جوان آنلاین: علی امیدی از رزمندگان لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص) و ۱۰ سید الشهدا (ع) است که خاطرات جالبی از همراهی با فرماندهان شهیدی، چون حاج همت دارد. متنی که پیش رو دارید، خاطرهای از فاتح خیبر، شهید محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ است که رفتاری بسیار حسنه با دو بسیجی نوجوان داشت. البته این خاطره مربوط به زمانی میشود که حاج همت به عنوان رئیس ستاد تیپ ۲۷ در کنار حاج احمد متوسلیان این لشکر را هدایت میکردند.
بچه ۱۴ساله
در اواخر سال ۱۳۶۰، قبل از عملیات فتح المبین که نوروز سال ۶۱ انجام گرفت، در تیپ ۲۷ حضرت محمدرسولاللّه (ص) بودم. ابتدای ورودم به این تیپ در گردان حمزه و سپس به گردان انصار الرسول رفتم. اواخر سال ۶۰، من یک پسر بچه ۱۴، ۱۵ سالهای بودم. به همراه یکی از دوستانم تازه به جبهه آمده بودیم و خیلی از اوضاع آنجا سر در نمیآوردیم. چنانچه بعد از حدود دو هفته موفق شدیم با دوستم به کمپی که عقبه تیپ بود برویم و از حمام آنجا استفاده کنیم. زمستان بود و هوا سرد. باید در چنین هوایی با پای پیاده به گردانمان برمیگشتیم. اما سرما به جانمان افتاده بود و سعی کردیم اگر خودرویی گیرمان آمد، سوار شویم تا ما را به گردان برساند.
حاج همت آمد
در همین حین یک خودروی تویوتایی را دیدیم که در حال تردد بود. برایش دست تکان دادیم. وقتی به ما رسید ایستاد. دیدیم حاج ابراهیم همت جلو نشسته و دو، سه نفر هم عقب در قسمت بار نشستهاند. حاجی به محض توقف تویوتا از آن پیاده شد و با تبسم همیشگی و خودمانی پرسید: بچهها کجا میروید؟ گفتیم: گردان انصار. گفت: بروید جلو بنشینید. ما از همان نزدیکی گردان رد میشویم و شما را تا آنجا میرسانیم.
او از فرماندهان تیپ بود و ما دو نفر بسیجی ساده. هرچه اصرار کردیم سر جای خودش بنشیند و ما به عقب باربند برویم، بیفایده بود. نهایتاً حاج همت با دستور و اصرار گفت: شما جلو بنشینید. من عقب با این برادران کار دارم. به ناچار رفتیم و کنار راننده نشستیم. ماشین حرکت کرد تا اینکه ما را به نزدیکی محل استقرار گردان انصار الرسول (ص) رساند. آن روز حاج همت خیلی ما را شرمنده لطفش کرد و خاطرهای ماندگار از بزرگمنشی خودش برای ما به یادگار گذاشت.
فرمانده دلسوز
بعدها که در مورد کار آن روز شهید همت فکر کردم، دیدم او چقدر در خصوص رزمندگان و بسیجیهای نوجوان مهربان و بزرگوار بود و چهقدر با احترام با نیروهایش برخورد میکرد. حاج همت آن روز متوجه شده بود که ما دو بسیجی نوجوان از استحمام برگشتهایم و احتمال دارد در آن هوای سرد، سرما بخوریم. به خاطر اینکه ما احیاناً دچار سرماخوردگی نشویم، یا بعد از حمام کردن خاکی و کثیف نشویم، تصمیم گرفته بود خودش عقب تویوتا بنشیند و ما جلو کنار راننده قرار بگیریم تا از گزند سرما در امان بمانیم. این فرمانده عزیز و دلسوز آن رفتار شایسته و از خودگذشتگی را نشان داد و همیشه ما را شرمنده لطف و بزرگمنشی خودش کرد. روحش شاد و راه نورانی او همواره پر رهرو باد.