سرويس تاريخ جوان آنلاين: مقالی که درپی میآید، درصدد است تا یکی از پیامدهای چرخش ایدئولوژیک از اسلام به چپ در سازمان موسوم به مجاهدین خلق ایران را بررسی کند. اعزام کادرهای مجاهدین خلق به خارج از کشور در زمره تصمیماتی بود که توسط مسئولان وقت سازمان اتخاذ شد و آثار نمایانی بر جای نهاد. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
تغییر ایدئولوژی در سازمان موسوم به مجاهدین خلق ایران، از رویدادهای مهم سالهای منتهی به انقلاب اسلامی به شمار میرود. این فرآیند که عمدتاً توسط چهرههایی، چون محمدتقی شهرام و بهرام آرام رهبری میشد، در رویدادهای بعدی مرتبط با سازمان، تأثیراتی نمایان بر جای نهاد.
صدور تغییر ایدئولوژی به خارج از مرزها!
محمد تقی شهرام هنگامی که مطمئن شد رهبر بلامنازع سازمان مجاهدین خلق پس از اعلام تغییر مواضع ایدئولوژیک است و دیگر کسی در برابر سلطه او جرئت عرض اندام ندارد، همراه با بهرام آرام تصمیم گرفتند تنی چند از کادرها را به منظور انتقال روند تغییر ایدئولوژی از داخل کشور به خارج اعزام کنند. قرار بود با اعزام این افراد، مشکل سلطهطلبی بعضی از کادرها و مهمتر از همه علیرضا سپاسی آشتیانی که در داخل ایجاد کرده بود حل و مشکلات عاطفی و اخلاقی دو نفر از اعضای سازمان مرتفع شود، اختیارات حسین احمدی روحانی که مسئول وقت خارج از کشور بود و مرکزیت سازمان به تمسخر، به او لقب شیخ حسین داده بود، کاهش پیدا کند و سپاسی آشتیانی جای او را بگیرد. همچنین بخش خارج از کشور با تأکید بر کمرنگ کردن نفوذ عناصر نهضت آزادی خارج از کشور در سازمان، فعالیت خود را تشدید کند.
آنان که برای خروج از کشور دستچین شدند
محمدتقی شهرام با دقت زیادی افرادی را دستچین و در فاصله شهریور تا بهمن ۵۳ به خارج از کشور اعزام کرد. این افراد عبارت بودند از:
* امیرحسین احمدیان که رژیم حساسیت شدیدی نسبت به او داشت و همدورهایهای او را به کمیته مشترک برده بود تا بتواند از طریق آنها به او دسترسی پیدا کند. قرار بود او از مدتها قبل به خارج برود و سرانجام هم از مرز افغانستان از ایران خارج شد.
* علیرضا سپاسی آشتیانی که از اعضای قدیمی و باتجربه سازمان در زمینههای عملیاتی و تشکیلاتی بود و بدون ترس از کسی ادعای حضور در مرکزیت سازمان را داشت. او مهمترین مانع بر سر راه یکهتازیها و خودکامگیهای محمدتقی شهرام بود. شهرام او را برای تصدی مسئولیت خارج از کشور فرستاد و تا حد زیادی جاهطلبی او را ارضا کرد.
* محسن فاضل که او هم از کادرهای قدیمی سازمان بود و مسئولیتهای مختلفی را به عهده داشت و دائماً تصور میکرد تحت تعقیب است. تجربه سازمانی و رده بالای او موجب شد مرکزیت سازمان به هر قیمتی فاضل را حفظ کند که البته برایش تبعات خسارتباری داشت.
* پوران (پوری) بازرگان، همسر حنیفنژاد که یک هفته پس از مخفی شدن در اواخر پاییز ۵۲ مارکسیست شد. اعزام او با این سوابق میتوانست باعث تقویت کادرهای خارج از کشور شود.
* مجتبی طالقانی فرزند آیتالله طالقانی از کادرهای مارکسیست شده سازمان که به زبان انگلیسی تسلط داشت و قرار بود به یمن جنوبی برود و در دفتر سازمان در یمن فعالیت کند.
کمی پس از رسیدن این افراد به خارج از کشور، سپاسی آشتیانی جای حسین روحانی را گرفت و پوری بازرگان هم با تراب حقشناس ازدواج کرد. ظرف چند ماه همه کادرهای خارج از کشور غیر از حسین رفیعی، رضا رئیس طوسی و محمد یقینی مارکسیست شدند، اما این موضوع را تا سال ۵۴ مخفی نگه داشتند.
* مرتضی هودشتیان از اعضای غیرصحنهای، یعنی از سمپاتهایی بود که آموزشهای خاص و پیوسته سازمان را نمیدیدند، اما اهداف و خطمشی سازمان را قبول داشتند و سازمان به دلیل تواناییهای ویژه آنها و کارآمدیشان آنها را حفظ میکرد.
او زیر نظر شریف واقفی کار میکرد و در زمینه الکترونیک نابغه بود. سازمان او را برای تکمیل آموزش و تهیه وسایل ظریف الکترونیکی برای شنود و مخابره و انفجار از راه دور به خارج اعزام کرد. او ابتدا به فرانسه رفت و سپس توسط سازمان به پایگاه تشکیلات در عراق برده شد و سرانجام غمباری پیدا کرد. قابل ذکر است از افرادی که در خارج از کشور بودند، تراب حقشناس، حسین خوشرو، محسن نجات حسینی و حسین احمدی روحانی تغییر ایدئولوژی داده بودند.
اولین هواپیماربایی سازمان و پیامدهای آن!
در سال ۱۳۴۹ و همزمان با خصومتهای ایران و عراق بر سر حاکمیت اروندرود، سه هواپیمای مسافربری از ایران ربوده و هر سه به فرودگاه بغداد برده شد. بعدها ادعا شد عوامل ساواک که میخواستند تیمور بختیار را ترور کنند، یکی از آن هواپیماها را ربوده بودند. این در واقع اولین هواپیماربایی سازمان مجاهدین خلق بود که در آن تاریخ هنوز نامی نداشت.
در طول فروردین تا خرداد سال ۴۹ عدهای از اعضای سازمان به منظور رفتن به اردوگاههای فلسطینی در سوریه و عراق به قطر، دوبی و ابوظبی رفتند تا از آنجا خود را به اردن برسانند. محسن نجات حسینی، کاظم شفیعیها، موسی خیابانی، سیدجلیل سیداحمدیان، تقی (محمود) شامخی و حسین خوشرو که با هم به دوبی رفته بودند، مورد سوءظن پلیس آنجا قرار گرفتند و دستگیر و زندانی شدند. سپس مقامات دوبی به ایران خبر دادند و قرار شد این شش نفر به دولت ایران تحویل داده شوند. سازمان مجاهدین، سه نفر از کادرهای مسئول، یعنی حسین احمدی روحانی، عبدالرسول مشکینفام و سیدمحمد سادات دربندی را برای حل مسئله به دوبی فرستاد. این افراد با تمهیداتی خود را در هواپیمای حامل شش زندانی جای دادند و سپس هواپیما را ربودند و به فرودگاه بغداد بردند. مقامات عراقی که مدتی قبل با ترور تیمور بختیار مواجه شده بودند، به تصور اینکه اینها هم عامل ساواک هستند، آنان را به شدت شکنجه کردند. محسن نجات حسینی در خاطرات خود توضیح میدهد تناقضگوییهای آنان در بازجویی شب اول، مأموران عراقی را نسبت به آنها مشکوک میکند. آنها تصور میکنند اینها مأمور ساواک هستند و به بهانه پناهندگی میخواهند در عراق نفوذ کنند. بالاخره بعد از ۴۰ روز با وساطت سازمان آزادیبخش فلسطین، مسئله حل میشود و هر چند عراقیها مایل بودند این جمع با پناهیان نامی از فرقه دموکرات پیشهوری همکاری کنند، اما اتصال آنها به سازمان «فتح» هم برای عراق بد نبود. نجات حسینی اشاره میکند تراب حقشناس همراه با ابونضال، نماینده سازمان الفتح در بغداد با کادرهای رهبری عراق تماس میگیرند تا سوءظن عراقیها برطرف شود. سپس این افراد به اردوگاههای اردن، سوریه و لبنان میروند و آنجا یک دوره سه ماهه آموزش نظامی و چریکی میبینند و به ایران برمیگردند.
ماه عسل مجاهدین انتقالی در عراق
عدهای از اعضای جبهه ملی سوم مورد اعتماد بعثیها بودند و در عین حال با مجاهدین خلق هم ارتباط داشتند و همین موضوع، فرصتها و امکانات خوبی را دراختیار مجاهدین قرار داد. از جمله دسترسی به فرستنده رادیویی و تعدادی گذرنامه عراقی و پایگاهی در نزدیکی بغداد. ابونضال با گرایشات چپ جناح یاسر عرفات مشکل داشت و پیش از آنکه با فتح در ارتباط باشد، با جبهه التحریر العربیه، یعنی جبهه آزادیبخش عربی شاخه وابسته به بعث عراق در سازمان آزادیبخش فلسطین مرتبط بود و با رابط اصلی مجاهدین ارتباط داشت و طی چند سال، دو بار برای سازمان مجاهدین در عراق جا تهیه کرد. آزادی زندانیان مجاهدین خلق در فاصله سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ توسط ابونضال، نماینده سازمان آزادیبخش فلسطین و مخصوصاً الفتح، مدیریت شد. بعد از کشتار فلسطینیها در شهریور ۱۳۴۹ در اردن و جنگ رمضان در مهر ۱۳۵۲ در سازمانهای تشکیلدهنده سازمان آزادیبخش فلسطین تغییراتی روی داد. سه سازمان در عراق این تغییرات را نمایندگی و مدیریت میکردند. سازمان مجاهدین خلق ارتباط خود با جنبش فلسطینی را از طریق این سه سازمان دنبال کرد. در نتیجه انشعابهایی که در شاخه الفتح در عراق روی داد، سازمان «ژوئن سیاه» به وجود آمد. در سال ۱۳۵۲ کادر رهبری انشعابیون مخالفت علنی خود را علیه خطمشی غالب در الفتح اعلام نمود و خود را شورای فتح انقلابی نامید و اعلام کرد از این پس با جبهه امتناع پیوندی ارگانیک خواهد داشت. پس از تحولات ناشی از جنگ اعراب و اسرائیل در اکتبر ۱۹۷۳ دولتهای لیبی، یمن، عراق و ضد سازمان رادیکال عضو سازمان آزادیبخش فلسطین، روند سیاسی موجود، به خصوص توافق مصر و اسرائیل را مصالحه شوروی و امریکا نامیدند و تحت عنوان جبهه امتناع هرگونه سازش با اسرائیل را نفی و بر حل مسئله فلسطین از راههای قهرآمیز تکیه کردند. جناح الفتح در عراق برای کسب وجهه در میان تودههای عرب طرفدار جبهه امتناع و به منظور اعلام موجودیت، تحت عنوان سازمان ژوئن سیاه چند عملیات تروریستی انجام داد. سازمان ژوئن سیاه به رهبری ابونضال از عناصر افراطی فلسطینی تشکیل میشد و تحت حمایت دولت بعثی عراق و مرکز آن در بغداد بود. سازمان مجاهدین خلق ایران از جمله گروههای مورد حمایت ابونضال بود. جبهه التحریر العربیه (جبهه آزادیبخش عربی) را عراق ایجاد کرد تا موقعیت حزب بعث را حفظ و فعالیت سازمانهای فلسطینی را در خاک خود محدود کند. این تشکیلات در واقع یک جریان جاسوسی به رهبری صلاح عمر التکریتی و مدیریت اجرایی دکتر محمد حیدر بود و عملاً نظرات دولت عراق را در سازمان آزادیبخش فلسطین دنبال میکرد. رابط این جبهه با دستگاه امنیت عراق فردی به نام احمد حسین السامرایی بود که در جاسوسی و ترور سوابق طولانی داشت. شعار اصلی این جبهه و ایدئولوژی آن با حزب بعث عراق تفاوتی نداشت. سازمان ودیع حداد که از اعضای مؤثر جبهه خلق برای فلسطین به رهبری دکتر جورج حبش بود، از آن جدا شد و خود سازمان مستقلی را تشکیل داد. ستاد مرکزی آن در عراق بود و از بخشهای مختلفی از جمله بخش جعل گذرنامه و اسناد شناسایی و یک پایگاه تعلیمات نظامی تشکیل شده بود. این سازمان در یمن جنوبی و لیبی دفتر و اردوگاه تعلیماتی، در سومالی یک اردوگاه نظامی و در بیروت دفتر تشکیلاتی داشت. سازمان مجاهدین خلق ابتدا با گروه نضال ارتباط داشت و به خصوص از امکانات آموزشی و تعلیماتی آن برخوردار بود، ولی تدارکاتی، چون اماکن را از طریق جبهه التحریر تأمین میکرد. روابط سازمان مجاهدین با سازمان ودیع حداد از سال ۱۳۵۳ گستردهتر شد و سازمان از این ارتباط برای حسن ارتباط با یمن جنوبی و جبهه آزادیبخش ظفار و تأمین رادیویی استفاده کرد.
ساواک و کشف روابط سازمان مجاهدین خلق با عوامل سفارت عراق در تهران
در سال ۱۳۵۲ ساواک توانست با ضربهای روابط سازمان مجاهدین خلق با عوامل سفارت عراق در تهران را کشف کند. علاوه بر احمدرضا کریمی، یک دانشجوی عراقی هم که در دانشکده فنی درس میخواند و در پاییز ۱۳۵۱ تابعیت ایرانی گرفته و نام خود را از فاضل العصام به فاضل مصلحتی تغییر داده بود، این عملیات را اداره میکردند. فاضل در عراق، نفوذی جبهه التحریر العربیه در گروه ابونضال بود و پیش از آن با دفتر فرهنگی الفتح در بغداد ارتباط داشت. او اطلاعاتی را که از طریق سازمان مجاهدین خلق جمع میشد، به دو نفر از اعضای برجسته سفارت عراق در تهران منتقل میکرد. پس از کشف این گروه، دو نفر عضو سفارت عراق به عنوان عناصر نامطلوب از ایران اخراج شدند. فاضل العصام در دی سال ۵۷ همراه با رجوی و خیابانی از زندان آزاد شد و تا سالها مترجم رجوی در ملاقاتها و مذاکراتش با عربها بود. او پس از محمد ضابطی، نفر دوم بخش اجتماعی و عضو کمیته مرکزی بود و در ضربات اردیبهشت ۶۱ کشته شد.
در تابستان سال ۵۳ بیش از ۱۰ نفر از افراد سازمان مجاهدین که اغلب هویت واقعی یکدیگر را نمیشناختند در بغداد بودند. حسین خوشرو و مرتضی خاموشی که در رادیو بغداد کار میکردند بیش از دیگران در عراق بودند. محسن فاضل مظهری از استبداد تشکیلاتی و نمادی از مرکزیت تصمیم ایران بود که سابقه او در ترور دوستان و همرزمان، سابقه تاریک و هولناکی بود. حسین روحانی در بغداد و مسئول بخش خارج از کشور بود و امور آموزشی را اداره میکرد. تراب حقشناس مسئول روابط عمومی و تبلیغات خارج از کشور در عراق به سر میبرد. محمد یقینی در سال ۱۳۵۴ به ایران فراخوانده و کشته شد. مرتضی هودشتیان در ایران با نام مستعار یوسف و در عراق با نام حمید فعالیت میکرد. او زندگی علنی داشت و لذا از الزامات زندگی مخفی چریکی و مدارج آموزش تئوریک سازمان اطلاع چندانی نداشت، از همین روی هنگامی که به عراق اعزام میشود، مورد سوءظن محسن فاضل و حسین روحانی قرار میگیرد. فاضل بیآنکه منتظر پاسخ از داخل ایران بماند، با توافق حسین روحانی به گمان اینکه مرتضی عنصر نفوذی رژیم و ساواک است، برای گرفتن اعتراف از او، وی را تحت شکنجههای وحشتناک قرار میدهد و در این کار از محمد یقینی هم کمک میگیرد. آنها مرتضی را به صندلی میبندند و به قصد کشت با کابل میزنند، طوری که پاهایش ورم میکند و در اثر خونریزی مغزی کشته میشود. وحید افراخته پس از دریافت گزارش درباره این جنایت برای آنها مینویسد: «شما یک عنصر بسیار ارزشمند فنی گروه را کشتهاید.» نجات حسینی در خاطراتش نوشته است: «در لبنان بودم که در یک عصر پاییزی خبر غمانگیز حمید را زیر شکنجه اعضای تشکیلات شنیدم. واقعاً حادثه دردناک و هولناکی بود.»
امکان شکنجهگری در عراق!
بنابراین سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۳ از امکانات و اختیارات وسیع و استثنایی برای شکنجه افراد در عراق برخوردار بود و حتی میتوانسته است افراد را زیر شکنجه به قتل برساند، جسد مقتول را سر به نیست کند و آب هم از آب تکان نخورد! رابطه سازمان مجاهدین خلق با رژیم عراق از همان سالها به قدری نزدیک بود که میتوانست به عنوان یک گروه بیگانه خارجی با آزادی عمل یک حکومت استبدادی رفتار کند و از سوی هیچ مقام و مرجعی هم مورد سؤال قرار نگیرد. کاملاً مشخص است رابطه و صمیمیت سازمان مجاهدین خلق با دولت عراق در سال ۱۳۵۳ از نوع روابطی است که بعدها در دهههای ۶۰ و ۷۰ برقرار کردند.