کد خبر: 1290189
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۳:۲۰
خودمداری ما اینگونه شکل می‌گیرد که یاد می‌گیریم می‌توانیم با انجام یکسری کار‌ها یا بهتر انجام دادن آن کار‌ها نسبت به بقیه، توجه دیگران را جلب کنیم. یاد می‌گیریم ارزش انسانی ما به این نیست که هستیم، بلکه به کاری است که انجام می‌دهیم. اینجا زندانی شغل و کار می‌شویم. 
جوان آنلاین: کانال تلگرامی «آکادمی جام» خلاصه نوشته‌ای از دکتر وین دایر، استاد روانشناسی دانشگاه سنت لوئیس و نویسنده کتاب‌های موفقیت، را به اشتراک گذاشت. در این یادداشت آمده است: یکی از بزرگ‌ترین مشکلات ما این است که خودمان را بد تعریف می‌کنیم. به یکی از این پنج روش. هر کدام از این تعریف‌های نادرست تبعات ناگواری برای ما دارد:
 
 من، یعنی آنچه دارم! 
وقتی به این دنیا آمده‌ایم هیچ چیز نداشتیم و هنگام رفتن هم چیزی با خود نخواهیم برد. اما در طی زندگی از همان آغاز تولد یاد می‌گیریم هرچه بیشتر جمع کنیم و داشته باشیم مهم‌تر و با ارزش‌تر هستیم. دارایی‌های‌مان بر ما حاکم می‌شوند و ارزش و هویت‌مان را تعیین می‌کنند و اگر مورد تهدید قرارگیرند یا از بین بروند افسردگی می‌گیریم یا حتی خودکشی می‌کنیم. اینجا زندانی داشته‌های‌مان می‌شویم. 
 
 من، یعنی شغلم!
خودمداری ما اینگونه شکل می‌گیرد که یاد می‌گیریم می‌توانیم با انجام یکسری کار‌ها یا بهتر انجام دادن آن کار‌ها نسبت به بقیه، توجه دیگران را جلب کنیم. یاد می‌گیریم ارزش انسانی ما به این نیست که هستیم، بلکه به کاری است که انجام می‌دهیم. اینجا زندانی شغل و کار می‌شویم. 
 
 من، یعنی آنچه دیگران در مورد من فکر می‌کنند!
آموزش‌های غلط باور‌های غلطی را ایجاد کرده‌اند که به ما می‌گویند ارزش‌مان همان چیزی است که دیگران نسبت به ما فکر می‌کنند. اگر قرار باشد دیگران ما را تأیید کنند یا نظر آنها شخصیت ما را بسازد، در این صورت ما باید مطابق نظر آنها خود را بسازیم یا نظر خود را مطابق نظر آنها تغییر دهیم. وقتی این کار به طور ناخودآگاه هر روز، هر ماه و هر سال تکرار می‌شود، نتیجه این می‌شود که ما هویت کاذب کسب می‌کنیم و اتصال به هویت اصیل خود را فراموش می‌کنیم. اینجا زندانی افکار دیگران می‌شویم. 
 
 من، متمایز از دیگرانم!
خودمداری بر اساس آموزش‌ها و باور‌های غلط، به ما می‌گوید من از دیگران متمایز هستم. به همین دلیل می‌خواهم که «من» زیباتر، باهوش‌تر، زرنگ‌تر و دقیق‌تر باشم. وقتی این طرز فکر شکل می‌گیرد، به دنبال آن خواهیم بود که برتری خود را نسبت به دیگران ثابت کنیم. بنابراین دائماً درحال جنگ و ستیز برای پیروزی بر دیگران هستیم. چون ما از دیگران و دنیا متمایز هستیم به این جمع‌بندی می‌رسیم که چیز‌هایی وجود دارند که ما در زندگی نداریم. به کمبود‌ها فکر می‌کنیم و در نهایت به یک تلاشگر ناراضی تبدیل می‌شویم. اینجا زندانی نداشته‌های‌مان می‌شویم! هیچ‌گاه به آرامش نمی‌رسیم و از زندگی در لحظه ارزشمند حال لذت نمی‌بریم. 
 
 من، همینم که هستم!
در بدترین تعریف، خودمداری به اوج می‌رسد و آنقدر بر ما تأثیر می‌گذارد که باور می‌کنیم هیچ‌چیزی فراتر و بالاتر از ما وجود ندارد! در این حال وابستگی خود به امری متعالی را فراموش می‌کنیم و اتصال به عالم بالا را از دست می‌دهیم. در این مرحله زندانی زندگی این جهانی می‌شویم. (رفرنس: بر اساس خلاصه‌ای از وبلاگ انسان سالم)
اگر اینگونه خود را تعریف کنیم وارد یک چرخه بی‌پایان از خواهش، تلاش، دستیابی و سپس نارضایتی می‌شویم. اما واقعیت این است که شخصیت ما کارمان نیست، دستاوردهای‌مان نیست، سوابق تحصیلی‌مان هم نیست. اگر در تمام زندگی هیچ کار مهمی نکنیم غیر از اینکه سعی کنیم انسانی متعالی باشیم باارزش هستیم. 
 
 فرار از زندان
برای شکستن زندان خویشتن راه‌های متفاوتی وجود دارد، یکی از آنها را با هم مرور کنیم: برای شکستن دایره خودمداری یکی از مهم‌ترین کارها، خدمت به دیگران و کمک به نیازمندان است. آگاه باشیم که منشأ همه ما یکی و مقصد همه ما نیز یکی است. با خدمت به دیگران، می‌توانیم از «من» عبور کنیم و به «ما» برسیم و به همین خاطر کمتر و کمتر خود را بر اساس داشته‌ها و دستاورد‌ها تعریف کنیم. قدرت دگرگون‌کننده سه‌گانه عشق، شفقت و بخشش می‌تواند من را تبدیل به ما کند و از زندان پنج‌گانه بالا نجات دهد.
برچسب ها: روانشناس ، کتاب ، موفقیت
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
France
|
۱۴:۵۴ - ۱۴۰۴/۰۱/۲۰
0
0
عالی ست
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار