جوان آنلاین: سال جدید همواره فرصتی برای شروع تازه است، اما گاهی این شروع با مشکلات مالی همراه میشود. به دلیل توجه بیش از حد خانوادهها به خریدهای شب عید و لذتهای زودگذر، همراه با مدیریت مالی نادرست و هزینههای متعدد و گاهی غیرضروری، بسیاری از خانوادهها در فروردین و حتی اردیبهشت با چالش «جیبهای خالی» مواجه میشوند. این مشکلات معمولاً ناشی از تصمیمات مالی هیجانی و ناپایدار در پایان سال یا هزینههای پیشبینینشده در آغاز سال جدید است. حال این سؤال مطرح میشود که چگونه میتوان این روند را تغییر داد؟ آیا میتوان به جای تمرکز بر خریدهای کوتاهمدت، زمان و انرژیمان را صرف اهداف بلندمدتتر کنیم؟ برای پاسخ به این سؤالات، با دکتر قدرتالله حرآبادی، استاد دانشگاه و مشاور خانواده به گفتوگو نشستیم. وی معتقد است، خریدهای زیاد شاید شادیهای کوتاهمدتی ایجاد کند، اما به زودی جای خود را به استرس مالی و نارضایتی میدهد. او یکی از دلایل اصلی مشکل جیبهای خالی در فروردین و اردیبهشت را مدیریت مالی نادرست در پایان سال میداند. به گفته وی، بسیاری از خانوادهها به جای تمرکز بر خریدهای شب عید، بهتر است به اهداف بلندمدت تری مانند برنامهریزی برای سفرهای خانوادگی، سرمایهگذاری برای آینده فرزندان یا ادامه تحصیل توجه کنند. این اهداف نه تنها تصمیمات مالی بهتری را به همراه دارد، بلکه به اعضای خانواده انگیزه و پایداری بیشتری میدهد. وی همچنین تأکید میکند، ایجاد تجربیات مشترک و لحظات با کیفیت، مثل رفتن به سینما یا پارک، میتواند جایگزین خریدهای غیرضروری شود. این تجربیات به تقویت روابط عاطفی میان اعضای خانواده کمک کرده و تأثیر بیشتری بر سلامت روانی خواهد داشت. همچنین به جای خریدن وسایل جدید، پاداشهای غیرمادی مانند یک روز استراحت یا وقتگذرانی با عزیزان، میتواند منجر به احساس خوشحالی و آرامش بیشتر در خانوادهها شود. در ادامه گفتوگو با وی را میخوانید.
چرا برخی خانوادهها در بعضی ایام مانند اسفند یا در مسافرتها دچار هیجان خرید میشوند و حتی فراتر از توان مالیشان خرج میکنند؟ این رفتار چه ارتباطی با نیازهای عاطفی و روانی دارد؟
در ایام خاصی مثل اسفند و عید نوروز، فشار اجتماعی برای همرنگ شدن با دیگران و نشان دادن وضعیت مطلوب زندگی بیشتر شده و منجر به تصمیمات هیجانی میشود. خریدکردن در این دورهها میتواند، راهی برای پاسخ به نیاز تعلق و هویت باشد. افراد با خریدهای نو و تازه، حس میکنند بخشی از جمع هستند و وضعیت خوبی دارند. برای برخی افراد، خرید کردن فراتر از یک نیاز ساده است. این کار میتواند راهی برای جبران کمبودهای عاطفی و روانی باشد. احساساتی مثل تنهایی، استرس یا نارضایتی از زندگی روزمره گاهی با یک خرید جدید کمرنگتر میشود. این حس لذت، هرچند موقتی، به فرد احساس کنترل و آرامش میدهد. از طرفی، خرید کردن میتواند نوعی فرار از واقعیتهای سخت زندگی باشد. مسافرتها و ایام خاص، فرصتی برای فاصله گرفتن از مشکلات روزمره ایجاد میکنند و خرید کردن هم به عنوان یک سرگرمی، به حواسپرتی و سبکتر شدن بار ذهنی کمک میکند. علاوه بر اینها، خرید کردن برای بسیاری از خانوادهها، بخشی از یک سنت یا خاطره خوشایند است. انتخاب لباسهای جدید، آمادهسازی خانه و خرید وسایل تازه میتواند یادآور لحظات شیرین و دورهمیهای خانوادگی باشد. این لحظات به مرور زمان به خاطرههایی دوستداشتنی تبدیل میشوند که افراد دوست دارند هر سال تکرارشان کنند.
چگونه میتوان از نظر روانشناسی، خانوادهها را در برابر چشم و همچشمی و تأثیر تبلیغات برای خریدهای غیرضروری مقاومتر کرد؟
آگاهی داشتن از نحوه تأثیرگذاری تبلیغات میتواند نقش مهمی در تصمیمگیریهای خرید خانوادهها داشته باشد. تبلیغات اغلب به شکلی طراحی میشوند که احساس نیاز کاذب ایجاد کنند و افراد را به سمت خریدهای غیرضروری سوق دهند. وقتی خانوادهها یاد بگیرند این تکنیکها چگونه کار میکنند، میتوانند آگاهانهتر تصمیم بگیرند و در برابر وسوسههای تبلیغاتی مقاومت کنند. عزتنفس نیز نقشی اساسی در این موضوع دارد. افرادی که عزتنفس بالاتری دارند، کمتر به تأیید دیگران از طریق خرید کردن نیاز پیدا میکنند. وقتی اعضای خانواده به خاطر ویژگیهای شخصیتی و دستاوردهایشان تحسین شوند، نه بهخاطر داراییها و ظاهرشان، احساس ارزشمندی درونی در آنها تقویت میشود. این احساس به آنها کمک میکند تا به جای تلاش برای اثبات خود از طریق خرید، بر توانمندیهای واقعیشان تکیه کنند. تمرکز بر ارزشهای غیرمادی هم میتواند راهگشا باشد. وقتی خانوادهها عشق، احترام، همدلی و قدردانی را در اولویت قرار دهند، مادیات به تدریج جایگاه کمتری پیدا میکند. ایجاد و تقویت این ارزشها کمک میکند تا احساس شادی و رضایت از زندگی، وابسته به خرید و دارایی نباشد. علاوه بر اینها، یادگیری مهارتهای مدیریت مالی به خانوادهها کمک میکند تا خریدهایشان را بهتر مدیریت کنند. بودجهبندی، پسانداز و اولویتبندی هزینهها، مهارتهایی هستند که اگر از سنین پایین آموزش داده شوند، میتوانند از رفتارهای مصرفگرایانه جلوگیری کرده و خانوادهها را به سمت تصمیمگیریهای مالی هوشمندانهتر سوق دهند.
بسیاری از خانوادهها خرید شب عید را نوعی پاداش به خود برای تحمل یک سال سخت میدانند. چطور میتوان این الگوی ذهنی را به سمت پاداشهای پایدارتر و کمهزینهتر هدایت کرد؟
به جای تمرکز بر لذتهای کوتاهمدت خرید شب عید، میتوان خانوادهها را به سمت تعیین اهداف بلندمدتتر هدایت کرد. اهدافی مانند برنامهریزی برای یک سفر، سرمایهگذاری برای آینده فرزندان، یا ادامه تحصیل میتواند، انگیزهای قویتر و ماندگارتر ایجاد کند. چنین اهدافی نه تنها مفیدتر هستند، بلکه به خانوادهها کمک میکنند تا تصمیمگیریهای مالی بهتری داشته باشند. یکی دیگر از راههای جایگزین، ایجاد تجربیات مشترک است. به جای خرید وسایل غیرضروری، خانوادهها میتوانند وقت بیشتری را با هم بگذرانند و تجربیات جدیدی خلق کنند. رفتن به سینما، پارک، موزه، یا حتی یک پیک نیک ساده میتواند خاطراتی بسازد که ارزش آنها بسیار فراتر از خریدهای زودگذر است. این لحظات مشترک، پیوندهای عاطفی میان اعضای خانواده را هم محکمتر میکند. پاداش دادن به خود لزوماً به معنای خرید کردن نیست. خانوادهها میتوانند پاداشهایی غیرمادی را جایگزین کنند، مثل یک روز استراحت کامل، وقتگذرانی با عزیزان، یا انجام فعالیتهایی که به آنها احساس خوشحالی و آرامش میدهد. این نوع پاداشها ماندگارتر و تأثیرگذارتر از خرید یک وسیله جدید خواهند بود. در نهایت، قدردانی از داشتهها نقش مهمی در ایجاد احساس رضایت دارد. به جای تمرکز روی چیزهایی که نداریم، یاد گرفتن هنر شکرگزاری برای نعمتها و امکاناتی که داریم میتواند، حس مثبتتری به زندگیمان بدهد. این نگرش به خانوادهها کمک میکند تا با دلگرمی و امید بیشتری به استقبال سال جدید بروند.
رفتار والدین در خریدها مانند خرید شب عید چقدر در شکلگیری ذهنیت اقتصادی فرزندان تأثیرگذار است؟ چه راهکارهایی برای آموزش مدیریت اقتصادی به کودکان و نوجوانان پیشنهاد میدهید؟
کودکان به طور طبیعی، رفتارهای والدین خود را تقلید میکنند و این شامل عادتهای مالی هم میشود. اگر والدین در مدیریت پول مسئولانه عمل کنند، فرزندان هم احتمالاً همین الگو را دنبال خواهند کرد. والدین میتوانند با استفاده از موقعیتهای روزمره، بهصورت غیرمستقیم مفاهیم مالی را به فرزندان آموزش دهند، مثلاً هنگام خرید درباره بودجهبندی، پسانداز و تصمیمگیری صحبت کنند. این مکالمههای ساده به مرور زمان در ذهن کودکان جا میافتد و آنها را با ارزش پول آشنا میکند. همچنین، مشارکت دادن کودکان در تصمیمات مالی خانواده میتواند بسیار مؤثر باشد. وقتی به آنها فرصت داده شود تا در انتخاب یک اسباببازی یا برنامهریزی برای یک سفر خانوادگی نظر بدهند، یاد میگیرند که پول را فقط برای خریدهای لحظهای خرج نکنند و با دقت بیشتری تصمیمگیری کنند. یکی از روشهای ساده برای آموزش مدیریت اقتصادی به کودکان، دادن پول توجیبی است. وقتی کودکان مبلغ مشخصی دریافت میکنند و اجازه دارند خودشان آن را مدیریت کنند، به تدریج حس مسئولیت پیدا میکنند. تشویق آنها به پسانداز کردن بخشی از این پول، به آنها یاد میدهد برای خواستههای بزرگتر و ارزشمندتر صبر کنند. همچنین والدین میتوانند به کودکان کمک کنند تا بودجه بندی و پولشان را برای نیازهای مختلف تقسیمبندی کنند. یادگرفتن مقایسه قیمتها قبل از خرید هم مهارتی است که به کودکان کمک میکند، هوشمندانهتر خرید و ارزش واقعی کالاها را درک کنند. آشنا کردن کودکان با تکنیکهای تبلیغاتی هم اهمیت زیادی دارد. وقتی آنها بفهمند تبلیغات چگونه طراحی میشوند تا احساس نیاز کاذب ایجاد کنند، کمتر تحت تأثیر قرار میگیرند و میتوانند تصمیمات آگاهانهتری بگیرند. آموزش این مهارتها به کودکان کمک میکند تا در آینده نهتنها بهتر پول خرج کنند، بلکه دیدگاه منطقیتری نسبت به مسائل مالی داشته باشند و کمتر دچار رفتارهای مصرفگرایانه شوند.
برخی والدین برای جلوگیری از احساس کمبود یا شرمندگی فرزندانشان، به خریدهای افراطی رو میآورند. آیا این رفتار به نفع فرزندان است یا میتواند پیامدهای منفی روانی داشته باشد؟
رفتارهای مالی نادرست والدین میتواند، پیامدهای منفی روانی برای فرزندان به دنبال داشته باشد. یکی از این پیامدها ایجاد توقعات غیرواقعی است، به این معنا که فرزندان ممکن است انتظار داشته باشند همیشه بهترین و گرانترین چیزها را داشته باشند و اگر این اتفاق نیفتد، احساس نارضایتی کنند. این مسئله به تدریج میتواند باعث کاهش قدردانی شود، به طوری که فرزندان دیگر ارزش داشتههای خود را درک نکنند و آنها را بدیهی بدانند. چنین دیدگاهی ممکن است به احساس مداوم کمبود منجر شود، به شکلی که فرزندان هرگز از آنچه دارند، راضی نباشند و همواره به دنبال چیزهای جدیدتر و گرانتر باشند. این نوع نگرش، علاوه بر تأثیرات منفی روانی، میتواند در آینده زمینه ساز مشکلات مالی هم بشود، زیرا فرزندان یاد نمیگیرند چطور با امکانات موجود زندگی کنند و ممکن است به رفتارهای مصرفگرایانه و حتی بدهکاری دچار شوند. برای پیشگیری از این پیامدها، والدین میتوانند به جای خریدهای افراطی، به روشهای سازندهتری روی بیاورند. یکی از این راهها، تقویت عزتنفس فرزندان است. وقتی کودکان به تواناییها و ویژگیهای مثبت خود ایمان داشته باشند، کمتر نیاز پیدا میکنند با داشتن چیزهای مادی احساس ارزشمند بودن کنند. همچنین والدین میتوانند ارزشهای غیرمادی مانند مهربانی، همدلی و قدردانی را در خانواده پررنگتر کنند تا فرزندان متوجه شوند، شادی و رضایت واقعی از روابط و تجربیات خوب نشئت میگیرد، نه از خریدهای مکرر. آموزش مهارتهای مدیریت مالی نیز میتواند به کودکان کمک کند تا از سنین پایین بودجهبندی را یاد بگیرند، برای خواستههایشان برنامهریزی کنند و ارزش واقعی پول را بفهمند. این رویکردها نه تنها به فرزندان کمک میکند مسئولیتپذیرتر شوند، بلکه آنها را برای زندگیای مستقل و آگاهانه در آینده آماده میکند.
آیا خریدهای زیاد واقعاً به شادی خانوادهها منجر میشود، یا فقط یک شادی کوتاهمدت است؟
خریدهای زیاد ممکن است احساس شادی و هیجان کوتاه مدتی ایجاد کند، اما این شادی معمولاً دوام چندانی ندارد و به زودی جای خود را به استرس مالی و حس نارضایتی میدهد. افراد ممکن است برای حفظ آن هیجان لحظهای، به خریدهای بیشتر روی بیاورند، اما این چرخه تکراری به جای شادی واقعی، تنها فشار مالی و خستگی ذهنی به همراه خواهد داشت.
افرادی که در خرید حتی خریدهای ضروری خساست دارند و سختگیری میکنند، در زندگی خانوادگی و اجتماعی با چه چالشها و مشکلاتی روبهرو میشوند؟
خساست میتواند تأثیرات منفی گستردهای بر روابط و کیفیت زندگی افراد داشته باشد. این رفتار اغلب باعث ایجاد تنش در روابط خانوادگی و اجتماعی میشود زیرا دیگران ممکن است احساس کنند، فرد خسیس حاضر به اشتراکگذاری منابع یا حمایت عاطفی نیست. این مسئله میتواند به تدریج فاصله میان اعضای خانواده و دوستان را افزایش دهد و روابط را سرد و ناپایدار کند. علاوه بر این، خساست میتواند افراد را از لذتهای ساده و طبیعی زندگی محروم کند. کسانی که به طور افراطی از خرجکردن پرهیز میکنند، ممکن است فرصتهایی مثل سفر، تفریحات خانوادگی، یا حتی خرید وسایل ضروری را از دست بدهند و در نتیجه، کیفیت زندگیشان کاهش پیدا کند. آنها به جای اینکه از پول به عنوان ابزاری برای ایجاد رفاه استفاده کنند، آن را صرفاً به عنوان چیزی برای جمعآوری میبینند. یکی دیگر از پیامدهای خساست، از دست دادن فرصتهای سرمایهگذاری است. افراد خسیس معمولاً به دلیل ترس از خرج کردن، حاضر به سرمایهگذاری در آموزش، بهبود شرایط زندگی، یا حتی راهاندازی یک کسب وکار نیستند، در حالی که این سرمایهگذاریها میتوانند آینده بهتری برایشان رقم بزنند. این رفتار همچنین با ایجاد نگرش منفی نسبت به پول و زندگی همراه است. افراد خسیس ممکن است، دنیا را مکانی پر از کمبود و خطر ببینند و دائماً در اضطراب از دست دادن منابع باشند. این طرز فکر میتواند باعث شود آنها کمتر به موفقیت و شادی باور داشته باشند و بیشتر بر ترس و نگرانی تمرکز کنند. در نهایت، خساست میتواند به انزوای اجتماعی منجر شود. کسانی که به طور افراطی در خرج کردن صرفهجویی میکنند، ممکن است دعوتها را رد کنند، از جمعها فاصله بگیرند و به تدریج از حلقههای اجتماعی خود کنار گذاشته شوند. این انزوا میتواند احساس تنهایی و نارضایتی عاطفی را تشدید کند و فرد را از حمایتهای اجتماعی محروم کند.