جوان آنلاین: اگر بود سال آینده تولد ۱۰۰ سالگیاش را جشن میگرفتیم. استاد محمدابراهیم باستانیپاریزی در دی ماه سال ۱۳۰۴ در پاریز کرمان به دنیا آمد و ۸۸ سال در این کره خاکی زندگی کرد. خودش میگفت در زمان حیاتش وقایع مهم تاریخی زیادی را به چشم دیده است؛ جشن لغو امتیاز نفت در سال۱۳۱۱ را در پاریز دید، در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نظارهگر عبور تانک سپهبد زاهدی بود و در فرانسه تشییع جنازه مارشال دوگل را به نظاره نشست.
باستانیپاریزی عاشق ایران، سفر، تاریخ و فرهنگ بود؛ مردی که در طول حیاتش تلاشهای زیادی برای زنده نگه داشتن تاریخ و فرهنگ ایران انجام داد. در دانشگاه تهران تاریخ خواند، در موزه ایران باستان به فعالیت پرداخت و مطالعات زیادی درباره تاریخ و فرهنگ ایران انجام داد. باستانیپاریزی نگاهی مردمی به تاریخ داشت و مردم را در تاریخ پررنگ کرد. باستانیپاریزی تعلق خاطری ستودنی به تاریخ، جغرافیا، حوادث محلی و شناساندن زندگی عادی و عمومی مردم داشت.
او جدای از حافظه بینظیر و اندوختههایی که در مطالعه تاریخ اجتماعی ایران داشت، روایتهای عامهپسند را در هرجا و از هرکه میخواند و میشنید، یادداشت میکرد و گاه بر مبنای همین روایتهای بهظاهر معمولی و ساده، مقاله یا کتابی را در موضوع تاریخ اجتماعی مینوشت.
هوشنگ مرادیکرمانی نقل قولی زیبا در مورد این استاد بزرگ تاریخ دارد: «باستانیپاریزی تاریخ بسیار تلخ، غمبار و سرشار از تنش ایران را شیرین کرد و از دبیرستان و دانشگاه به خانهها برد و مردم تاریخ را خواندند که لذت ببرند، به جای اینکه امتحان بدهند.»
رودی متی، ایرانشناس امریکایی و استاد دانشگاه «دلور» درباره باستانی میگوید: «باستانیپاریزی نقالی به شیوه سنتی ایران بود، یعنی شیوهای از داستانگویی که ریشه در این خاک دارد، بنابراین داستانها و افسانههای کهن را با سنتهای محلی وفق میداد. تاریخ برای او به منزله وجدان و هوشیاری مورد نیاز جامعه بود و مورخ را طبیبی میدانست در جستوجوی بیماریهای جوامع انسانی، کاملاً آگاه بود که درمانهای مورخ لزوماً مصون از خطا نیست.»
او احاطه رشکبرانگیزی بر منابع تاریخی و ادبی ایران پس از اسلام داشت. او نماد استفاده از ادبیات در تاریخ و تاریخ در ادبیات است. این ویژگی آنچنان در آثار او درهم تنیده است که نمیتوان وجه غالب در آثارش را تشخیص داد. آثار او نماینده ویژه سبکی در تاریخ ایران است که هم از جنبه ادبی و هم تاریخی اهمیت دارد.
چنانچه برای تاریخ بیهقی نمیتوان میان اهمیت ادبی و تاریخی آن تمایزی قائل شد، در زمینه آثار باستانی نیز نمیتوان بین اهمیت ادبی و تاریخی آن تفاوتی دید و قائل شد و این در زمره مهمترین ویژگیهای نگارشی وی به شمار میرود. مشهورترین کتاب باستانیپاریزی مربوط به کتاب «از پاریز تا پاریس» است. این کتاب ماحصل سفرهای داخلی و خارجی باستانیپاریزی است و با نگاه تیزبین و آموختههای نویسنده ترکیب شده و ماجراهایی خواندنی از شهر و کشورهای مختلفی را پدید آورده است.
نویسنده در مقدمه کتاب چنین نوشته است: «این مجموعه چند سفرنامه است، شرح کوتاهی از سفرها که خود مقدمه سفری بزرگ هستند: سفر درون، آن سفری که در باب آن گفتهاند: صاحبدلان همیشه سفر در وطن کنند. روزگار من بیشتر در سفرها طی شد؛ سفرهایی که نخستین آن از کوهستان پاریز شروع شد و اعجابانگیزترین آنها سفر به آکسفورد است. این کتاب شامل خاطرات من از این سفرهاست.»
در بخشی از کتاب، باستانیپاریزی با نکتهسنجی و دقت نکات جالب توجهی از سفر به پاکستان را روایت میکند: «در پاکستان نامهای خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابانهای بزرگ دو طرفه را شاهراه مینامند، همان که ما امروز اتوبان میگوییم! در ایران اداره راهنمایی و رانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد، مینویسد: عبور ممنوع و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ راه بند! فارسی سرهسره و مختصر و مفید، حداکثر سرعت را در آنجا حداکثر رفتار تابلو زدهاند! و توقف ممنوع را پارکینگ بند اعلام کردهاند. این مغازههایی را که ما قنادی میگوییم در آنجا شیرینکده مینامند»!
نویسنده موارد جالب دیگر اینچنینی را هم توضیح میدهد. اینکه پاکستانیها به جای مرسی و ممنونم میگویند «مهربانی» و شلوار «پاجامه» خوانده میشود. از همه شیرینتر برای باستانیپاریزی، اصطلاحی است که برای مادرزن آوردهاند و به او «خوش دامن» میگویند که به قول نویسنده بسیار دلپذیر و زیباست.
کتابهای باستانیپاریزی مملو از این نکات نغز و شیرین است. کسانی که نوشتهها و گفتههای باستانیپاریزی را خوانده و شنیدهاند، خوب میدانند که سخن او چه تاریخی باشد یا ادبی و جغرافیایی، خواننده یا شنونده را در بند خود میگیرد. نفوذ کلام این روستازاده بیپیرایه در اندیشه و گفتار شنونده و خواننده به دلیل صراحت بیان و سادگی زبان بود؛ زبانی به دور از خشکی و سردی. در نوشتههای او همه جور خواستهای پیدا میشود و این همه را به تاروپود تاریخ و ادبیات تنیده است و قهوه تلخ تاریخ را با شکر داستان و روایت، طنز و شوخیهای آبدار، شیرین کرده است؛ شیرینی که باب طبع همه باشد و باعث شود هر کسی پای سفره خواندن تاریخ بنشیند.