سرويس تاريخ جوان آنلاين: مردم اغلب با شنیدن کلمه «جاسوس» تصویر یک مرد در ذهنشان شکل میگیرد، در حالی که در طول تاریخ کم نبودهاند زنانی که با زیباییشان مردان سیاستمدار را فریفته و با ورود به زندگیشان اطلاعات محرمانهای را به سازمانهای اطلاعاتی انتقال دادهاند؛ اطلاعاتی که گاه سرنوشت سیاسی کشوری یا جنگی را تغییر دادهاند. این زنان جاسوسه که با حربههای جنسی، طرحهای سرویسهای اطلاعاتی متبوعشان را پیاده میکنند، در دنیا به پرستو شهرت یافتهاند. در گفتوشنود حاضر استاد ارجمند خسرو معتضد به تاریخچهای از نقشآفرینی این پرستوها در دنیا اشاره داشتهاند.
در روزهایی که گذشت بحث صحت پرستو بودن همسر شهردار سابق تهران بسیار شایع بود. بد نیست ابتدا اشارهای به نقشآفرینی پرستوها در طول تاریخ داشته باشید؟
بسماللهالرحمنالرحیم. از دورترین ایام تاریخ نمونههایی از این زنان خودنما، زنانی که میخواستند با مردان بزرگ محشور شوند و نامی به اصطلاح درکنند یا ثروتی به دست بیاورند را مشاهده میکنیم. مثلاً در دوران هخامنشی ضمن اینکه پادشاهان هخامنشی حرمسراها و زنان بسیاری داشتند، گاهی برای جاسوسی زنانی بر سر راه آنان قرار میگرفتند. در یونان هم چنین موضوعی بود، لذا از سوی دولت ایران زنانی در دولت یونان راه مییافتند و همینطور از سوی آنان در دربار ایران. در واقع همین فساد جنسی و اخلاقی هم باعث شد دولت هخامنشی از درون بپوسد. مثلاً خشایارشاه عاشق زن برادرش میشود و وسط جنگ با یونان جبهه جنگ را رها میکند و نزد آن زن میرود. برادر که از موضوع مطلع میشود از شدت ناراحتی زنش و خودش را میکشد. هوسهای نفسانی موضوعی است که حتی در کتابهای مذهبی مثل تورات هم اشاراتی بدان شده است. اولین مورد پادشاهی است به نام داوود ـ این قصه در تورات آمده است ـ که عاشق زنی شوهردار به نام بتسابه (Bathsheba) میشود و شوهر بیچاره این زن را به مأموریت میفرستد. در آیات تورات آمده که داوود گفته است او را بهگونهای در جنگ سرگرم کنید که کشته شود. سرانجام هم مرد کشته و بتسابه همسر داوود میشود.
پرستوها در صد سال اخیر چه نقشی در سیاست ایران داشتند؟
نقش زنان جاسوسه در تاریخ ایران پررنگ بوده است. مثلاً یکی از پرستوهای معروف تاریخ ایران زن رقاصه زیبایی در دربار ناصرالدینشاه است. این زن کسی بود که ناصرالدینشاه را در یک حالت نیمهمستی با زیبایی خود اغوا و وادار کرد حکم اعدام امیرکبیر را امضا کند. این زن هنگامی که شاه مست بود به او گفت: «تو که شاه نیستی، شاه واقعی کسی است که در کاشان است!» ایشان پرستو بود و از طرف ملکه مادر مأموریت داشت در حالت مستی از شاه امضای حکم قتل امیرکبیر را بگیرد. چون مهدعلیا برای شاه رقاصه تربیت میکرد.۱۵-۱۰ رقاصه داشت. این زن بعدها به پاس خدمتی که به مهدعلیا، ملک جهان خانم مادر ناصرالدینشاه کرد، همسر یکی از وزرای آن زمان شد.
با توجه به علاقه ناصرالدین شاه به امیرکبیر این رقاصه چطور حکم قتل را گرفت؟
این زن قلم و کاغذ را در دست ناصرالدینشاه میگذارد و میگوید علیخان حاجبالدوله مأمور است به فینکاشان برود و میرزا تقیخان وزیر نظام سابق را ـ که همان صدراعظم است ـ راحت کند. شاه صبح که از خواب بلند میشود میگوید این چه کاری بود که کردم. جلوی این کار را بگیرید. ولی شب قبل ساعت دو بعد از نصف شب مأموران از طرف ملکه مادر دم در خانه علیخان حاجبالدوله میروند و میگویند همین الان چند فراش بردار و به کاشان برو و امیرکبیر را بکش. او نیز به کاشان و سراغ امیرکبیر که به حمام فین رفته بود میرود. امیر میگوید رگهای دو دستم را بزنید، چون به این شکل خیلی طول میکشد، حاجبالدوله دستور میدهد که با لگد به سینه او بزنند. لنگ حمام را در دهان امیرکبیر فرو میبرند و او را خفه میکنند. جالب است بدانید امیرکبیر خیلی هم به این علیخان حاجبالدوله، پدر اعتمادالسلطنه محبت کرده بود.
در میان پرستوهای تاریخ معاصر ایران مواردی هم بوده که از سوی کشورهای دیگر اجیر شده باشد؟
در تاریخ ایران گماشتن زنان جاسوس بر سر راه مردان بسیار متداول بوده و بارها اتفاق افتاده است که زنی را بر سر راه رجلی گذاشتهاند که اطلاعاتی از او به دست آورند. مثلاً روسها زمانی که ایران را اشغال کردند، تعداد زیادی از دختران قفقازی، تفلیسی، گرجی و باکویی را به ایران آوردند و سر راه افسران جوان قرار دادند و این زنان مأموران برجستهای بودند. بهخصوص اگر آن افسر در قسمتهای مهمی مثل رکن ۲ ارتش یا نقشهبرداری یا بخشهای محرمانه کار میکرد. مثلاً زنی به نام نادیا ایوانوا (Nadia Ivanova) که به غزال معروف شده بود در سالهای ۱۳۲۲، ۱۳۲۳ و ۱۳۲۴ صدها عاشق و دلباخته در ایران داشت. میگفتند پدرش روس و مادرش قفقازی است که آنها را تیرباران کرده و به او گفته بودند اگر میخواهی خواهر و برادرهایت را نکشیم، باید برای ما جاسوسی کنی. او حدود ۱۰۰ افسر ایرانی را در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ با وعده وعید به تبریز فرستاد. این خانم به افسران جوان میگفت: اگر میخواهید با من ازدواج کنید، بیایید و به نهضت خلق آذربایجان ملحق شوید. من آنجا کنار شما خواهم بود و با شما ازدواج خواهم کرد. این جوانان نادان هم به آنجا میرفتند. بعد از اینکه آذربایجان به ایران بازگردانده شد، ارتش تمام این افسران جوان را که همگی میگفتند ما فریب خوردیم، دستگیر و محاکمه و ۲۳ نفرشان را تیرباران کرد. شرح این قضایا در کتاب «دختر قفقاز» آمده که بر اساس پروندههای ستاد ارتش نوشته شده است.
کمونیستها خیلی در زمینه مسائل جاسوسی فعال بودند. یکی از جاسوسههای معروف شوروی در ایران خانم مریم فیروز، همسر آقای دکتر کیانوری بود. گروهبان پیشوازاده که از ایران فرار کرد میگوید رفتم آلمان و دیدم این زن و شوهر شناسنامه و پاسپورت ایرانی جعل میکردند. کتاب جلال پیشوازاده را انتشارات شیرازه در آورد که آنجا میتوانید شرح مفصل این ماجرا را بخوانید. در واقع همانطور که گفتم کمونیستها بسیار از زنان برای پیشبرد مقاصدشان بهره میبردند. مثلاً در روز ۱۴ آذر در تظاهرات جلوی مجلس، زنی هم به اسم پروانه آمد و پایش را زیر تانک گذاشت و جلوی تانک ایستاد. عکسش را هم پشت جلد مجله «ترقی» چاپ کردند. فامیلش را کسی نمیداند، چون فاش نشده است. تانک کمی از روی پای او رد شد، ولی پایش طوری نشد. او رفت بیمارستان و از طرف تودهایها ۸۰۰ درخواست ازدواج برایش آمد. در ۲۸ مرداد او را فراری دادند و به آلمان شرقی رفت.
جاسوسههایی هم بودند که در دوره پهلوی به مقامات ایرانی نزدیک شده باشند؟
مورد بسیار معروفش جاسوسهای بود که سراغ افشارطوس رئیس شهربانی مصدق فرستادند. افشارطوس بسیار بوالهوس بود و دو زن را طلاق داده و زن سوم را گرفته بود و از آن زنها بچه داشت. دربارهاش خیلی حرف میزدند و میگفتند معشوقه زیاد دارد و حتی با رقاصههای کاباره سَر و سِر دارد، لذا زنی به نام فروغ خطیبی سر راه او گذاشته شد.
این خانم از سوی چه کسانی مأموریت داشت؟ 
این خانم توسط عمال اینتلیجنت سرویس اجیر شده و خواهر حسین خطیبی بود که میگفتند قبلاً تودهای بود و بعداً عضو رکن ۲ ستاد ارتش و بعدها عضو ساواک شد. در اردیبهشت سال ۱۳۳۲ حسین خطیبی از افشارطوس خواست که بیا بنشینیم و در باره وضعیت افسران بازنشسته صحبت کنیم، چون مصدق ۱۳۷ نفر از افسران ارتش را بازنشسته کرد که بسیاری از آنها مشتهر به فساد بودند. به او میگویند به خانه فروغ خطیبی در خیابان خانقاه بیاید. او میرود و به راننده و محافظش میگوید که برگردند و در کلانتری منتظر باشند تا به آنها زنگ بزند که بیایند. خود این موضوع ماجرا را کمی پیچیده میکند که برگرداندن آنها چه دلیلی داشت؟ حتی به آنها نمیگوید که به کدام خانه میرود. رئیس کلانتری بیسیم داشت، ولی بیسیم او در ماشین کلانتری بود و همراهش نبود. به هر حال افشارطوس به عشق خانم فروغ خطیبی به آن خانه میرود. این خانم خیلی زیبا بود. عکسش در مطبوعات سال ۱۳۳۲ هم چاپ شد. یکی از فامیلهایش برایم گفت که در اثر سرطان معده مرد. آن شب همه آدمهای آن خانه را بیرون فرستاده بودند و آن خانم هم آنجا نبود. در عوض چند نفر دزد، آدمکش و افسر بازنشسته آنجا حضور داشتند که به افشارطوس میگویند بیا و علیه مصدق کودتا کن تا حکم بازنشستگی ما لغو شود. آن روزها کسی که بازنشسته میشد، واقعاً دست به دهان میماند، مگر اینکه ملاک بود یا کارخانهای جایی استخدامش میکردند، مخصوصاً نظامیها که تخصصی هم نداشتند.
به هر حال یکمرتبه آن ۱۵-۱۰ نفر به افشار طوس حمله میکنند و جلوی بینی او کلروفرم میگیرند و او را بیهوش میکنند. سرتیپ دکتر منزه که سرتیپ و افسر بهداری ارتش بود آمپول کامفر به ورید افشارطوس تزریق میکند. بعد هم او را به تِلو میبرند و میکشند. بعد از کشف جسد، فروغ خطیبی را هم دستگیر میکنند و او میگوید: «من آن شب در آن خانه نبودم و اصلاً از ماجرا خبر ندارم، من در خیابان هم که راه میروم خیلیها به من نگاه میکنند. او دوست برادرم بود و تصور نمیکردم کسی که دو تا زن و بچه داشته باشد، به من نظر داشته باشد.» خلاصه به گونهای موضوع را از سر خودش رد میکند ولی به من نظر ایشان از ماجرا خبر داشت. من پروندهاش را ورق زده و در یکی از کتابهایم به نام «ناکامان کاخ سعدآباد» نوشتهام.
پرستوها در طول تاریخ در سیاست دیگر کشورها هم نقشی داشتهاند؟
بله، از این زنان در تاریخ زیاد بودهاند. مثلاً زنی به نام اولگا کنستانتینوفنا چخووا (Olga Konstantinovna Chekhova). اهل چکسلواکی بود که به آلمان نازی آمد و بسیار مورد توجه دستگاه واقع شد. حتی میگویند هیتلر هم او را خیلی دوست داشت و به او اظهار علاقه میکرد. این خانم با بعضی وزرا هم رابطه داشت ولی بعد از جنگ معلوم شد جاسوس شوروی است. او شبها وقتی وزرا دور هم مینشستند و مشروب میخوردند و اسرار مگو را فاش میکردند، خبرها را به روسها انتقال میداد. واقعاً روسها در این قضیه متخصص بودند. یکی دیگر از مهمترین وقایع قصه دکتر گوبلز (Paul Joseph Goebbels)، وزیر اطلاعات هیتلر بود که عاشق هنرپیشه زیبا و مشهوری شد و کار به جایی رسید که تصمیم گرفت همسرش، خانم ماگدا گوبلز را که از او پنج فرزند هم داشت طلاق بدهد و با این خانم هنرپیشه ازدواج کند. این خانم جاسوس شوروی بود. هیتلر گوبلز را احضار میکند و میگوید اگر تو همسرت را طلاق بدهی، آبروی رایش (Reich)، امپراطوری آلمان میرود. باید این خانم را اخراج کنیم. در نهایت به این خانم به عنوان هدیه ۵۰ هزار مارک و یک اتومبیل فولکس واگن میدهند و او را از آلمان اخراج میکنند، چون اگر گوبلز همسرش را طلاق میداد، باعث آبروریزی میشد و حیثیت خانواده از بین میرفت، چون در آلمان میگفتند خانواده بالاترین چیز است.
آلمانیها هم پرستوهایی در روسیه داشتند؟
بله، در دوران جنگ جهانی اول، وزیر جنگ روسیه معشوقه زیبایی داشت که بعد معلوم شد این خانم جاسوس آلمانهاست. هنگامی که وزیر جنگ روسیه میخوابید، این خانم با دوربین عکاسی از پروندههای او عکس میگرفت.
در سال ۱۹۱۷ هم که روسیه تزاری در اثر انقلاب ساقط شد، شاهزاده خانمها به پاریس، لندن و امثالهم پناهنده شدند. یکی از اینها که جاسوس آلمان نازی بود سر راه کاردار سفارت امریکا در لندن قرار گرفت. سفیر امریکا در لندن در آن دوره جوزف کندی (Joseph P. Kennedy Sr)، پدر جان، رابرت و ادوارد کندی بود. این خانم کلید کشف رمز سفارت را به دست آورده بود و شبها به سفارت میرفت و به مردها و این کاردار جوان پولی میداد و از تمام اوراق و نامهها عکسبرداری میکرد و به برلین میفرستاد.
شیوه جاسوسهها برای تحت فشار گذاشتن سوژههایشان چه بود؟
کتابی هست به نام «ک. گ. ب. نوشته جان بارون» (John Baron) نویسنده انگلیسی. او میگوید دیپلماتی را به اتاقی میبرند و زن بسیار زیبایی را نزد او میفرستند که به او اظهار علاقه میکند. جلوی آنها آئینهای دیواری نصب بود که پشت آن دستگاه فیلمبرداری و ضبط صدا را نصب میکردند. این شیوه معروف روسها بود. تمام صداها و اتفاقات را فیلمبرداری میکردند و بلافاصله روز بعد میآمدند و میگفتند باید با ما همکاری کنید، وگرنه این فیلم را برای خانم و خانوادهات میفرستیم. یکی از کسانی که قربانی این شیوه شد کاردار سفارت ایران در یکی از کشورهای اسکاندیناوی بود.
علت همکاری زنان با سازمانهای جاسوسی چه بود و این بانوان تا چه حد اختیارات دارند؟
بعضی از زنها به خاطر جاهطلبی زیاد داوطلب این مشاغل سخت میشوند. بعضیها حتی اجازه کشتن داشته و دارند. یعنی سیاستمدار را مسموم میکنند. به عنوان نمونه ملک فیصل اول، پادشاه عراق در سال ۱۹۳۳ کمی کسالت داشت و به بِرن آلمان رفت. یک زن ایرانیالاصل که مأمور اینتلیجنت سرویس (Intelligence Service) بود در بیمارستان کنار او مینشست و قربان صدقهاش میرفت. بالاخره هم او را با چند قطره سیانور کشت. انگلیسیها در این کار مهارت زیادی داشتند و دارند. انگلیسیها در ایران هم مأموران زیادی داشتند. امریکا هم چنین جاسوسانی دارد. مثلاً زنانی که CIA آموزش میدهد باید چند زبان بدانند و بسیار جاهطلب باشند.
با توجه به دامنه نفوذ اینتلیجنت سرویس در دیگر کشورها، سیاستمداران انگلیسی هم سوژه جاسوسهها شدهاند؟
بله، مثلاً دکتر وارد (Stephen Ward) یک پزشک استخوان ثروتمند بود که برای بزرگان مجالس آشنایی با زنان زیبا ترتیب میداد و زنان زیبای روستایی را میآورد و به دام فحشا میکشاند. یکی از آن زنان روستایی زنی به نام کریستین کیلر بود که اخیراً مرد. پروفسور جان پروفومو (John Profumo)، وزیر دفاع انگلستان که مرد محترم و خانوادهداری بود گاهی برای رفع خستگی به خانه دکتر وارد در بهترین نقطه لندن میرفت. من این خانه را دیدهام. حتی میگفتند ایوبخان و ملک حسین، پادشاه اردن و سران عرب هم آنجا میرفتند و دکتر وارد برایشان روسپی میآورد. در آن زمان شخصی به نام سروان ایوانف، معاون وابسته نظامی شوروی در لندن به عنوان اینکه با دکتر وارد رفیق و عاشق کریستین کیلر است، به آن خانه رفت و آمد داشت، اما در واقعیت آقای ایوانف به خانم کریستین کیلر پول میداد که او کیف پروفومو وزیر دفاع انگلستان را بردارد. این وزیر ابله هم وقتی به آن خانه میرفت، کیف سامسونت پر از اسناد را با خودش میبرد و به دستش قفل میکرد، اما موقعی که مست میکرد یا میخوابید، این خانم کیف او را از دست او باز میکرد و به آقای ایوانف میداد و او هم با دوربینهای پیشرفته از تمام آن اسناد عکس میگرفت و به این ترتیب از تمام اسناد محرمانه انگلستان کپی تهیه میکرد.
این ماجرا ادامه داشت تا اینکه مأمور پلیس اسکاتلندیارد گزارش میدهد که وزیر جنگ هفتهای یک بار به خانه دکتر وارد که محل فساد است میآید و خانم کریستین کیلر و بقیه هم آن روز میآیند. گزارش به اداره MI۵ یا اداره امنیت داخلی میرسد. پلیس این موضوع را هم گزارش میدهد که ماشین سفارت هم میآید و گوشهای میایستد و یک افسر روس با لباس شخصی به این خانه میرود. بالاخره همه را میگیرند. دکتر وارد خودکشی میکند. خانم کیلر هم میگوید من نمیدانم شما از چه چیزی حرف میزنید. من یک روسپی هستم. به من پول میدادند که آنجا باشم. قضیه کیف را هم نمیدانم. فقط وقتی وزیر میخوابید، برای اینکه کیف جای امنی باشد، میبردم و آن را به دکتر وارد میدادم. دکتر وارد هم که خودکشی کرده بود. در نهایت پلیس کریستین کیلر را شش ماه زندان و مقداری جریمه نقدی کرد او هم بعد از آزادی خاطراتش را نوشت و میلیاردر شد. در اثر این کار پروفومو کابینه هارولد مک میلان (Maurice Harold Macmillan) سقوط کرد و ایوانف و ۴۰ نفر از کارکنان شوروی در لندن اخراج شدند. این وقایع مربوط به سال ۱۹۶۱ هستند. آن روزها من سردبیر مجله «ترقی» بودم و اینها را از مطبوعات انگلستان ترجمه میکردیم و مینوشتیم.
با توجه به حواشی زندگی شهردار سابق تهران، در طول تاریخ زنانی هم بودهاند که ورودشان به زندگی مردان سیاستمدار سبب کنارهگیری آنها از سیاست شود؟
بله، ورنر ادوارد فریتز فون بلومبرگ (Werner Eduard Fritz von Blomberg) وزیر جنگ آلمان که بسیار مورد توجه هیتلر بود و به همین دلیل به مارشالی رسید و عاشق یک زن معمولی به نام ارنا گرون (Erna Gruhn) شد و با او زن ازدواج کرد. در این مراسم ازدواج باشکوه وزیر جنگ دولت آلمان نازی خود هیتلر بالای سر عروس و داماد شمشیر میگیرد، پیشانی عروس خانم را میبوسد و به او برلیان هدیه میدهد، اما یکی دو ماه بعد تلفنهایی به دفتر روزنامهها میشود که این خانم روسپی است و جناب مارشال را گول زده است. هیتلر با سعایت گورینگ (Hermann Wilhelm Göring) که همواره در پی ضربه زدن به بلومبرگ بود، او را وادار میکند استعفا کند. همه هم تعجب میکنند که چطور این مارشال که ارتش آلمان را نوسازی کرده بود و آینده درخشانی داشت، برکنار شد. مارشال ناچار میشود همراه همسرش به جای دورافتادهای برود و در انزوا زندگی کند. پس از جنگ هم توسط متفقین دستگیر میشود و در دادگاه نورنبرگ شهادت میدهد. وی یکی دو سال بعد از پایان جنگ میمیرد.
گویا در ماجرای اخیر در مورد نقش پرستوها کمی اغراق شده است؟
بله، عدهای میخواهند اینگونه وانمود کنند که این زنان گروه خاصی هستند که میآیند و سر راه افراد قرار میگیرند، در حالی که اینطور نیست و همه اینها شوخی است. به یاد دارم یکی از وزرای پیشین در غیاب همسرش همراه با پرستار فرزندانش به جزیره کیش آمده بود. آن پرستار خیلی مورد توجه بود و بعدها هم ماجرا سخت بالا گرفت و با پرداخت مهریه و مبالغ سنگین آن وزیر توانست از این ماجرا رهایی یابد و همسرش را ترک کند و به خارج برود. در زمان شاه هم این ماجراها فراوان بود. در خصوص خانم میترا استاد هم همانطور که همگان میدانند ایشان اهل اسلامآباد غرب بود و خیلی آرزو داشت به مقامات بلند برسد. اول گوینده بخش کردی صدا و سیمای کرمانشاه بود. من مصاحبهاش با دو شاعر را دیدهام که از بیاطلاعیاش میگفت: «تماشاگران عزیز در سراسر جهان» یعنی این خانم در این حد هم اطلاعات نداشت که تلویزیون کرمانشاه پخش جهانی ندارد. ایشان میخواست عضو انجمن شهر اسلامآباد غرب شود. تحصیلاتش را هم میگویند حسابداری بود. این خانم برای راهیابی به شورا عکس قشنگی از خودش را در بنرها زد و نوشت من جان خودم را فدای ایران میکنم که همهاش از جاهطلبی بود.
شاه وقتی با فرح ازدواج کرد، موجی ایجاد شد که همه بروند زن جوان بگیرند. مثلاً خانم بنیآدم، زن ارتشبد اویسی که در اثر سرطان مرد، اویسی دختر جوان سرتیپ خلوتی را گرفت. میگفتند، چون شاه ۴۰ ساله فرح ۲۰-۱۹ ساله را گرفته است ما هم این کار را میکنیم. در واقع مد شده بود که همه بروند زن جوان بگیرند. خود فرح هم مبهوت شده بود که یکدفعه چطور اینقدر فک و فامیل پیدا کرده است، در حالی که کسی را نداشت. ساواک هم به عنوان منشی یا عناوین دیگر این زنها را سر راه افراد قرار میداد. وزارت اطلاعات بهدرستی گفت که ما شأن اخلاقی داریم و چنین کاری را نمیکنیم.
به نظر من امروزه همانند دوره شاه مد شده است هر کسی که زن دوم، سوم و چهارم میگیرد، بهجای اینکه آن را به هوسبازی خودش منتسب کند، میگوید این زن پرستو بوده و سر راه من قرارش دادهاند. چون اسرار دزدی را که راحت میشود از طریق شنود و امثالهم کشف کرد. اسرار مالی را هم میشود از طریق ثبت شرکتها پیدا کرد، بنابراین به عقیده من خانم میترا استاد هم جاهطلب بود هم میخواست به مقامات بالاتر برسد، اما به کاهدان زد. خانم میترا استاد هم نه ماتاهاری بود نه پرستو. زن جاهطلبی بود که میخواست زود به پول و پله و ثروت و مقام برسد، منتها اشتباه کرد. این پرستوبازیها و اینکه سازمانی نشسته است و از صبح تا شب ماتاهاری درست میکند و سراغ صاحب منصبها میفرستد، همگی مستمسک و سرپوشی بر هوسبازیها و ولنگاری حضرات است. اسراری نیست که نشود کشف کرد و نیازی به پرستوها باشد. دکتر نجفی هم مهم نیست که در تمام طول دوران تحصیل شاگرد اول و دانشجوی MIT بوده، خیلیها هم در تاریخ نابغه بودهاند ولی آنها هم دچار اشتباهاتی شدهاند.
در آلمان پروفسوری بود به نام روزنبرگ که واضع تئوری نژادی است که نژاد برتر سفیدپوستها، اروپاییها، آنگلوساکسونها و ژرمنها هستند. ۱۰ دکتری داشت و بعداً اعدامش کردند. از این مسائل همه جا زیاد بود. در ترکیه عدنان مندریس (Adnan Menderes) را به این دلیل دار زدند که خانم یک وزیر معشوقهاش بود و او برایش از بودجه دولت سگهای گرانقیمت میخرید و او را به جرم اینکه از بودجه دولت برای معشوقهاش سگ خریده بود دار زدند. آدمهای سست عنصر در برابر زن اینگونه فجایع را به بار میآورند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.