کد خبر: 1245160
تاریخ انتشار: ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۴:۴۰
ذهنیت‌های پهلوی دوم و کارگزارانش در باب وانهادن بحرین
پرواضح بود که توجیهات حکومت شاه در جدایی استان چهاردهم، مورد قبول افکار عمومی قرار نمی‌گرفت و نگرفت. با این همه جای این پرسش است که آیا پهلوی دوم واقعاً به این سخنان باور داشت یا صرفاً آن را دارای مصرف داخلی می‌انگاشت؟ پاسخ به این پرسش، امروزه که بسیاری از اسناد منتشر شده است، آسان‌تر می‌نماید. باید گفت که نامبرده به این توجیهات معتقد بود و از همین رهگذر، می‌توان به سطح دانش و قدرت تحلیل وی پی برد
احمدرضا صدری

جوان آنلاین: روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر رویداد تلخ استقلال بحرین از ایران است. این واقعه در سالیان اخیر، اما بیشتر در کانون توجه و تحلیل صاحبنظران قرار گرفته است. مقال پی آمده درصدد است تا بر بنیاد پاره‌ای روایت‌ها و تحلیل‌ها خوانشی مستند از این جدایی داشته باشد. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر ایران و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 پیشینه متزلزل ساختن حاکمیت ایران بر بحرین
خوانش تاریخچه حاکمیت ایران بر منطقه بحرین و همچنین تلاش برای متزلزل ساختن آن پیش نیازی قطعی برای خوانش و تحلیل جدایی این بخش از کشورمان به شمار می‌رود. واقعیت این است که انگلستان از دیرزمان، درصدد تثبیت و قطعی ساختن سیطره خویش بر این منطقه بود و نهایتاً نیز از طریق حاکمیت بیگانه‌گرا و ناتوان پهلوی دوم، بدان دست یافت. دکتر قربانعلی کناررودی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره می‌نویسد:
«یکی از مسائل تنش‌زا بین ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، اختلاف سر حاکمیت بحرین بود. آنچه از لابه‌لای منابع تاریخی استنباط می‌شود، حاکمیت ایران بر بحرین در اغلب موارد با اعمال زور و امور نظامی همراه بود. به نظر می‌رسد دور بودن بحرین از تسلط حکومت مرکزی ایران، به‌رغم اینکه همواره مالیات و خراج خود را به حکام جنوب ایران پرداخت می‌کرد و از همه مهم‌تر، ترکیب نژادی این منطقه از مواردی است که ادعای ایران در این خصوص را با دشواری همراه می‌کرد. ورود استعمار انگلیس به مناطق جنوبی ایران و خلیج فارس، به دوره صفویه و رقابت این کشور با همتایان استعمارگر اروپایی، چون پرتغال، اسپانیا، هلند و فرانسه برمی‌گردد. دخالت استعمار انگلیس در بحرین، اما به بهانه از بین بردن دزدان دریایی و مبارزه با تجارت برده شروع شد و با قاچاق اسلحه به عشایر ایران و افغانستان و نیرو‌های واقع در عمان و همچنین حفاظت از منافع انگلیس در خلیج فارس و هندوستان ادامه یافت. پس از عقد معاهده سیاسی حاکم عرب بحرین با انگلیس، فصل تازه‌ای در روابط انگلیس و بحرین آغاز شد که تحت الحمایگی بحرین را در پی داشت. با کشف ذخائر نفتی در بحرین و کسب منافع حاصل از آن، حضور و نفوذ انگلیس در بحرین شدت بیشتری به خود گرفت و با دخالت‌های گاه و بیگاه خود، زمینه‌های جدایی این بخش از کشور را فراهم کرد. ایران نیز به دلیل ضعف نظامی و اقتصادی و فقدان دیپلماسی سیاسی قدرتمند، نتوانست حاکمیت خود را بر بحرین حفظ کند. در نهایت نماینده ایران چاره‌ای جز این ندید که با ژستی دیپلماتیک و وطن دوستی، در جلسه شورای امنیت با اظهار این نکته که دولت متبوعش آرزومند سعادت مردم بحرین است و همچنین باید حقوق انسانی و اساسی مردم ایرانی‌الاصل بحرین محترم شمرده شود، استقلال بحرین را به رسمیت بشناسد. بدین ترتیب اعضای شورای امنیت سازمان ملل نیز در روز دوشنبه ۱۱ مه ۱۹۷۰ میلادی / ۲۱/۲/۱۳۴۹ شمسی، به اتفاق آرا قطعنامه‌ای را که منجر به استقلال بحرین می‌گردید، تصویب نمودند و بحرین برای همیشه از ایران جدا شد...». 

 واگذاری دوراندیشانه بحرین، سرمشقی برای جهانیان خواهد بود!
حقیقت این است که کارگزاران دولت انگلستان و نیز گماشتگان محمدرضا پهلوی در ایران در ائتلافی نانوشته برای واگذاری بحرین، فضاسازی تبلیغی و سعی داشتند که آن را موجه نشان دهند. بی‌تردید عملکرد این گروه، در متوهم ساختن شاه نقش اساسی ایفا کرد. ضمن اینکه خود وی نیز بی‌تمایل به این امر نبود. به عنوان نمونه مایکل استیووارت وزیر خارجه انگلستان در مجلس عوام این کشور، پس از اشاره به علائق انگلستان در خاورمیانه گفت: «منافع ما به طور کلی وقتی حفظ می‌شود که با همکاری سایر کشور‌ها در راه اعتلای صلح و ثبات تمامی منطقه بکوشیم. من فکر می‌کنم این امر، اساسی‌ترین نکته جهت تکوین سیاست انگلستان در خاورمیانه است. هنگامی که ما از صلح و ثبات سراسر منطقه صحبت می‌کنیم، ناچاریم به بحران مخوفی که بین اسرائیل و همسایگان عرب آن کشور وجود دارد، نظر اندازیم. ولی به رغم نگرانی و اضطراب درباره این مسئله بزرگ، خوشبختانه می‌توانیم در منطقه خاورمیانه در یکی دو مورد، علائمی از درایت و روشن‌بینی [!]و تمایل واقعی به صلح مشاهده کنیم. در حال حاضر نماینده خصوصی دبیرکل سازمان ملل متحد، برای آگاهی از امیال و تمایلات مردم بحرین در آن جزیره حضور دارد. دولت علیاحضرت ملکه انگلستان و دولت شاهنشاهی ایران که سال‌ها درباره این مسئله اختلاف داشته‌اند، هر دو اعلام کرده‌اند تصمیم سازمان ملل متحد را در این‌باره خواهند پذیرفت. چنانچه جریان امر به خوبی پیشرفت کند (و شواهد هم دال بر آن است که به نحو مطلوب صورت خواهد پذیرفت)، نتیجه این خواهد بود که اختلاف درازمدت انگلستان و ایران حل خواهد شد و مانع بزرگی که سر راه پیشرفت اتحادیه امیرنشین‌های عرب سواحل خلیج فارس وجود دارد، از میان خواهد رفت، زیرا با همه مشکلات دیگری که هنوز باقی است، در راه اقدام به تشکیل اتحادیه امیرنشین‌ها، بدون حل مسئله بحرین مشکل عظیمی وجود دارد. چنین نتیجه‌ای را باید حاصل بیانات خردمندانه و دوراندیشانه [!]سال گذشته اعلیحضرت شاهنشاه ایران دانست. همچنین اقدامات توأم با شکیبایی دولت ایران و دولت علیاحضرت ملکه انگلستان و نیز کوشش‌های دبیرکل سازمان ملل متحد، از جمله عوامل این موفقیت بوده‌اند و اگر همان طور که پیش‌بینی کرده‌ایم پیشرفت کار بر وفق مراد انجام پذیرد، سرمشقی [!]به دست خواهد آمد که چگونه می‌توان ادعا‌های ارضی را با روشی آرام و متین و طبق اصول منشور سازمان ملل متحد حل و فصل کرد...».

 تسلط بر بحرین بدون نفت و مروارید، چه سودی دارد؟
واقعیت این است که وانهادن بحرین به قدری قبیح به نظر می‌رسید که تمامی ملت ایران در هر سطحی از توان تحلیلی آن را به سهولت درمی‌یافتند. از این روی شاه برای توجیه این تصمیم، روزنامه‌های حکومتی را به صف کرد! آنان موظف بودند در موضوعی که اغلب نیز بدان اعتقادی نداشتند، هر روز قلمفرسایی و آن را یک پیروزی بزرگ قلمداد کنند! امری که نهایتاً در داوری نهایی جامعه، تغییری ایجاد نکرد. گلناز کرنوکر، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره معتقد است:
«رژیم شاه برای آماده‌سازی افکار عمومی به روزنامه‌نگارانی همچون: عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات، مصطفی مصباح‌زاده مدیر کیهان، داریوش همایون ناشر آیندگان، عباس شاهنده مدیر فرمان، کاظم مسعودی ناشر آژنگ و محمدحسین فریپور مدیر صدای مردم مأموریت داد درباره کم اهمیت جلوه دادن بحرین از لحاظ استراتژیک و اقتصادی با تأکید بر پایان گرفتن منابع نفت آنجا مطلب بنویسند. محور تبلیغاتی شاه القای این مطلب بود که ایران هیچ چاره‌ای جز پذیرش خواست سازمان ملل نداشته است! شاه می‌گفت من اهل این نیستم که به زور حضور لشکرم، یک جایی را ضمیمه خاک خودم کنم... اسدالله علم در خاطرات خود می‌نویسد: به شاه عرض کردم اینکه بگوییم بحرین بنا بر حقوق قانونی از آن ماست، ما را به جایی نمی‌رساند. اگر آن را به زور بگیریم، باری بر دوش‌مان خواهد بود و موردی برای اختلاف دائمی با عرب‌ها می‌شود. از آن گذشته بسیار هم گران خواهد بود، زیرا منابع نفتی بحرین در حال تمام شدن است... در مجموع استدلال ایران برای موافقت با عقب‌نشینی از حقوق مسلم خود و استقلال بحرین چنین بود: اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارد، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد! از نظر اهمیت استراتژیک و سوق الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارد. از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست و آخر اینکه چشم‌پوشی از این جزیره به امید بازپس گرفتن سه جزیره واقع در دهانه خلیج فارس (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) است. گفته می‌شد که انگلستان با اطلاع و هماهنگی برخی کشور‌های عربی به تهران اطمینان داده بود در قبال سلب حاکمیت خود از بحرین، جزایر تنب و ابوموسی به ایران بازگردانده خواهد شد. با توجه به پنهانی بودن مذاکرات میان ایران و انگلستان درباره نحوه برخورد با مسئله بحرین، سازش رژیم شاه در این مورد همچنان در بوته‌ای از ابهام است! علم وزیر دربار شاه، گزارش‌های مکرری را از این گفتگو‌های پنهانی ثبت کرده است. از جمله در یادداشت مورخه دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۴۸ خود آورده است: سفیر انگلیس خیلی محرمانه به من گفت کار جزایر تنب بزرگ و کوچک تمام است و قطعاً متعلق به ایران خواهد بود، زیرا به شیخ رأس الخیمه گفته‌ایم که اگر با ایران کنار نیایی، چون جزایر بالای خط میانه واقع هستند، ایران آن‌ها را قانوناً و اگر قانونی نشد با زور خواهد گرفت و شیخ حاضر به معامله است! گفتم ابوموسی چطور؟ گفت این جزیره زیر خط میانه است. گفتم زور ما آنقدر هست که پا زیر خط بگذاریم. گفت اگر به زور متوسل شوید، روابط شما با اعراب به هم می‌خورد. گفتم به جهنم... خروج انگلستان از خلیج فارس و استقلال بحرین و بازگشت جزایر سه گانه به ایران، مقدمه تحول در نقش ایران در خلیج فارس بود. قرار بود ایران ژاندارم خلیج فارس و حافظ منافع غرب در این منطقه حساس باشد. محمدرضاشاه پهلوی آشکارا از اینکه چنین نقشی به او داده شده بود، احساس غرور می‌کرد! لازمه ایفای مؤثر این نقش، کنار آمدن با کشور‌های عرب و تفاهم با آنان بود. شاه با سلسله اقداماتی، تمام مسائل خود را با کشور‌های عربی به جز عراق حل کرد و با پشتیبانی امریکا، حافظ نظم و امنیت و ثبات خلیج فارس شد. حمایت از سلطان عمان در برابر شورشیان چپ‌گرای ظفار از مظاهر مهم نقش تازه ایران بود...». 

 درونیات پهلوی دوم، در باب وانهادن بحرین
پر واضح بود که توجیهات حکومت شاه در انتزاع استان چهاردهم از کشور، مورد قبول افکار عمومی قرار نمی‌گرفت و نگرفت. با این همه جای این پرسش است که آیا پهلوی دوم واقعاً به این سخنان باور داشت یا صرفاً آن را دارای مصرف داخلی می‌انگاشت؟ پاسخ به این پرسش، امروزه که بسیاری از اسناد منتشر شده است، آسان‌تر می‌نماید. باید گفت نامبرده، به این توجیهات معتقد بود و از همین رهگذر، می‌توان به سطح دانش و قدرت تحلیل وی پی برد. محمدعلی بهمنی قاجار پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ماجرا را به ترتیب پی آمده روایت کرده است:
«شخص شاه، خود بیش از هر فرد دیگری، از ماهیت و ابعاد اقدامش در صرفنظر کردن از حق حاکمیت ایران بر بحرین آگاه بود. وی در ۲۰ بهمن ماه ۱۳۴۸، به طور خصوصی به امیراسدالله علم می‌گوید: بین خودمان باشد، به نظر تو در ادامه حل مسئله بحرین، آیا ما به مملکت‌مان خیانت می‌کنیم؟ یا آن‌طور که بسیاری کسان در اقصی نقاط جهان گفته‌اند، در مرز به دست آوردن موفقیت بزرگی هستیم و منطقه را از درگیری‌های بیهوده و کمونیسم، نجات می‌دهیم؟... به رغم پاسخ علم به شاه که در بخش پیشین بدان اشارت رفت، وی حاضر به توشیح مصوبات مجلسین در مورد بحرین نشد. ارتشبد رضا عظیمی وزیر جنگ وقت، در این‌باره می‌نویسد: برابر قانون اساسی مشروطیت ایران هرگونه تغییر در مرز‌های کشور، باید [به]وسیله یک لایحه به مجلس شورای ملی تسلیم و پس از تصویب از سوی پادشاه، توشیح شده باشد. شاهنشاه ایران از توشیح مصوبه مجلسین نسبت به تصمیم قانونی دولت خودداری نمودند که منجر به بررسی هیئت دولت شد. در جلسه هیئت دولت، پس از مذاکرات بسیار، نظر مردم [مخالفت با تجزیه بحرین]را یک احساس میهن‌پرستانه تلقی کردند! با آگاهی از توافق مهمی که در عالی‌ترین سطح سیاسی، میان ایران و بریتانیا در ارتباط با تبادل بحرین و جزایر سه‌گانه دهانه خلیج فارس صورت گرفته، در پایان جلسه نظر نهایی این بود: احساس وطن‌پرستی در افراد ملت کاملاً طبیعی است، لیکن هیچ‌گاه نباید مصالح ملی را تحت‌الشعاع آن قرار داده و آن را نفی نماید...». 

 درباره جدایی ناپذیر بودن بحرین به کلی مزخرف می‌گویید!
همانگونه که در بخش‌های پیشین اشارت رفت، توجیه کارگزاران حکومت و امرای ارتش در موضوع جدایی بحرین در زمره سیاست‌های شاه به شمار می‌رفت. با این همه به نظر می‌رسد اعمال این رویکرد، در بخشی از مسئولان وقت تأثیر چندانی نداشته است! بهمنی قاجار در بخشی دیگر از مقال خویش در باب دیدگاه ارتشبد فریدون جم رئیس وقت ستاد ارتش، خاطرنشان کرده است:
«برای توجیه جدایی بحرین از ایران، ستاد ارتش جزوه‌ای در تأیید این رویداد منتشر و در میان اُمرا و افسران ارتش پخش کرد. در این جزوه تأکید شده بود که، چون بحرین دیگر نفت و مروارید ندارد، تجزیه آن ایرادی ندارد! ارتشبد فریدون جم رئیس وقت ستاد ارتش، از نشر این جزوه ابراز بی‌خبری می‌کند و در ضمن مدعی می‌شود که خودش نیز با تجزیه بحرین مخالف بوده است! جم سال‌ها بعد در این‌باره نوشت: به خاطر دارم، روزی که علیاحضرت شهبانو برای وضع حمل در بیمارستان نوساز لیلا پهلوی که برای خانواده‌های ارتشیان مهیا گردیده بود، تشریف داشتند و شاهنشاه هم با وزیران و بزرگان قوم در سالن تشریف داشتند، من هم به عنوان رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران حاضر شده بودم. شاهنشاه بسیار شاد بودند و قضیه بحرین تازه فیصله یافته و موضوع صحبت جمع بود. حضار مرتباً روشن‌بینی، واقع‌بینی و دورنگری شاهنشاه را در این امر - که بهانه بزرگ و دردسر بزرگی را رفع کرد- می‌ستودند و به شاهنشاه تبریک می‌گفتند. من ساکت در گوشه‌ای ایستاده بودم. ناگاه شاهنشاه خطاب به من فرمود: شما نظامی‌ها در این باب چه می‌گویید؟ خوب به خاطر دارم که به شرف عرض رسانیدم ما، چون حق دخالت در سیاست و تصمیمات سیاسی نداریم، به خود حق هیچ‌گونه اظهار نظر نمی‌دهیم، تکلیف ما روشن است و باید در هر حال، از سیاست کشورمان پشتیبانی کنیم! شاهنشاه فرمودند: بسیار خوب، ولی این نمی‌شود که در باطن خودتان هم نظری نداشته باشید و خود شما مثلاً در مورد کاری که در مورد بحرین کردیم، چه فکر می‌کنید؟ به شرف عرض رسانیدم حال که شاهنشاه نظر باطنی و شخصی مرا سؤال می‌فرمایند، به شرف عرض می‌رسانم و آن این است که یا بحرین جزء خاک ایران بوده یا بی‌جهت به آن ادعا داشته‌ایم! تصور می‌کنیم که همه سوابق نشان می‌دهد که بحرین مانند سایر نقاط، جزء خاک ایران بوده است، بنابراین به هیچ‌وجه صحیح نمی‌دانم که از قسمتی از مردم ایران سؤال شود که می‌خواهند جزء ایران باقی بمانند یا راه دیگری پیش گیرند! آن‌هایی که چنین نظر‌هایی در بحرین داشته باشند، یاغی هستند و با آن‌ها همان معامله‌ای را باید کرد که با یاغبان باید بکنیم. کشور‌های خارجی هم حق مداخله در امور داخلی ما نباید داشته باشند. شاهنشاه که از ناحیه یکایک حضار چیز دیگر شنیده بودند، یکه خورده، به من فرمودند: به کلی مزخرف می‌گویید! که دیگر صحبتی نشد. اینکه بانو دکتر میترا خسروی می‌فرمایند: در زمان من جزوه‌ای پخش شده بود که بحرین دیگر نفت و مروارید ندارد و جزیره‌ای خشک و بی‌خاصیت است، من هیچ خاطره‌ای از آن ندارم و تا امروز هم نمی‌دانستم... اگر این استدلال را بپذیریم، باید تمام کویر لوت و کویر نمک و قسمت اعظمی از کشور را بی‌فایده تشخیص دهیم که آگاهانه محال است من به چنین امری تن در دهم...». 

 کلام آخر
جدایی بحرین از ایران به رغم همه توجیهات و تناقضات، برای رژیم گذشته بس گران تمام شد. این فرایند اگر چه از دیرباز در اختلافات ایران و انگلستان مطرح بود، اما در دوره حکومت محمدرضا پهلوی و مطلقاً خسارت‌بار به نقطه پایانی خویش رسید. از آن پس ایرانیان در روایت‌های تاریخی، سیاسی و حتی ادبی خویش این موضوع را مورد اشاره و تخطئه قرار می‌دادند و آن را بس سیاه و مذموم می‌شمردند. دامنه سخن در این باره، همچنان ادامه دارد و حتی در سالیان اخیر گسترده‌تر نیز شده است.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار