گفت‌وگوی «جوان» با مادر شهیده فاطمه سعید از شهدای حادثه تروریستی کرمان
من فکر می‌کردم فاطمه هم مجروح شده باشد. همه بخش‌های بیمارستان را گشتم، نهایتاً او را در پزشکی قانونی پیدا کردم، در حالی که ترکش به پیشانی، پهلوی راست و رانش اصابت کرده بود. پا‌های فاطمه از مچ شکسته بود. ما بعد از تشییع پیکر دخترم فاطمه را در گلزار شهدای راین دفن کردیم.
گفت‌وگوی «جوان» با خواهر  شهید حادثه تروریستی کرمان شهیده اشرف دادی دهنوی
من و پسرش بین شهدا را می‌گشتیم. آن یکی کنار دیوار شاید او باشد، خودم را به کنارش می‌رساندم، پارچه رویش را کنار می‌زدم، اما خواهرم نبود. دوان دوان خودم را کنار شهید دیگر می‌رساندم. روی او را باز می‌کردم، خواهرم نبود. نمی‌خواستم وقتی پارچه‌ها را کنار می‌زنم، چهره خونین خواهر را ببینم. خدا خدا می‌کردم که او شهید نشده باشد. ششمین یا هفتمین بود، پارچه را که کنار زدم آباجی اشرف را دیدم
گفت‌وگوی «جوان» با خانواده شهیدان مریم قوچانی و فاطمه دهقانی از شهدای حادثه تروریستی کرمان
دامادمان از کنار بستر خواهرم با ما تماس گرفت و گفت امروز اولین روز خادمی فاطمه در حرم امام رضاست. ان‌شاءالله فاطمه خوب می‌شود و لباس خادمی را به تن می‌کند. اگر امکان دارد کسی را به جای فاطمه برای تحویل گرفتن شیفت خادمی‌اش به حرم بفرستید تا به جای فاطمه خدمت کند. هماهنگ کردیم و یک نفر به جای فاطمه سر پست رفت. فاطمه در حین خدمت نیابتی‌اش به شهادت رسید
گفت‌و‌گوی «جوان» با برادرشهیده سمانه رجائی‌نژاد از شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان 
رفتم سمت پیکرش. روی او را باز کردم و خواهرم سمانه را دیدم که در خون خودش غلطیده بود. خواهرم را دیدم که با شهادت به دیدار خدا رفت. همان شهادتی که همیشه با حسرت از آن یاد می‌کرد و ما با شوخی از کنارش می‌گذشتیم. من به پیکر خواهرشهیدم سلام کردم، اما او برای اولین بار جواب من را نداد.
گفت‌وگوی «جوان» با محمد درستکار همسر شهیده طاهره درستکار که در حادثه تروریستی کرمان به شهادت رسید
طاهره خانم از روز تشییع جنازه حاج قاسم تا لحظه شهادتش در همه مراسم‌های حاج قاسم شرکت کرد. او به مراسم‌های بیت‌الزهرا (س) هم می‌رفت. من هم تا جایی که کارم اجازه می‌داد، همراهی‌اش می‌کردم. 
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر شهید طریق‌القدس سیدعباس صالحی روزبهانی که در حمله تروریستی به بخش کنسولی سفارت ایران در سوریه به شهادت رسید
فاطمه برهانی به سیدعباس صالحی «بله» گفت تا یک عمر همراهش شود، اما کسی نمی‌دانست همه عمر زندگی‌شان به سه سال هم قد نخواهد داد. آن روز فاطمه برهانی همراه و همسنگر پاسداری شد که قرار بود سرباز حضرت‌زینب (س) بشود و زمینه‌ساز ظهور. هرچند برایش سخت بود، اما او سیدعباس را راهی کرد تا بهشت.
گفت‌و‌گوی «جوان» با فرزند شهید حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان شهید محمدعلی ضیاءالدینی 
نمی‌دانم باید از پدرم چه نکاتی را برای شما بگویم که حق مطلب در مورد او رعایت شود. راستش خودم را برای این سوالات آماده نکرده‌ام. اما پدر به خنده‌ها و شادابی‌اش معروف بود. دلتنگی این روز‌های من برای پدری است که خیلی حواسش به من بود.
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر شهید حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان شهید فراجا، سرهنگ علی محمدی
چندی قبل از شهادتش به من گفت: گاهی که حوادث (تروریستی) اتفاق می‌افتد، خدا تعیین می‌کند چه کسی شهید شود! یا چه کسی بماند که به مرگ طبیعی به خدا ملحق شود. این روز‌ها که با خودم فکر می‌کنم می‌گویم او می‌دانست که شهید می‌شود
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهید «سیدعباس صالحی روزبهانی» از شهدای ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ 
سید‌عباس، قبل از اینکه به سوریه برود به شهرستان بروجرد آمد. با همسر آمده بود و به تمام اقوام سرکشی کرد. ولی به هیچ‌کس نگفت که برای خداحافظی آمده است. من یقین دارم که خود شهید می‌دانست دیگر باز نخواهد گشت. چون در دیداری که با او داشتم حال و هوایی داشت که توصیفش برایم دشوار است
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهید حادثه تروریستی کرمان شهید محمد پورشیخعلی از شهدای فراجا
تا ساعت سه بعدازظهر از محمد بی‌خبر بودم تا اینکه خودش با من تماس گرفت و گفت یک انفجاری اتفاق افتاده است. من جلوی تلویزیون بودم. شبکه خبر را روشن کردم و در همین حین به محمد گفتم: «محمد جان تو را به خدا مراقب خودت باش!» بعد از او خداحافظی کردم. همینطور مشغول نگاه کردن به تلویزیون بودم که صدای انفجار دوم را شنیدم. خیلی سریع خبر انفجار دوم زیرنویس شبکه خبر شد. همه وجودم پر شد از نگرانی. با محمد تماس گرفتم، اما شماره او در دسترس نبود
۳