جوان آنلاین: ۱۳دی ۱۴۰۲ رقیه درستکار همراه مادرش، عمه و پسر عمهاش به گلزار شهدای کرمان میروند. بر اثر انفجار اول عامل انتحاری، او، عمه و پسر عمهاش مجروح میشوند و مادرش طاهره درستکار به شهادت میرسد. رقیه درستکار که هفت سال بیشتر ندارد روز حادثه دچار آسیب جدی از ناحیه پا میشود به گونهای که تاکنون بارها تحت عمل جراحی قرار گرفته است و به گفته پدرش درد زیادی را تحمل میکند. برای شنیدن روایت زندگی شهیده طاهره درستکار و دختر جانبازش رقیه درستکار، پای حرفهای محمد درستکار پدر رقیه نشستیم.
رقیه همپای مادر بود
همسر شهیده میگوید: من محمد درستکار هستم، همسر شهیده طاهره درستکار. اهل شهرستان نرماشیر. من و طاهره خانم پسرعمو و دختر عمو بودیم. سال ۷۸ با هم ازدواج کردیم و ۲۵ سال کنار هم زندگی خوبی داشتیم. در این مدتی که با طاهره خانم زندگی کردم از او بدی ندیدم. او یک زن نمونه بود و در مراسمهای دعا و عزاداری اهل بیت شرکت میکرد. جمعهها دعای ندبه را در مصلی یا در گلزار شهدا میخواند. طاهره ارادت زیادی به شهدا داشت و به مزار شهدا سر میزد. در تمام این برنامهها دخترم رقیه نیز کنارش بود. رقیه همپای مادر بود.
طاهره خانم از روز تشییع جنازه حاج قاسم تا لحظه شهادتش در همه مراسمهای حاج قاسم شرکت کرد. او به مراسمهای بیتالزهرا (س) هم میرفت. من هم تا جایی که کارم اجازه میداد، همراهیاش میکردم.
دردهای بیامان
همسر شهیده در ادامه میگوید: ثمره ازدواج ما چهار فرزند شد، سه پسر و یک دختر. رقیه جانباز حادثه تروریستی که هنوز هم تحت معالجه و درمان قرار دارد اخیراً دو پایش را پیوند زدهاند.
رقیه جان خیلی حاج قاسم را دوست داشت. همیشه به مادرش میگفت مرا به مزار حاج قاسم ببر... او دختر بسیار باهوش و شیرین زبانی است، اما این روزها دردهایش امان او را بریده.
فراق جانسوز
همسر شهیده از نحوه شهادت همسر و جانبازی دخترش میگوید: روز ۱۳ دی ماه من در نانوایی مشغول کار بودم که همسرم، دخترم رقیه، خواهرم و پسرش تصمیم گرفتند به گلزار شهدای کرمان بروند تا در مراسم چهارمین سالروز شهادت حاج قاسم شرکت کنند.
من شاطر نانوایی هستم و نمیتوانستم آن روز آنها را همراهی کنم. روز زن را به همسرم طاهره تبریک گفتم و به او سفارش کردم خیلی مراقب خودش و دخترم رقیه باشد. آنها حدود ساعت ۱۱ به سمت گلزار حرکت کردند و نماز ظهر و عصر را آنجا خواندند و نهایتاً در مسیر حادثه تروریستی قرار گرفتند.
من حدود ساعت سه و نیم متوجه انفجار شدم و دقیقاً دو ساعت بعد از آن خبر شهادت همسرم طاهره درستکار را شنیدم.
نبود او و فراقش برای من و بچهها سخت است. ارادت طاهره به شهدا، او را عاشق شهادت کرده بود. بعد از شهادتش میان خاطرات و حرفهای همسایههایمان بسیار شنیدم که او مشتاق شهادت بود.