جوان آنلاین: یکی از معمولترین اقدامات «سیا» برای براندازی نظامهای سیاسی مستقل و مخالف غرب، ایجاد آشوب و جنگ داخلی در کشورهای هدف بوده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همین تجربه علیه جمهوری اسلامی ایران به کار بسته شد و در کمتر از یک سالی که سفارت امریکا در تهران دایر بود، ایستگاه سیا این پروژه را پیش میبرد؛ موضوعی که در اسناد به جای مانده از لانه جاسوسی امریکا قابل واکاوی است.
به دنبال نارضایتیها
هنوز یک ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که برای سفارت مهم بود تا بتواند اطلاعات دقیقی از میزان نارضایتیهای عمومی در جامعه کسب کند. از جمله در ۴ مارس ۱۹۷۹ [۱۳ اسفند ۱۳۵۷]سولیوان چنین گزارش میدهد:
«در چند روز پیش در تماسهایی با کارمندان رسمی سفارت آشکار شده است که نارضایتیهای وسیعی بین ایرانیان متجددی که از انقلاب اسلامی پشتیبانی کردهاند نیز وجود دارد. آنها در قلب خود باور نمیکردند که خمینی به حالت دقیق اسلام سنتی برگردد. اما حالا میترسند که او ممکن است چنین کند.»
سفارت امریکا در تهران در تاریخ ۷ اوت ۱۹۷۹ [۱۶ مرداد ۱۳۵۸]به وزارت امور خارجه در واشینگتن وضعیت جامعه ایران را چنین گزارش میدهد: «امریکا هنوز به طور وسیعی به خاطر مشکلات ایران مورد سرزنش قرار میگیرد و این شامل خود انقلاب هم میشود. اسکاد رشد نارضایتی در بین طبقه متوسط و بالا را درک میکرد، ولی طبقه پایین به طور اصلی نسبت به خمینی و جنبش اسلامی وفادارند. تغییرات بسیار کمی در ارتش بوده است.»
در جای دیگری از همین گزارش آمده است: «نارضایتی از رژیم کنونی در طبقههای متوسط و بالا قویتر است، ولی به این دو محدود نمیشود. موارد آن شامل بیکاری، افزایش قیمتها، ترس از کمیتهها و ممنوعیت الکل و اکثر تفریحات است. به هر حال بین بازاریها و طبقات پایین، خمینی هنوز از حمایتی بیچون و چرا برخوردار است. این حمایت از اعتقادات مذهبی مردم سرچشمه میگیرد و به مسئلهای غیر از اسلام و آزادی (که هر دو مفاهیم قابل تفسیری هستند) تعلق ندارد. برای یکی، ملی کردن صنایع اسلامی است و برای دیگری باز کردن دکه مواد غذایی در پارک عمومی، آزادی است.»
واقعیت آن است که از ابتدا هم پذیرش جمهوری اسلامی برای امریکا ساده نبود. امریکاییها به خوبی میدانستند که امامخمینی دوست امریکا نیست و دولت امریکا نباید حکومت اسلامی ایران را بپذیرد. در یک گزارش «خیلی محرمانه» سفارت امریکا در تهران خطاب به وزیر امور خارجه امریکا، به تاریخ بیستم آگوست ۱۹۷۹ [۲۹ مرداد ۱۳۵۸]آمده است: «ما احتیاج نداریم و نبایستی که رژیم فعلی را بپذیریم. خمینی دوست ایالات متحده نیست ولی دیگران در اردوی اسلامی با ما صریحتر هستند.»
البته پیش از این نیز در یکی دیگر از اسناد سفارت امریکا آمده بود: «هر گروه میانهرو و متمایل به غرب که به مبارزه علیه ملاها برخیزد، طرفی خواهد بود که البته پیشرفت آن را با علاقه دنبال خواهیم کرد.»
در سند «سری» مورخ ۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ سفارت امریکا چنین آمده است: «گذشته از احتمال حوادث ناگهانی مانند سوءقصد به رهبران ایران، گروهها ممکن است تا آغاز نبرد مسلحانه برای کسب قدرت، دو ماه فرصت داشته باشند.»
این نگاه ناشی از امیدهایی بود که سفارت به شکافهای اجتماعی و نارضایتیهای عمومی داشت. در یک سند به تاریخ ششم اوت ۱۹۷۹ (۱۵ مرداد ۱۳۵۸) که دارای طبقهبندی «سری» میباشد، در مورد طرح اغتشاش همزمان در چندین استان کشور، چنین آمده است:
«اگر چنانچه نفرات کافی از طبقه بیبضاعتتر و محافظهکار مذهبی ایران، به اندازه کافی از [آیتالله]خمینی و عدم توانایی او در برآوردن انتظارات رو به تزاید آنها که در انقلاب پرورده شده است مأیوس و ناراحت بشوند، و اگر این گروه در یک سازمان قدرتمند در مقابل حکومت مشوش و رو به سقوط [آیتالله]خمینی وضع دیگری را ارائه دهد، آنگاه ما شاهد یک انقلاب پسزننده، یا حداقل بر سر کار آمدن یک حکومت جدید «غیرخمینی» خواهیم بود. اگر چنانچه اقتصاد سست و لرزان بماند و تودهها یک رهبری جدید بخواهند، امکان بر سر کار آمدن چپیها و در نتیجه یک رژیم سوسیالیست وجود دارد. کردها ممکن است از قدرت کافی برای تضمین خودمختاری بیشتر برای خود در غرب ایران برخوردار باشند، اما ما درحال حاضر فکر میکنیم که آنها قادر به بسط قدرت و نفوذ خود در جهت براندازی دولت نیستند. اگر کردها، آذربایجانیها، اعراب و سایر گروههای قومی تلاشهای خود را هماهنگ کنند (اغتشاش همزمان) و در جهت مشترک سرنگونی دولت کنونی با یکدیگر همکاری و از یکدیگر حمایت کنند، به عقیده ما آنها امکان موفقیت دارند.»
در همین موضوع، بد نیست نگاهی بیندازیم به یکی از اسناد «خیلی محرمانه» به دست آمده از سفارت امریکا. در این سند، یکی از دیپلماتهای امریکایی به نام «جان گریوز» دو طرح را برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران ارائه میکند. وی میگوید:
«جزو این گروه من فرماندهان را در ارتش سنتی، مدیران غرب زده و تکنسینها، سیاستمداران دمکرات و لیبرال، رمانتیکهای شبهنظامی و بالاخره چپیهای سرسخت از جمله کمونیستها را جای میدهم. هیچ کدام از این گروهها نمیتوانند آشکارا (بدون ریسک نابودی در زیر دستهای اسلامیها که هم اکنون از حمایت بیدریغ تودهها برخوردار هستند) برای به دست گرفتن قدرت حرکت کنند. سنتگرایان اسلامی با وجود این ضربهپذیر هستند. من حداقل دو سناریو و برنامه را که میتوانند منجر به هرج و مرج و سقوط تدریجی شوند، در نظر دارم. یکی نیروهای تمرکز یافته که توسط نارضایتیهای منطقهای و قومی تحریک شده باشد و اگر با اینها به اندازه کافی به طرز غلطی رو به رو شوند، ممکن است باعث تعطیل شدن و بسته شدن مناطق نفتی گردند یا اقتصاد سنتی را از هم بپاشند یا جوری ملیگرایی را خراب کنند که تودهها با رهبران مذهبی بیعرضه خود مخالف شوند. نفاق در مدارس بین محصلین و بین کادرهای مدارس و هر دو میتواند باعث بسته شدن مدارس برای مدت طولانی بشود و در نتیجه باعث نارضایتی عمومی گردد یا تبدیل به خشونتهای افراطی بشود و دورههای چهل روزه عزاداری را که نقش بزرگی در سقوط شاه داشت از سر شروع کنند.»
فرماندهی کل نیروهای امریکا در اروپا مستقر در آلمان (USCINCEUR) هم در خلاصه اطلاعات سری شماره ۲۰۴۴ در تاریخ ۲۸ ژوئن ۱۹۷۹ [۷ تیر ۱۳۵۸]جریانات واگرا در کشور را مورد ارزیابی قرار داده و پیشبینی میکند که کشور در آستانه بیثباتی بزرگی است که منجر به تضعیف حاکمیت جمهوری اسلامی گردد: «نیرومندترین گروه در کشور، اقلیتهای قومی هستند. از این گروهها کردها بهتر قادرند که از منافع خودشان دفاع کنند. معذلک اعراب در خوزستان ممکن است جدیترین مشکلات را ایجاد کنند. بیثباتی فزاینده ممکن است این گروهها را به استقرار حاکمیتهای منطقهای ترغیب کند که این امر به نوبه خود حاکمیت حکومت مرکزی را تضعیف خواهد کرد.... بهطور خلاصه انتظار داریم که اوضاع ایران در آینده رو به وخامت بیشتری برود، تا مرحلهای که احتمالاً خمینی دیگر نتواند بر اوضاع کنترل داشته باشد.»
این فرماندهی پیشتر امیدوار بود که فرایند رسیدگی به پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی در مجلس خبرگان به شکافهای بزرگی در جامعه ایران بینجامد که البته معترف است به رغم تلاش گروهکهای ضدانقلاب به دلیل شخصیت محبوب امام این پیشبینی محقق نشد: «ما نگران بودیم که مسئله قانون اساسی فرایند بیثباتی بیشتری را که ما متوجه رشد آن بودیم تسریع خواهد کرد. علیرغم این واقعیت که حکومت ایران ظاهراً به بحران قانون اساسی به اندازه کافی غلبه کرده است، اوضاع به وخامت مداوم هنوز برای آینده قابلپیشبینی مورد انتظار است. در حالی که رهبری کنونی ایران نتوانسته است قدرت خود را از زمان انقلاب در ماه ژانویه تحکیم بخشد، گروههای مخالف نیز نتوانستهاند متشکل شوند یا اینکه قدرت خود را به نحو قابلملاحظهای توسعه دهند. دلیل اساسی همانا ندای همهگیر آیتالله خمینی بوده است.»
یکی از فرصتهایی که سفارت برای آشوب در جامعه ایران قابل اتکا میدانست، قدرت سیاسی «جنبش اعتراضی زنان» در مقابل انقلاب اسلامی بود. «بروس لینگن» در ۲۴ ژوئن ۱۹۷۹ [۳ تیر ۱۳۵۸]در سند خیلی محرمانه شماره ۶۵۶۳ مینویسد: «به هر حال اقلیتی [در زنان]به وجود آمده که خط خود را بر مقاومت علیه تحمیلاتی که جهت منع آزادی اعضای خود وجود دارد، قرار دادهاند. قدرت آنها را نباید دستکم گرفت. قدرت سیاسی زنان ایرانی را که احتمالاً برای مقابله با تهدید حقوقشان آماده خواهند شد نباید دستکم گرفت.»
پنهانکاری در توطئه
البته سفارت امریکا و ایستگاه سیا در تهران و نیز سیاستمداران امریکایی در واشینگتن به خوبی میدانستند که نباید دست امریکا در توطئه علیه انقلاب اسلامی آشکار شود. طبق سند «خیلی محرمانه» مورخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۷۹ (۳۱ شهریور ۱۳۵۸)، سایروس ونس وزیر امور خارجه امریکا، به سفارت امریکا در تهران در مورد مراقبتهای اطلاعاتی، چنین پیام میدهد: «در تماس با ایرانیان تبعیدی در اروپا، به طور قطع نباید هیچگونه اثری وجود داشته باشد که نشانگر آن باشد که دولت امریکا قصد مداخله در جریانات داخلی ایران را دارد یا اینکه با گروههایی که علیه دولت جدید ایران نقشه میکشند، همکاری میکند. لطفاً این موضوع را بهطور صریح برای کسانی که با شما تماس میگیرند، روشن کنید. ما روی این موضوع تأکید داریم زیرا حکومت کنونی ایران نسبت به مقاصد امریکا شدیداً مظنون است.»
همچنین در یک گزارش «خیلی محرمانه» مورخ ۱۴ اکتبر ۱۹۷۹ (۲۲ مهر ۱۳۵۸) سفارت امریکا، اینگونه توصیه به پنهانکاری شده است: «ما میبایست این کوشش را بکنیم و ریسک آن را متحمل شویم که با روحانیون و چپیها وارد مذاکره شویم... اما ملاها یا چپیها به نظر میرسد که برای مدت طولانی حکمفرما باشند. اگر اثر آن از نظر ما مهم باشد منافع خودی به ما میفهماند که مقدار زیادی ناراضی را تحمل کنیم و یاد بگیریم که به طور مؤثری با ملاهای مجاهد، پاسداران و فداییان خلق تماس برقرار کنیم. البته با احتیاط برای احتراز از شناخته شدن با آنها یا هر حزب و گروه دیگری برای آن موضوع.»
کار سفارت امریکا و ایستگاه سیا در تهران در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ به اتمام رسید، اما تلاش امریکا برای براندازی جمهوری اسلامی پایانی نداشت. پس از تسخیر سفارت، سیاست براندازی جمهوری اسلامی ایران رسماً در دستورکار اطلاعاتی امریکا تعریف شد و حتی کارتر کمیته اطلاعاتی سنا را در جریان این سیاست گذارد.
به طور مشخص در اسناد خارج شده از طبقهبندی روابط خارجی امریکا به دو ابلاغیه سری ولی رسمی کارتر با عنوان «یافته ریاستجمهوری» برمیخوریم که در پاییز و زمستان ۱۳۵۸ صادر شده است. در ابلاغیه نخست رئیسجمهور وقت امریکا ۱۱ دسامبر ۱۹۷۹ [۲۰ آذر ۱۳۵۸]چنین دستور میدهد: «اقدامات عملیات تبلیغاتی، سیاسی و اقتصادی برای تضعیف و مختل ساختن رژیم خمینی انجام شود؛ با رهبران مخالف ایران و نیز دولتهای متمایل در منطقه، ارتباط برقرار کنید تا یک جبهه گسترده ضد [امام]خمینی که توانایی ایجاد یک دولت جایگزین را دارند، تشکیل گردد.»
این دستور حدود دو هفته بعد تکمیل شده و کارتر پیش نویس جدیدی از «یافته ریاست جمهوری» را که سیا تنظیم کرده است در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹، [۶ دی ۱۳۵۸]به امضا میرساند:«عملیات تبلیغاتی، سیاسی و اقتصادی برای کمک به تثبیت یک حکومت مسئولیتپذیر و دموکراتیک در ایران را پیش ببرید؛ با رهبران مخالف ایران و نیز دولتهای علاقهمند ارتباط برقرار کنید تا تعاملاتی که میتواند به ایجاد یک جبهه گسترده و حامی غرب که توانایی تشکیل یک دولت جایگزین را دارد منتهی شود، تسهیل گردد.»
دولت کارتر در براندازی جمهوری اسلامی ناکام ماند، اما رؤسای جمهور پس از او نیز همین تجربه ناموفق او را بارها آزمودند و هربار نتیجهای مشابه او را تجربه کردند.
ادامه دارد...
منابع در دفتر روزنامه موجود است