کد خبر: 1287855
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۳:۲۰
گفت‌وگوی «جوان» با برادر شهید علی حسین عسکری  که در کربلای ۴ مفقودالاثر و در کربلای ۵ تشییع شد
 شهید علی حسین عسکری متولد سال ۱۳۳۳ در روستای دقوق آباد (نوق) از توابع شهرستان رفسنجان استان کرمان بود. او فرزند پنجم خانواده بود. من و برادرم هم مدرسه‌ای بودیم. در آن زمان محرومیت زیاد بود و مدرسه‌ها دیر تشکیل شدند. او شاگرد اول مدرسه و در هر درسی اولین نفر بود. استعدادش در هر رشته‌ای از همه برادر‌ها بالاتر بود. 
 صغری خیل فرهنگ
جوان آنلاین: دعای همیشگی‌اش پیروزی اسلام و آرزویش شهادت بود. در جبهه هر کاری از دستش برمی‌آمد، دریغ نمی‌کرد. فرقی هم برایش نداشت چه کاری باشد. در عملیات والفجر مقدماتی، بیسیمچی و در عملیات کربلای ۴ غواص بود. فقط نیتش پیشبرد اهداف عملیات بود. خودش را شرمنده خون شهدا می‌دانست. شهید علی حسین عسکری، ساکن کرج بود و همراه نیرو‌های لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) به جبهه اعزام شد و در طول پنج سال حضورش در جبهه و شرکت در چندین عملیات، یک بار از ناحیه پای چپ دچار مجروحیت شد، اما پس از بهبودی دوباره به جبهه بازگشت. شهید علی حسین عسکری بسیار عاشق بچه‌های محل‌شان در روستای دقوق آباد رفسنجان بود، آن‌قدر که در زمستان ۱۳۶۵ به عنوان غواص در عملیات کربلای ۴ حضور یافت و در شلمچه مفقودالاثر شد و پیکرش ۱۳ روز در آب، زیر هجمه و آتش دشمن باقی ماند تا همزمان با عملیات کربلای ۵ تفحص شود و همراه با رفقای شهیدش که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسیده بودند تشییع شود. در کرمان با عباس حسین عسکری برادر شهید علی حسین عسکری که خود از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود همراه شدیم تا از سیره و سبک زندگی برادرش برای ما روایت کند. او میان روایت‌هایش از حس جاماندگی‌اش از قافله شهدا هم برایمان گفت. ماحصل همکلامی ما با او را پیش‌رو دارید.
 
اهل روستای دقوق آباد
 شهید علی حسین عسکری متولد سال ۱۳۳۳ در روستای دقوق آباد (نوق) از توابع شهرستان رفسنجان استان کرمان بود. او فرزند پنجم خانواده بود. من و برادرم هم مدرسه‌ای بودیم. در آن زمان محرومیت زیاد بود و مدرسه‌ها دیر تشکیل شدند. او شاگرد اول مدرسه و در هر درسی اولین نفر بود. استعدادش در هر رشته‌ای از همه برادر‌ها بالاتر بود. 
پدرمان مردی زحمتکش بود که از طریق کشاورزی، بنایی و نجاری امرار معاش می‌کرد. او برای تأمین زندگی پنج پسر و دو دخترش هر کاری می‌توانست انجام می‌داد. پدرمان فردی با تقوا و آشنا به امور دینی بود و با توجه به نبود روحانی در روستا، وظایف روحانیت را نیز بر عهده داشت و به نیاز‌های مردم در این زمینه رسیدگی می‌کرد. این نقش تأثیر زیادی بر زندگی علی حسین گذاشت. 
علی حسین در نظام قدیم تحصیل کرده بود و تا حد زیادی به زبان انگلیسی مسلط بود. او فردی مستعد بود و وقت خود را بیهوده تلف نمی‌کرد. در خانواده ما تلویزیون و رادیو جایگاهی نداشت، اما هر کدام از ما یک ضبط‌پخش شخصی داشتیم که از آن برای گوش دادن به سخنرانی‌های افراد مشهوری مانند دکتر فخرالدین حجازی و دیگر خطیبان مذهبی استفاده می‌کردیم. برادرم شهید علی حسین حتی به کرج می‌رفت تا در سخنرانی‌های آقای حجازی حاضر شود و با دقت به صحبت‌های او گوش می‌داد. 
 
شاگردی و استادی
 علی حسین تحصیلات خود را در روستای دقوق آباد تمام کرد. برادرم سال ۱۳۵۶ازدواج کرد. او در کرج زندگی می‌کرد و به شغل گچکاری مشغول بود. اینجا اوضاع کار و درآمد چندان خوب نبود برای همین به کرج رفت. من هم ۱۳ سال داشتم که راهی کرج شدم تا بتوانم با درآمدی که به دست می‌آورم، کمک خرج خانواده‌ام باشم. 
زمانی که علی حسین به کرج رفت، ابتدا مدت کوتاهی کنار برادر دیگرم کار کرد. بعد با باجناق برادرم که مغازه‌دار بود، همکاری کرد. ایشان استعداد او را دیده و نحوه صحبت کردنش را پسندیده بود، بنابراین به او پیشنهاد داد در مغازه‌اش کار کند. او یک سال در مغازه کار کرد. من گچکاری می‌کردم و از او دو سال کوچک‌تر بودم. علی حسین از من پرسید آیا می‌تواند پیش من بیاید و گچکاری یاد بگیرد. گفتم بیا و او دو، سه ماه شاگردی کرد. بعد از سه ماه کار کردن، آن‌قدر پیشرفت کرد که من شاگرد او شدم و او استاد شد. برادرم بسیار مستعد بود و طرح‌هایی برای نقاشی ارائه می‌داد. من ۱۲ سال کار کرده بودم، اما او که تنها شش ماه کار کرده بود، از من جلوتر بود. استعداد و خلاقیت بالایی داشت و در هر هنر و حوزه‌ای که وارد می‌شد، موفق بود. 
علت بیرون آمدن از مغازه را اینگونه برایم بازگو کرد: «حاجی (صاحب مغازه) خاطر مرا می‌خواهد و کارم را قبول دارد، اما من به هیچ وجه نمی‌خواهم دروغ بگویم. اگر دروغ نگویم، باعث رسوایی صاحب مغازه می‌شود و اگر دروغ بگویم، منافع او در خطر می‌افتد. من نمی‌خواهم برای آباد کردن دنیای کسی دیگر، جهنم را برای خودم بخرم.» او بسیار به اخلاقیات توجه داشت و حاضر نبود به قیمت دروغ گفتن کار کند. هر بار که از جبهه برمی‌گشت، دو ماه کار می‌کرد و پس‌اندازی برای کمک به خانواده‌اش جمع می‌کرد. سپس دوباره به جبهه می‌رفت. این چرخه ادامه داشت؛ سه ماه کار می‌کرد، نیاز‌های خانواده‌اش را تأمین می‌کرد و دوباره به جبهه بازمی‌گشت. او سه فرزند داشت و تنها درآمدش از همین کارش بود. هیچ منبع درآمد دیگری نداشت. 
 
اهل مطالعه و تدبر
ما در خانواده‌ای رشد پیدا کرده بودیم که به فرائض دینی و اسلامی توجه خاص داشتند. از این رو علی حسین علاقه زیادی به مطالعه کتب مذهبی از جمله تفسیر المیزان، تفسیر نمونه، نهج البلاغه، کتاب‌های استاد شهید مرتضی مطهری و کتاب‌های مرحوم شهید دستغیب داشت. همین علاقه باعث شد بعد از شهادت وقتی از طرف بنیاد شهید به خانه‌شان رفته بودند به همسرش گفته بودند، عکس‌های شهید را در لباس روحانیت ندارید؟ آنها را بین این تصاویر نمی‌بینیم، همسرش پاسخ داده بود ایشان گچکار بود. مدتی هم در مغازه کار می‌کرد. او بیشتر کتب دینی را داشت. 
بسیار تیزهوش بود. بین ما پنج برادر هم استعدادش بیشتر و هم اطلاعات و علم مذهبی‌اش از همه ما زیادتر بود. ایشان طوری زندگی می‌کرد که وقتی شهید شد، بنیاد فکر می‌کرد او طلبه است. علی حسین به فرهنگ عربی و زبان عربی آشنایی داشت. 
 
پاداش یادگیری قرآن
علی حسین در زمان رژیم پهلوی (طاغوت) تحصیل می‌کرد، دوره‌ای که آموزش قرآن در مدارس بسیار کمرنگ بود و به ندرت تدریس می‌شد. در آن زمان، آموزش قرآن بیشتر به صورت سنتی و در مکتب‌خانه‌ها انجام می‌گرفت. پدر با تشویق و دادن جایزه‌های کوچک مانند مبلغی اندک، او را به یادگیری قرآن ترغیب می‌کرد و علی حسین را نزد یک ملا می‌برد تا قرآن را به شیوه قدیمی بیاموزد. این روش آموزش که در مناطق محلی مانند استان یزد رایج بود، شامل یادگیری روخوانی و حفظ قرآن به شیوه‌ای ساده و روان بود. پدر همیشه می‌گفت اگر قرآن را یاد بگیری و ملا قرآن خواندنت را تأیید کند، من به شما جایزه می‌دهم. 
حقیقت این بود که پدر برای یادگیری قرآن و تربیت دینی فرزندانش اهمیت زیادی قائل بود. برادرم استعداد خوبی داشت، بعد از مدرسه، قرآن را تمرین می‌کرد و همیشه در این زمینه پیشتاز بود. تشویق‌های پدر نه‌تنها روی او، بلکه روی همه خواهر و برادر‌ها تأثیر گذاشت و باعث شد راه درست را در پیش بگیریم. بعد‌ها ما و برادرمان به مسجد و جبهه پیوستیم. من هم به عنوان خادم الشهدا و خادم مسجد، راه خدمت به دین و جامعه را ادامه دادم. همه اینها از برکت رزق حلالی بود که پدرم برای اهل خانه فراهم می‌کرد. ما از آنها الگو گرفتیم و راه‌شان را ادامه دادیم و امیدواریم پایان کارمان عاقبت بخیری باشد. 
 
فعال انقلابی 
ما امام خمینی (ره) را نمی‌شناختیم و حتی اسمش را هم نشنیده بودیم، اما برادرم رساله‌ای از ایشان را به همراه داشت. برادرم فعالیت سیاسی داشت و رساله‌های آیت‌الله خوئی و گلپایگانی را هم در اختیار داشت. آن زمان برادرم به این مسائل آگاهی داشت و ما از طریق او با این موضوعات آشنا شدیم. بعد از پیروزی انقلاب، به این فکر کردم که افرادی که در زمان حکومت طاغوت فعالیت انقلابی می‌کردند، خیلی جرئت داشتند، اگر کسی رساله‌های انقلابی همراه داشت، مجازات سختی در انتظارش بود. 
 
غواص کربلای ۴
با آغاز جنگ تحمیلی، علی حسین اولین رزمنده خانواده ما شد که به جبهه رفت. او شغل گچکاری را رها کرد و در حالی که ۲۷ بهار از عمرش می‌گذشت همراه با نیرو‌های لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) به جبهه اعزام شد. او در طول پنج سال حضورش در جبهه و شرکت در چندین عملیات، یک بار از ناحیه پای چپ دچار مجروحیت شد، اما پس از بهبودی دوباره به جبهه بازگشت و سرانجام در زمستان ۱۳۶۵ که به عنوان غواص در عملیات کربلای ۴ حضور یافته بود، به شهادت رسید و مفقودالاثر شد. وقتی خبر شهادتش را برای ما آوردند گفتند نتوانستیم پیکرش را به عقب منتقل کنیم، اما از شهادتش اطمینان داشتند. با آغاز عملیات کربلای ۵ پیکر برادرم که لباس غواصی بر تن داشت، شناسایی شد. پیکر علی حسین ۱۳ روز در آب زیر هجمه و آتش دشمن بود. ابتدا یک مراسم تشییع در کرج برای او برگزار کردند و بعد طبق وصیتش او را به رفسنجان فرستادند تا همراه شهدای کربلای ۵ محل دقوق آباد تشییع و در کنارشان به خاک سپرده شود. وقتی پیکر شهید را برای ما آوردند، لباس غواصی به تن داشت. 
 پس از اعزام علی حسین، دو برادر دیگرمان نیز راهی جبهه شدند. برادر دومم یک بار بیشتر به جبهه نرفت، اما برادر سوم، شش ماه هم در لبنان به عنوان بسیجی خدمت کرد و بیش از دو سال نیز در جبهه‌های داخلی خودمان حضور داشت. 
 
راه‌اندازی صندوق خانوادگی
زمانی که برادرم در قید حیات بود یک صندوق خانوادگی‌ای بین برادرها، دوستان نزدیک و آشنایان راه‌اندازی کرد. ایده این بود که هرکس به اندازه توان خود، مبلغی مثل ۱۰ هزار تومان یا ۱۰۰ تومان در این صندوق مشارکت کند. پس‌انداز این مبالغ برای حل مشکلات خانواده استفاده می‌شد، مثلاً برای عروسی، هزینه‌های بیمارستان یا مراسم دیگر. این مبلغ به صورت وام به اعضای مشارکت‌کننده داده می‌شد. این کار نیک و خیر هنوز هم بین ما برادر‌ها ادامه دارد و به عنوان یک راه حل مفید برای کمک به یکدیگر باقی مانده است. 
 
آن طعنه‌های تلخ و تکراری
ما خیلی مشتاق حضور در جبهه بودیم، اما کنایه و طعنه‌های برخی اطرافیان آزارمان می‌داد. وقتی برای اعزام به جبهه به پایگاه بسیج می‌رفتیم، نگاه و پوزخند تمسخرآمیز افرادی که ما را می‌دیدند، ناراحتمان می‌کرد، اما هیچ کدام از این رفتار‌ها نتوانست خللی در اراده ما ایجاد کند. ما مسیرمان را انتخاب کرده بودیم. علی حسین در وصیتنامه‌ای که در ادامه به آن اشاره می‌کنیم، به افرادی که می‌گویند «از بیکاری به جبهه می‌روید» پاسخ داده و تأکید کرده است جبهه جای تفریح نیست، بلکه جایی است که باید جان خود را به دست بگیرید و مقابل دشمن بایستید. باید در روز قیامت پاسخگوی اعمال خود باشید. ایشان در دوران قبل از انقلاب تا حدی درگیر مسائل سیاسی بود و در گروه‌های سیاسی شرکت داشت، اما این موضوع برای بسیاری از اطرافیانش ناشناخته بود و تنها پس از شهادت او و بررسی دستنوشته‌هایش مشخص شد. 
 
 ما جاماندگان قافله عشق
من سال ۱۳۵۷ به خدمت سربازی رفتم. دو ماه پایانی خدمتم را در دولت موقت بازرگان گذراندم. خدمتم که تمام شد به دقوق آباد آمدم و به پیشنهاد خانواده ازدواج کردم و تشکیل خانواده دادم و برای زندگی به یزد رفتم. سه سال ساکن یزد بودم که با آغاز جنگ همراه با نیرو‌های لشکر ۴۱ ثار الله (ع) به جبهه اعزام شدم. اولین عملیاتی که من در آن حضور داشتم، عملیات والفجر مقدماتی بود. ما جاماندگان قافله عشقیم؛ قافله‌ای که خودشان را به کاروان کربلاییان رساندند. ما روز‌ها و شب‌های زیادی را در جبهه گذراندیم. روز‌های پرخاطره‌ای که حالا با حسرت از آن یاد می‌کنیم و حسرت جدایی از رفقای شهیدمان را می‌کشیم. 
 
فردای قیامت نمی‌توانید جواب دهید
برادرم دفتری داشت که اصطلاحات زبان و لهجه منطقه دقوق آباد را همراه با ترجمه فارسی‌اش در آن نوشته بود. بعید می‌دانم هنوز آن دفترچه مانده باشد، اما از او وصیتنامه‌ای بر جای مانده که مربوط به روز‌های قبل از عملیات کربلای ۴ است. او در وصیتنامه‌اش نوشته است: «نگویید اینها بیکار بودند یا می‌خواستند از زیر درس خواندن فرار کنند که به جبهه رفتند والله فردای قیامت نمی‌توانید جواب این تهمت‌ها را بدهید. البته من کوچک‌تر از آن هستم که بخواهم در این مورد چیزی بگویم، اما اینها حقیقتی است که باید درک کنید.‌ای مؤمنین این‌قدر به دنیا مشغول نباشید. وقتی صدای اذان مساجد بلند می‌شود برای نماز جماعت حاضر شوید و خدا را عبادت کنید. دنیا محل گذر است، به فکر آخرت باشید. در پایان از همه می‌خواهم جنگ را سرلوحه همه کار‌ها قرار دهید و ندای امام حسین (ع) را که هنوز از کربلا به گوش می‌رسد لبیک گویید و فرزند فاطمه را یاری کنید. امیدوارم خداوند همه ما را عاقبت بخیر کند.»
البته رفتار و خلقیات او برای ما وصیتنامه عملی است. وصیتی که می‌تواند چراغ راه باشد. امیدوارم بتوانیم ادامه دهنده راه شهدا باشیم و یاد و نام‌شان را با عمل به توصیه‌های اخلاقی‌شان زنده نگه دارید.
برچسب ها: شهید ، دفاع مقدس ، کربلای 5
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار