ایشان برخورد میکند و الان حاج علی جزو شهدایی است که پیکرشان مفقود است. خدا این شهید بزرگوار را رحمت کند.
در هشتم اسفند سال ۶۵ هم شهید حاج حسین خرازی در تداوم عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. این شهید گرانقدر چه روایاتی دارد؟
حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) یک دریا خاطره و روایت دارد. من راوی کاروانهای راهیان نور هستم و نمیدانم از میان خیل روایتها به کدام آنها بپردازم. اما یک روایت شاید کمتر شنیده شده وجود دارد که حاج کریم رفیعی، مسئول تدارکات لشکر ۱۴ آن را تعریف کرده است. قبل از روایت عرض کنم حاج حسین خرازی، بسیار به رعایت حال نیروهایش و همین طور حفظ بیتالمال مقید بود. یک روز ظهر در مقر لشکر امام حسین (ع) در شهرک دارخوین، آشپزخانه لشکر نوشابه تهیه میکند و آن روز به همه رزمندگان حاضر نوشابه میدهند. عصر شهید خرازی زنگ میزند به حاج کریم رفیعی و میگوید به فرماندهی لشکر بیا که کارت دارم. ایشان میرود و حاجحسین میپرسد: امروز به همه بچههای لشکر میوه، غذا و نوشابه رسید؟ حاج کریم میگوید بله به همه رسید. بعد شهید خرازی دست در جیبش میکند و میگوید: «من امروز یک نوشابه اضافهتر از سهمیه خودم خوردم. این اسکناس ۵۰ تومنی را بگیر هر وقت رفتی اهواز برای تدارکات خرید کنی، با این پول یا آن نوشابه یا هر جنسی که نیاز است بخر و جایگزین کن.» ببینید، شهید خرازی فرمانده لشکر است. اما فقط یک نوشابه اضافه خورده نمیگوید من فرماندهام و چنین و چنان، خودش را عین یک رزمنده عادی میبیند و میگوید باید آن نوشابه اضافهای که خوردم را با هزینه شخصی خودم جبران کنم. این روایتها الگویی برای همه ما، مخصوصاً برای مسئولان است که حق بیت المال را رعایت کنند و مراقب اعمال خود باشند.