یا تیغ رسانهها کند شده و رسانه کلاً اثرگذاریاش را از دست داده یا جایگاه مسئولان پولادین شده که نقد به مسئولیتشان خللی وارد نمیکند، در غیر این صورت مگر میشود هجمهای از نقد به این همه آسیب وارد شود و آب هم از آب تکان نخورد؟ سالهای زیادی است پیامدهای آسیبهای اجتماعی، ساختار سیاسی کشور را هم تکان میدهد، اما در حوزه برخورد، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد و هیچ نابسامانی بسامان نمیشود. همه آسیبهای اجتماعی و مفسدههایی که جامعه را فرا میگیرد، ابتدا به فضای رسانه راه پیدا میکند و درباره چرایی آن و راه برونرفت از آن پرسشهای بسیاری مطرح و راهکار برونرفت از آن هم بازکاوی میشود، اما همه در مقام حرف باقی میماند تا زمانی که زخم کهنه سر باز و ساختار مدیریتی کشور را با چالش مواجه کند و هزینههای کلانتری از آنچه برای پیشگیری هزینه میشد، متوجه رفع یک مشکل شود.
هر دقیقه که میگذرد، بخش زیادی از جمعیت پایتخت به دلیل تنفس هوای سمی یا دچار عارضه تنفسی میشوند یا به دلیل همین عارضه جانشان را از دست میدهند، طوری که آمار زیادی از جمعیت پایتخت به دلیل همین عارضه کاهش پیدا میکند یا آسیبهای بسیاری ناشی از بیماریهای عارض شده متوجه خانوادهها میشود. در چند دهه گذشته، شهرداران و شوراهای شهر زیادی بر مسند صدارت شهر تکیه زدهاند. همه آنها قبل از رسیدن به کرسیهای مورد نظر وعدههای بسیاری برای رفع این معضل بزرگ دادهاند، اما هر چه بوده وعده بوده و هر گروه که بر مسند تکیه زده، وعدههای داده شده را فراموش کرده و به هیچ کجا هم پاسخ ندادهاست. این موضوع در مورد همه دستگاههایی که در جریان آلودگی هوا سهیم هستند، مصداق دارد.
وقتی ساختار مدیریتی چنین فشل باشد که فقط منافع خود را در نظر بگیرد، بدنه اجتماعی نیز همین رویه را دنبال میکند و زمانی که ببیند حرفهای مطرح شده فقط در حد شعار است به بخشی از این معضل تبدیل میشود. وقتی یک مدیر شهری- شما بخوانید حبیب کاشانی- به دنبال این است که از خط ویژه برای تردد استفاده کند، شهروند عادی هم ترجیحش این است به جای استفاده از اتوبوس، مترو یا تاکسی که همه در وضع فلاکتباری خدماترسانی میکنند از خودروی شخصیاش استفاده کند. بعد، خودروهای تکسرنشین میشوند متهم ردیف چندم آلودگی هوا که البته حرف درستی است، اما نمیگویند چرا او ترجیحش این است که از خودروی شخصی به جای خودروی عمومی استفاده کند؟ یا اینکه توپ را به زمین خودروها بیندازند و بگویند دلیل آلودگی هوا، افزایش تعداد خودرو است، اما نمیگویند که ما زورمان به مافیای خودروسازان نمیرسد که آنها را مجبور کنیم از قانون تبعیت کنند و دست به جیب شوند و هزینه از رده خارج کردن این همه خودرو و موتورسیکلت فرسوده را پرداخت کنند. همه اینها وظایفی است که قانون به عهده مدیران گذاشته و از اسباب اجرای قانون خواسته آن را اجرا کنند، اما وقتی زور قانون به مافیای خودرو نرسد، بودن یا نبودن شهردار و شورای شهر که فقط روایتکننده مشکلات هستند به چه کار میآید؟! در مورد مافیای خودرو و داغدار کردن میلیونها خانواده از مجرای کشتههای سوانح رانندگی، نقدهای گستردهای به آن وارد شدهاست و به جای اینکه گستره نقدها در خدمت بدنه اجتماعی و قانونپذیری و قانونمندی متخلفان قرار گیرد، میبینیم که هر ثانیه بر قیمت ارابههای مرگ و بر آمار خانوادههای داغدار اضافه میشود.
در مورد آسیبهای دیگری هم که جامعه را فرا گرفته این موضوع مصداق دارد. اگر جامعه در چند ماه گذشته خسارتهای کلانی را به دلیل مرگ مهسا امینی تقبل کرد، به دلیل بیتوجهی به هشدارهایی بود که در حوزه رسانه درباره عفاف و حجاب مطرح بود. مطرح شدن یک معضل اجتماعی در چند دهه گذشته یک راهکار اجتماعی را طلب میکرد که دانشمندان علوم اجتماعی همواره مباحث بسیاری درباره آن مطرح کردند و این دوگانگیها آن قدر برقرار ماند تا اینکه پیامد آن نهتنها ساختار سیاسی کشور بلکه جهان را هم تحتتأثیر قرار داد. آسیبهایی که در فضای رسانه مطرح و پاسخهایی که بیان میشود راه برونرفت از آسیب است و با بیتوجهی به آن نمیشود مانع بروز آسیب شد.