گفت‌وگوی «جوان» با حسین کاظمی، همسر شهیده نصرت جعفری مادری از میان شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان
خانه‌ای که چراغش خاموش شد، دیگر جای ماندن نیست. کاش بود و جانباز می‌شد. کاش بود و من به جبران همراهی ۲۸ساله‌اش با خود، خادمی‌اش را می‌کردم. دیده‌ام بسیاری از جانبازان حادثه گلزار را که پا و دست و چشم از دست داده‌اند، اما کنار همسرشان هستند. بعد از حادثه، وقتی می‌گشتیم و او هنوز مفقود بود، به خودم دلخوشی می‌دادم که هست، زنده است، احتمالاً مجروح شده، شاید موج انفجار او را گرفته و نمی‌تواند با ما ارتباط بگیرد
گفت‌وگوی «جوان» با تنی چند از خانواده‌های شهدای حادثه تروریستی تفتان سیستان‌و‌بلوچستان
هادی متولد استان یزد و اصالتاً اهل محله فهادان یزد و دارای مدرک لیسانس تربیت بدنی از دانشگاه آزاد بود. شهید هادی زارع پنجم آبان ماه سال ۱۴۰۳ برای تأمین امنیت کشور و مردم منطقه سیستان‌و‌بلوچستان جان خود را فدای وطن کرد
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهید ایمان درویشی
ایمان در اولین فرصتی که به دست می‌آورد به زیارت شهدا می‌رفت به‌خصوص شهدای گمنام. خیلی اهل مطالعه در مورد سیره و سبک زندگی شهدا بود. او کتاب زندگی شهدا را تهیه می‌کرد، آنها را می‌خواند و بعد به دیگران هدیه می‌داد. تمایل داشت که دیگران هم با زندگی شهدا آشنا شوند. به دوستانش هم سفارش می‌کرد هر وقت کتاب را به پایان رساندید، آن را به دیگران هدیه کنید. با این کار جمع زیادی با زندگی شهدا آشنا خواهند شد
روایتی از شهید مهدی زینلی مقدم از شهدای سراوان 
بعد از ازدواج به بنگاه‌های زیادی برای اجاره خانه مراجعه کرد و منزل‌های مناسبی هم به او پیشنهاد شد. اما او از اجاره آن منزل‌ها خودداری می‌کرد. یک مرتبه علت را از او پرسیدم، شهید گفت: من دنبال خانه‌ای می‌گردم که نزدیک به مسجد باشد و در آخر در نزدیکی مسجد یک واحد آپارتمان اجاره کرد تا فرصت خدمتگزاری در مسجد را از دست ندهد.
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهدای حادثه تفتان سیستان‌وبلوچستان
شهید نعمت‌اله‌نوری، انسانی خدا دوست و مردم دوست بود که همواره وظیفه خود را به بهترین شکل ممکن انجام می‌داد. او با سربازانش مهربان بود و همچون یک پدر با آنها رفتار می‌کرد. با همکارانش نیز مانند یک برادر بود و فضایی صمیمی و دوستانه را ایجاد می‌کرد.
گفت‌و‌گوی «جوان» با تنی چند از خانواده شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان 
علی افضلی، پدر شهید امیرحسین افضلی می‌گوید: امیرحسین شش سال بیشتر نداشت. شاید سخت بشود از او روایت کرد. بچه خوب، حرف گوش‌کن و بسیار با معرفتی بود. هم من و هم مادرش از او راضی بودیم. خیلی هوای برادر کوچک‌تر از خودش را داشت، قرار بود که امسال به کلاس اول برود
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهید ماشاءالله مهدی‌زاده پاکبانی که در حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان به شهادت رسید
بچه‌ها خیلی مراعات من را می‌کنند و در حضور من اشک نمی‌ریزند و بی‌تابی نمی‌کنند. گاهی صدای گریه‌های نیمه شب‌شان را می‌شنوم. گاهی از صدای گریه پسرم علی، از خواب بیدار می‌شوم و از خدا و شهدا برایشان آرامش و صبر می‌خواهم. من می‌دانم خداوند شهادت را در تقدیر او رقم زده بود. چه در میانه میدان‌جهاد و چه در حال خدمت در گلزار شهدای کرمان. او آنقدر خوب بود که خداوند شهادت را که آرزویش بود، در همین کوچه پس کوچه‌های شهر به او هدیه کرد
گفت‌وگوی «جوان» با مادر شهید یاسین تشت‌زر از شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان 
یاسین به من گفت مادربزرگ شما به راهت ادامه بده تا من بروم دو لیوان شربت بگیرم و بیایم. گفتم باشد. او رفت و دو لیوان شربت گرفت. همانطور که پشت سر من می‌آمد صدای انفجاری وحشتناک به گوش رسید. برگشتم و دیدم همه فضا پر از دود شده است. یاسین دو لیوان شربت در دست داشت، شوکه شده بودم، با یک حال عجیبی گفتم مادربزرگ به فدایت چیزی شده؟ گفت مادر نمی‌دانم سرم یک جوری است! همین را گفت و روی پای من افتاد. هر طور بود او را کنار خیابان کشیدم. از بینی‌اش خون می‌آمد و سرش غرق خون بود
گفت‌وگوی «جوان» با پدر علیرضا سعادت ماهانی از شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان
۴۵ روز پیش از شهادتش مغازه باتری‌سازی و تنظیم موتوری اجاره کرده و کلی وسیله برای مغازه‌اش خریده بود. خیلی دوست داشت مغازه باتری‌سازی و تنظیم موتوری که راه انداخته بود رونق بگیرد. می‌خواست روی پای خودش بایستد و کمک خرج خانواده باشد
گفت‌وگوی «جوان» با خواهر شهیده مکرمه حسینی امدادگری که در حادثه تروریستی کرمان به شهادت رسید
قبل از شهادت مكرمه، مادرم خواب ديده بود كه پيكر شهيد محسن حججي را به خانه ما آورده‌اند، مادر تعبير اين خواب را از امام جمعه شهر پرسيد او در پاسخ مادر گفته بود كه به زودي شهيدي را به خانه شما مي‌آورند. بله! آن شهيد كسي نبود جز خواهرم
۲