جوان آنلاین: یکی از دورههای تاریخی مهم قبل از حمله مغولان به ایران دوره سلجوقیان است. تاریخ این سلسله در کشورمان دارای فراز و نشیبهایی است که میتوان از مناظر گوناگون به آن پرداخت. یکی از منظرگاههای مهم تاریخی در آن مقطع، رویکرد حاکمان حنفی مذهب سلاجقه نسبت به شیعیان و شافعیان بوده است؛ رویکردی که در مقاطعی همراه با سختگیری و به شدت سرکوبگرایانه بوده و در مقاطعی با مدارا و همزیستی توأم گشته است. در مقال پی آمده ضمن بررسی سیاست و نحوه سلوک پادشاهان سلسله سلجوقی با پیروان مذاهب شافعی و شیعه، به زندگی یکی از علمای برجسته آن دوران (عین القضات همدانی) که قربانی رویکرد سیاسی سلجوقیان با بزرگان سایر مذاهب بوده است، پرداختهایم. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
خاستگاه سلجوقیان
سلجوقیان طایفهای از ترکان آغوز بودند که موطن اصلی آنها در آسیای مرکزی و شمال دریاچه آرال (جایی میان قرقیزستان و ازبکستان امروزی) قرار داشته است. بزرگان این طایفه، سالیانی پس از اسلام آوردن، راه قدرتمند شدن را در پیش گرفتند. قابل توجه است که مردمان این طایفه جنگجو و تیرانداز، بسیار دیرتر از طوایف آسیای مرکزی اسلام را پذیرفتند. با قوی شدن آنها در مناطق اطراف موطن خود، طغرل بیگ از نوادگان سلجوق معروف به «کمان آهنین»، حمله به منطقه خراسان را آغاز کرد. طغرل بیگ با شکست دادن سلطان مسعود غزنوی، ابتدا کاملاً بر منطقه ماوراءالنهر و سپس بر کل خراسان بزرگ تسلط پیدا کرد. بعد از آن لشکر طغرل به مناطق تحت سلطه آل بویه که بخش مرکزی و غربی ایران را در بر میگرفت، حمله کرد و پس از چیرگی بر کل ایران، تمام منطقه عراق و بخشهایی از ترکیه را نیز به زیر قدرت خود درآورد. جالب است که پس از چیرگی سلجوقیان بر ایران و البته اعلام وفاداری به خلفای عباسی، پادشاهان این سلسله برای اداره سرزمینهای متصرفه، بخش اداری خود را کاملاً به دست خاندانهای ایرانی سپردند.
در واقع از آنجا که آنها علم و توان اداره سرزمینهای فتح شده شان را نداشتند، چارهای جز رجوع به خاندانهای بزرگ دیوانی ایرانی نمیدیدند. اما اینکه از میان خاندانهای بزرگ دیوانی، کدام افراد را برمیگزیدند، ارتباط مستقیمی با سلایق مذهبی آنها داشت. گرچه باید در نظر داشت که در طول زمان و با دست به دست شدن قدرت در این سلسله، این گزینشها هم فراز و فرودهایی را طی کرد و تغییراتی یافت که در جای خود قابل اشاره است.
احیاگران قدرت خلفای عباسی
سلجوقیان حنفی مذهب بودند. طغرل بیگ پسر میکائیل پسر سلجوق، از ابتدای غلبه بر قلمروی غزنویان، حکومت خود را احیاگر مذهب اهل سنت معرفی کرد و با فرستادن نماینده به دربار خلفای عباسی و ابراز وفاداری به خلیفه، مخالفتش را با قدرتهای شیعه جهان آن زمان مانند فاطمیان مصر، اسماعیلیه و آل بویه در ایران اعلام کرد. البته باید در نظر داشت که ابراز ارادتهای سلجوقیان نسبت به خلفای عباسی، همیشه به یک شکل هم نبوده است، زیرا عملکرد پادشاهان این سلسله نشان میدهد تا زمانی که نیاز به تأیید خلیفه و رهبر اهل سنت جهان اسلام داشتهاند، نسبت به خلفای عباسی شدیداً ابراز وفاداری و بندگی کرده و نهایت خضوع را در برابر آنها رعایت میکردند، اما زمانی که قدرتشان زیاد میشد و دیگر احتیاجی به تأیید خلفای عباسی احساس نمیکردند، رفتارشان با خلیفه بغدادنشین تغییر میکرد و حتی گاهی تا حد درگیری و جنگ با خلیفه عباسی پیش میرفتند، اما به هرحال سلجوقیان، خود را نجات دهنده حکام عباسی در برابر شیعیان فاطمی، اسماعیلیه، آل بویه و شافعی مذهبان منتقد عباسیان میدانستند.
سلجوقیان در سالهای ابتدایی حکومت خود، شیعیان را که در زمان حکومت شیعی آلبویه قدرت اجتماعی و سیاسی فوق العادهای به دست آورده بودند، محدود کردند و زیر فشار قرار دادند. حذف دیوانیان، بزرگان دولتمرد و روحانیون قدرتمند شیعه از صحنه سیاست و مناصب اجتماعی، یکی از اصلیترین سیاستهای حکومت سلجوقی بود. از نخستین وزرای سلاجقه، عمیدالملک کندُری بود. وی ابتدا صدراعظم طغرل بیگ و سپس صدراعظم آلب ارسلان برادرزاده طغرل شد. صفحات تاریخ حقایق تکان دهندهای از سیاست بازی و توطئه آفرینیهای کندری برای توسعه قدرت و تسلط بر پادشاهان را در خود ثبت کرده است. کندری حنفی مذهب بود و شدیداً دشمن شیعیان و شافعیان. حتی در تاریخ ثبت شده که شیعیان و شافعیان را لعن میکرده است. البته وی اهل علم و دانش هم بود، اما در به چنگ آوردن قدرت از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمیکرد. یکی از دستاویزهای کندری برای از سر راه برداشتن بزرگان مذاهب شافعی و شیعه، منتسب کردن ایشان به عضویت در فرقه اسماعیلیه و طرفداری از حشاشین بود! فرقهای که شیعیان ۱۲ امامی و شافعیان نیز آنها را قبول نداشتند. البته در نهایت قدرت طلبیهای کندری، باعث سقوطش شد و با توطئه نظام الملک طوسی به زیر کشیده و به چوبه دار سپرده شد. دوران نظام الملک هم دوام چندانی نداشت و پس از روی کار آمدن پسر ملکشاه سلجوقی، همه امور نخستوزیری و دربار به قوامالدین درگزینی سپرده شد. وی مانند کندری مردی اهل علم، اما شدیداً قدرت طلب و خونریز بود که جنایتکاریهایش دست کمی از کندری نداشت، از جمله ماجرای به دار آویختن عین القضات همدانی.
عینالقضات که بود؟
عبدالله بن محمد بن علی میانجی همدانی که به دو لقب «ابوالفضائل» و «عین قضات همدانى» مشهور است، در سال ۴۹۲ قمری در منطقه ماؤشان همدان و در خانوادهای شافعی مذهب به دنیا آمد. پدر و پدربزرگش که از علمای زمانه خود بودند، اصالتاً اهل میانه منطقه آذربایجان بودند. هردوی آنها در بغداد تحصیل کرده و علوم بسیاری را آموخته بودند، اما از آنجا که در آن روزگار بزرگانی از علمای شافعی مذهب در همدان میزیستهاند، این پدر و پسر برای تکمیل دانستههای خود به شهر همدان مهاجرت میکنند. به همین علت هم عین القضات به میانجی همدانی معروف بود.
محمد بن علی، پدر عین القضات مانند پدرش از اهل علم و فضل بوده و آنچنانکه در کتابهای عین القضات آمده است، تعلق خاطر عمیقی به اهل تصوف داشته و گاه با ایشان به سماع میپرداخته است! پدر عین القضات از شاگردان خاص «ابوطیب طاهر بن عبدالله» فقیه بزرگ شافعیان دوره سلجوقی و «ابو برکه» بوده است. ازدواج او با بانویی همدانی، سبب ماندگاریاش در منطقه ماؤشان همدان میشود. عین القضات، تحصیل را در کودکی نزد پدر آغاز کرد. او همچون پدربزرگ و پدرش، طبع شعر لطیفی داشت و به سَبکی عارفانه و ادیبانه صحبت میکرد. از عجایب روزگار این بود که هم پدربزرگش و هم پدرش در دو زمان کاملاً متفاوت و هر دو با سعایت دشمنانشان آن هم به بهانه مسائل عقیدتی و اختلافات مذهبی، هنگام خروج از مسجد کشته شدند! عین القضات هنوز به سن نوجوانی نرسیده بود که با کشته شدن پدر یتیم شد. او پس از مرگ پدر، با هدایت مادرش در همان همدان به ادامه تحصیل پرداخت. محمد بن حمویه جوینی و شیخ فتحه از اولین استادانی بودند که در محضرشان درس خواند، اما خیلی زود چنان در دروس آن دو استاد پیشرفت کرد که دیگر چیزی برای آموختن به وی نداشتند! سپس مدتی را نزد عمر خیام درس خواند و در نزد او هم به استادی رسید. اما در عرفان و تصوف و معرفت، استاد بیبدیل عین القضات، «برکه همدانی» بود. پیری روشن ضمیر و درس ناخوانده که به تعبیر عین القضات از قرآن کریم جز فاتحه الکتاب و چند سوره کوچک چیز دیگری نمیدانست، اما به معانی و اسرار قرآنی احاطه کامل داشت. عینالقضات در مقابل وی، خود را چیزی به شمار نمیآورد و آنچنان به او دلبسته بود که بعد از مرگ «برکه همدانی» تا دو ماه تمام، فعالیتهای علمی، تدریس و نگارش و حتی زندگی روزمره اش را تعطیل کرد! در فلسفه و کلام، اما عین القضات پاسخ سؤالاتش را در کتابهای ابوحامد امام محمد غزالی پیدا کرد. خود در یکی از نامههایش مینویسد: «من گرچه امام غزالی را ندیدم، اما شاگرد کتب او بودم.» گرچه در ۳۰ سالگی از طریق یکی از اساتیدش با احمد غزالى برادر کوچکتر ابوحامد آشنا شد و از وی چیزهای بسیاری آموخت، اما در ضمن بیپروایی در سخن گفتن و انتقاد از حکام سلجوقی را هم از او یاد گرفت و روش نامبرده را در اعتراض به بیعدالتیهای حکام سلجوقی در پیش گرفت.
عینالقضات و درگزینی
اینچنین درس خواندن عین القضات و به مقام استادی رسیدنش به ویژه بعد از اینکه به عنوان قاضی و مدرس بزرگ همدان شهرت یافت، حسادت برخی فقها و متکلمان حنفی مذهب را علیه او برانگیخت. نوشتن کتابهایی مانند «زبدة الحقایق فی کشف الدقایق» با موضوع شناخت خداوند متعال و صفات او و ایمان به حقیقت نبوت و رستاخیز، «تمهیدات» با موضوع عقاید عین القضات درباره آخرت و عوالم پس از مرگ و بحث از اسرار قرآن کریم و حکمت خلقت انسان، «مجموعه نامههای عین القضات» با موضوع مکتوبات وی به مریدان خود خاصه: قاضی امام سعدالدین بغدادی، خواجهامامعزالدین، امام ضیاءالدین و خواجهکاملاًلدوله و برادرش و نامههایی که به استادش احمد غزالی نگاشته است. عین القضات در این نامهها علاوه بر اشارات عرفانی، کلامی و فلسفی، به نکات سیاسی نیز پرداخته است. «رساله جمالی» با موضوع انبیای الهی و معجزات آنها، قرآن و کرامات علما و همچنین «رساله لوایح».
همین تواناییهای علمی، ادبی و قضایی عینالقضات باعث شد وقتی از برخی بیعدالتیهای حاکمان علیه مردم انتقاد میکرد، بیشتر مورد حقد و کینه درباریان قرار گیرد. واقعهای که در نهایت، موجب دستگیری و زندانی شدنش شد. او حتی در زندان هم دست از نوشتن برنداشت و کتاب «شکوی الغریب عن الاوطان الى علماء البلدان» را درحالی که در بند و در غل و زنجیر بود، نوشت! از این مرحله به بعد، درگزینی که نخست وزیر قدرت طلب دربار سلجوقی بود و رویکرد ضدشافعی مذهبان داشت، عین القضات را به تهمت کفرگویی به محکمه کشاند و با توطئهای که در حق وی کرد، موجب شد تا در نهایت عین القضات در سن ۳۳ سالگی به چوبه دار سپرده شود. سپس به دستور درگزینی، پوست عین القضات را کندند و جنازهاش را در بوریا پیچیدند و سوزاندند! درست آنچنان که خود عین القضات، قبل از آن واقعه سروده بود:
ما مرگ و شهادت از خدا خواستهایم
و آن هم به سه چیز کمبها خواستهایم
گر دوست چنین کند که ما خواستهایم
ما آتش و نفت و بوریا خواستهایم!
جالب است که عین القضات، علاقه زیادی به موطن خود یعنی همدان و منطقه ماؤشان داشت به طوری که در کتاب «شکوی الغریب» خود و در زندان، درباره آن نوشته است: «ای کاش میدانستم که چشمانم بار دیگر دو قله شکوهمند الوند همدان را خواهد دید.ای همدان! باران از میان شهرها تو را زنده دارد وای اقلیم ماؤشان، از میان دشتها تو را سیراب گرداند.
چگونه برادرانم را فراموش کنم و برای وطنم ننالم در حالی که رسول خدا (ص) فرمود، حب الوطن من الایمان (وطن دوستی از ایمان است).»
شیعیانی که به دربار سلجوقیان نفوذ کردند
بعد از جنایتی که درگزینی در حق عین القضات همدانی کرد، خود نیز چندان بر سریر قدرت نماند و اندکی بعد به جرم ارتباط با اسماعیلیان به زندان افتاد و اعدام شد! اما رویکرد سلجوقیان در رفتار با مردمان شیعه و شافعی مذهب، فقط به شیوه سرکوب و برخورد حذف گرایانه ادامه پیدا نکرد، بلکه در دورههای پس از ملکشاه سلجوقی تغییراتی یافت. آنچه از شواهد تاریخی بر میآید این است که بیاعتمادی پادشاهان سلجوقی بعد از ملکشاه به وزرای توطئه گر و خونریز ضد شیعیان و شافعیان موجب شد کمکم سختگیریها علیه شیعیان و شافعی مذهبها به مدارای با آنها تبدیل شود. از جهت دیگر به دلیل فعالیتهای علمی، فرهنگی و هنری شیعیان در جای جای ایران، توجه برخی درباریان و حتی شاهزادههای سلجوقی به پیروان این مذهب جلب شده بود. در واقع پرکاری علمی، معرفتی و فرهنگی شیعیان موجب شده بود افراد علم دوست دربار سلجوقیان برای کسب علم و معرفت و یافتن پاسخ پرسشهای خود، به محضر علمای امامیه برسند و از وجود آنها کسب فیض کنند. همین امر در طول زمان، موجب راه یافتن برخی بزرگان شیعه به دربار سلجوقی شد. مثلاً «مجدالملک ابوالفضل قمی» در دربار برکیارق سلجوقی به سمت مستوفی الممالک رسید و بسیار مورد احترام شاه قرار گرفت. گرچه در نهایت وی نیز به دلیل توطئه درباریان که از اختلافات مالی ناشی میشد، به اتهام الحاد کشته شد، اما راه را برای نفوذ سایر بزرگان شیعه به دربار سلجوقی باز کرد. مجدالملک در دوره مستوفی الممالکی خود به علویان و سادات کمک مالی میکرد و اقداماتی را برای ساخت بقعه بر مزار امام حسن مجتبی (ع) در بقیع انجام داد. یکی دیگر از اقدامات او، منع شیعیان از بیاحترامی به صحابه مورد علاقه اهل سنت بود. چنانچه در تاریخ ثبت شده است که وی با نیکی از صحابه یاد میکرده و کسانی را که به آنان دشنام میدادهاند لعنت میکرده است.
همچنین «سعد الملک آوجی» یکی دیگر از بزرگان شیعه بود که در دوران محمد بن ملکشاه به وزارت رسید. او هم مدتی را در دربار سلجوقی با خدمت صادقانه گذراند، اما در نهایت دشمنانش در دربار وی را به باطنیگری متهم کردند و شاه او را به دار آویخت! در دوران سلطان سنجر نیز برخی شیعیان توانستند در دستگاه سلطنت عهدهدار منصب وزارت شوند. مثلاً «شرف الدین ابوطاهر قمی»، در زمان پسر ملکشاه حاکم مرو بود و در زمان سلطان سنجر به وزارت رسید. در زمان سلطان مسعود سلجوقی نیز «انوشیروان بن خالد بن محمد کاشانی» که شیعه بود، به وزارت رسید. او همچنین مدتی وزیر خلیفه مسترشد عباسی بود. طغرل سوم از آخرین سلاطین سلجوقی نیز از «معین الدین کاشی» شیعه مذهب در منصب وزارت استفاده کرد. به علاوه اینکه در دوره پادشاهان اواخر دوره سلجوقی، سپردن صاحب منصبی ولایات و فرمانداری بخشهای مختلف به بزرگان شیعه زیاد شده بود که این امر موجب اعتراض برخی بزرگان اهل سنت آن زمان شد. با این همه آن اعتراضات، تا زمان مرگ طغرل سوم و آخرین پادشاه سلسله سلجوقی راه به جایی نبرد.
کلام آخر
گرچه در تاریخ، سلجوقیان به سیاستهای ضد مذاهب شیعه و شافعی مشهور هستند و در این زمینه جنایات بسیاری مرتکب شدهاند، اما باید توجه داشت که آنها به همان میزان هم به فرهنگ و هنر و علم دوستی مشهورند. گسترش مدارس علمیه، ساخت مساجد، بازارها و پررونقی درس و بحث علما، ساخت کاروانسراها و آثار هنری، از ویژگیهای برجسته دوران سلجوقی است. از آنجا که شیعیان در طول تاریخ، همیشه نقش مهمی در گسترش علم و فرهنگ، ادب و دین داشتهاند، از میانه دوره سلجوقی و به ویژه بعد از زمان ملکشاه، پادشاهان و بزرگان این سلسله نتوانستند بر تواناییهای علمی و دینی و فرهنگی و حتی هنری شیعیان خصوصاً علمای بزرگ آن دوره چشم ببندند و همین امر سبب شد زمینه نفوذ شیعیان به دربار سلجوقیان فراهم شود. اتفاق مبارکی که تا حدود زیادی در مرحله اول، جلوی کشته شدن شیعیان را گرفت و در مرحله دوم، زمینه را برای کم شدن جنگهای مذهبی میان شیعیان و اهل سنت در شهرهای مختلف ایران فراهم آورد.
منابع:
۱- بـناءپور، هاشم، «عین القضات همدانی»، انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ اول ۱۳۸۸. ش
۲- صاعلی، شهناز، «ناله ماؤشان» - زندگینامه عینالقضات همدانی-، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول ۱۳۷۷. ش
۳- جعفریان، رسول، «تاریخ تشیع در ایران»، جلد اول، انتشارات علم، چاپ سوم ۱۳۸۸. ش
۴- ترکمنی آذر، «تاریخ سیاسی شیعیان اثنی عشری در ایران» - از ورود مسلمانان تا به ایران تا تشکیل حکومت صفویه-، انتشارات شیعه شناسی، چاپ چهارم ۱۳۹۰. ش