جوان آنلاین: خلبان شهید احمد کشوری به عنوان یکی از خلبانان انقلابی هوانیروز ارتش در ۱۵ آذر ۱۳۵۹ در میمک به شهادت رسید. کشوری در سومین ماه از جنگ تحمیلی شهید شد و خیلی زود جبههها از وجودش محروم شدند، اما رزمندگانی که در اوایل دفاعمقدس به جبهه رفته بودند، بسیار نام او را میشنیدند و خاطراتی از او دارند. احمد غلامی یکی از همین رزمندگان است. روایتهایش از ماههای اول جنگ و شهید احمد کشوری را در گفتگو با ما پیشرو دارید.
کردستان سال ۵۸
من اولین بار به کردستان اعزام شدم. جنگ در آنجا نامنظم بود، چراکه گروهکهای ضدانقلاب غالباً در دل کوهها مخفی بودند و به صورت پارتیزانی ضربهای به پایگاهها وارد کرده و بعد فرار میکردند. یکبار قصد اسکورت یک ستون از تانکهای ارتش را داشتیم که به کمین ضدانقلاب خوردیم. لحظات سختی بود، اما چند دقیقه بیشتر از درگیری نگذشته بود که ناگهان بالگردهای هوانیروز از راه رسیدند و مواضع ضدانقلاب را در روی کوهها به رگبار بستند. بعد از فرار ضدانقلاب و اتمام درگیری من شنیدم که نام دو نفر بین رزمندهها میچرخد؛ احمد کشوری و علیاکبر شیرودی. گویا این دو نفر از خلبانهای انقلابی هوانیروز بودند که در بسیاری از مأموریتها داوطلبانه شرکت میکردند. خیلی هم در کارشان مهارت داشتند و بعدها شنیدم که ضدانقلاب بسیار از این دو نفر زخم خورده و عصبانی بودند.
شروع جنگ در ایلام
بعد از شروع جنگ تحمیلی، من طی یکسری اتفاقهایی به جبهه ایلام رفتم. کنجانچم، میمک، مهران، دهلران و مناطقی از این دست در آن روزها وضعیت مناسبی نداشتند. کلاً خطوط دفاعی در غرب کشور چندان مستحکم نبودند که این امر هم به خاطر اهمالکاریهایی بود که از سوی بنیصدر صورت میگرفت. در جبهه ایلام دوباره نام احمد کشوری را شنیدم. با اینکه او را ندیده بودم، اما شنیدن نامش یک جور احساس آرامشی به من و همرزمانم میداد. میدانستیم که او و علیاکبر شیرودی بسیار شجاع، ماهر و در عین حال انقلابی و باایمان هستند. در اوایل جنگ تحمیلی هماهنگی بین نیروهای ارتش و سپاه خیلی خوب صورت نمیگرفت. در این مواقع، برادران ارتشی که دل در گرو انقلاب داشتند، داوطلبانه و خودجوش به نیروهای سپاه و بسیج کمک میکردند. شهید احمد کشوری و شهید علیاکبر شیرودی هم جزو همین دسته از ارتشیها بودند.
شنیدم که شهید شده!
دقیق یادم نیست چندم آذر ۱۳۵۹ بود که بعد از مأموریت چند روزه در اهواز، به ایلام برگشتم تا به میمک بروم. به محض رسیدنم به مقر موقتی که بچههای سپاه ایجاد کرده بودند، شنیدم که یک نفر نام احمد کشوری را آورد. کنجکاو شدم که شاید کشوری در مقر است و فرصتی به دست آمده تا برای اولین بار او را از نزدیک ببینم. از آن برادر پرسیدم احمد کشوری اینجاست؟ لبخند تلخی زد و گفت برادر مگر نشنیدی ایشان به شهادت رسیده است. جا خوردم. پرسیدم چگونه شهید شده؟ در جواب گفت گویا در حوالی میمک، بالگرد کشوری مورد حمله یک میگ دشمن قرار گرفته و بعد از سقوط بالگردش به شدت سوخته و به شهادت رسیده است... من تا آن موقع حتی عکسی از شهید کشوری ندیده بودم. چند روز بعد در مراسمی که برایش برگزار شده بود، شرکت کردم. همانجا برای اولین بار عکس او را دیدم. درست شبیه همان رزمندهای بود که در ذهن تصور میکردم؛ خدا رحمتش کند.