کد خبر: 1244963
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۲:۲۰
تیمور بختیار، از خوش خدمتی تا دشمنی بی‌فرجام
عده‌ای تصور برده‌اند که بختیار به محض ورود به سوئیس، فعالیت علیه رژیم شاه را شروع کرد، اما چنین نبود. وی هرگاه شاه به مسافرت اروپایی می‌رفت، شرفیاب می‌شد! در تمام اعیاد و روز‌های مخصوص، تبریک می‌گفت و با اغلب خاندان پهلوی نیز دوستی و مراوده داشت. در این میان بودند عده‌ای که همچنان درپی تخریب بختیار نزد شاه باشند. گزارشات منفی علیه او آنچنان بالا گرفت که نهایتاً منجر به اخذ گذرنامه سیاسی‌اش در مهرماه ۱۳۴۱ شد. بازنشستگی بختیار به او فهماند که دیگر در ایران جایی ندارد!
سمانه صادقی

جوان آنلاین: آنچه درپی می‌آید، آغاز و انجام یکی از خادمان بی‌شفقت پهلوی دوم را در خویش دارد. تیمور بختیار در سبعیت با مخالفان شاه اشتهار یافت و نهایتاً نیز به سرنوشت آنان دچار شد که روزی تمشیت‌شان می‌کرد! فرجام او چه در دوران شهنه‌گی در ایران و چه مقطع مبارزه جویی در خارج از ایران، بس خواندنی و عبرت‌آموز می‌نماید. امید آنکه تاریخ پژوهان ایران معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
بختیار از آغاز تا کودتا

تیمور بختیار، در آغازین ماه‌های جنگ جهانی اول، در سال ۱۲۹۳ و در روستای دزک از توابع استان چهارمحال و بختیاری به دنیا آمد. او پسر ارشد سردارمعظم بختیاری و بی‌بی‌کوکب حاجی‌ایلخانی بود. تیمور سواد اولیه را، در مکتب خانه‌ای در همان روستا و دوره اول متوسطه را، در دبیرستان ادب معروف به کالج انگلیسی در شهر اصفهان آموخت. زمینه خانوادگی، موجب علاقمندی تیمور برای ورود به دانشکده افسری شد. اما لو رفتن طرح ترور رضاشاه از سوی سردار اسعد بختیاری، موجب بدبینی وی به بختیاری‌ها شد. طوری که دستور محروم‌شدن پسران ایلخانان بختیاری از تحصیل، در دانشکده افسری کشور را صادر کرد. چند ماه بعد از مخالفت رضاشاه، ابوالقاسم‌خان بختیار عموی تیمور و حاکم شهر‌های شهرکرد، اصفهان، کردستان و کاشان، او و شاپور بختیار (دیگر عموزاده تیمور) را برای ادامه تحصیلات به بیروت فرستاد. تیمور بعد از اخذ دیپلم، یک سال دوره مهندسی دید و سپس برای ادامه تحصیل، به فرانسه رفت و وارد دانشکده سوار سمور (دانشکده افسری سوارکاری در شهر سمور فرانسه) شد. در ۱۳۱۴ به فکر دیدن دوره‌های دیگری افتاد که به عللی انصراف حاصل کرده و به ایران مراجعت نمود. در فروردین ۱۳۱۵ با درجه ستوان دومی، فرمانده اسواران (سپاهیان سواره) در هنگ حمله مقیم جمشید‌آباد تهران شد. تیمور در سال ۱۳۱۶، متصدی آجودانی هنگ ۲۲ سواره لشکر ۸ مکران و سال ۱۳۱۷ به ترتیب متصدی رکن چهار لشکر ۸ مکران، فرمانده و ستوان یک شد. اما از آنجا که سران بختیاری در عهد رضاشاه مشکلاتی داشتند، ستوان یکم تیمور بختیار هم به زاهدان منتقل شد. او به سال ۱۳۱۸ و مقارن با وقوع جنگ دوم جهانی به اصفهان منتقل شده و سه سال بعد به درجه سروانی نائل آمده و به تهران نقل مکان یافت. تیمور به جهت قابلیت‌های فردی، در سال ۱۳۲۳ به فرماندهی هنگ سوارحمله منصوب و موجب جلب رضایت بیش از پیش افسران مافوق او شد. بختیار در سال ۱۳۲۵، به عنوان رئیس نظام وظیفه به زنجان رفت. اما بعد از مدت کمی با درجه سرگردی، به فرماندهی هنگ سوار «شاپور» رسید و در جریان بلوای آذربایجان در پاییز ۱۳۲۵، داوطلبانه برای سازماندهی نیرو‌های پارتیزانی ضد حکومت‌های آذربایجان و کردستان، به مناطق خمسه زنجان که در سیطره و نفوذ برادران ذوالفقاری بود، اعزام گردید. از همین رو مقامات ارشد نظامی به پاس تشکر از اقدامات او، در آذرماه ۱۳۲۵ مقام وی را به درجه سرهنگ دومی ارتقا دادند. بختیار پس از مدتی فرمانده سوار هنگ ماکو شده و در سال ۱۳۲۷، به درجه سرهنگ دومی ارتقا یافت. تیمور پس از آن در سال ۱۳۲۸، برای ادامه تحصیل به دانشگاه جنگ رفته و به سال، ۱۳۲۹ با احراز شاگرد اولی و اخذ نشان درجه اول دانش، فارغ‌التحصیل و به سمت رئیس ستاد لشکر گارد شاهنشاهی به فرماندهی سرتیپ حسین‌منوچهری (معروف به بهرام آریانا) برگزیده شد. تیمور بختیار از سال ۱۳۲۹ تا نیمه دوم سال ۱۳۳۱، در این سمت باقی ماند تا آنکه واقعه قیام ابوالقاسم خان بختیاری اتفاق افتاد.

ارتقا درپی ازدواج با شاه

با ازدواج محمدرضا پهلوی و ثریا اسفندیاری بختیاری دختر عموی تیمور در بهمن ماه ۱۳۲۹، جایگاه بختیار در دربار و خاندان سلطنت تحکیم شد. ولی آنچه موجب ترقی بیشتر بختیار گشت، دفع نافرمانی ابوالقاسم‌خان بختیاری یکی از خوانین با نفوذ ایل بختیاری و عموی تیمور، علیه دولت دکتر محمدمصدق است. او چهار سال قبل نیز علیه حکومت مرکزی دست به شورش زده بود. ابوالقاسم‌خان در سال ۱۳۳۱، تیپ اعزامی ارتش را خلع سلاح کرده و هر ازگاهی بر حکومت مرکزی می‌شورید! لذا مصدق، بختیار را مأمور رفع غائله و قلع و قمع او نمود. موفقیت تیمور در این مأموریت، موجب انتصاب او به فرماندهی یکی از تیپ‌های تهران شد. از همان وقت بود، که نامش بر سر زبان‌ها و جراید افتاد. مصدق، اما یکباره، تصمیم به انحلال لشکر گارد شاهنشاهی و تغییراتی در ساختار ارتش و پادگان‌ها گرفت. طی این تصمیم، پادگان تهران دارای پنج تیپ شد و از جمله فرماندهان یکی از این تیپ‌های زرهی، تیمور بختیار بود. با این حال ارتباط فامیلی او با شاه، موجب شد تا مصدق دستور انتقال او را به فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه دهد. 

 نان و آب کودتا
در فرآیند کودتای ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ و براساس برنامه از پیش اعلام شده، قرار بود بختیار با نیرو‌ها و تجهیزات جنگی تیپ کرمانشاه به سمت تهران حرکت کند. اما در بعداز ظهر ۲۸ مردادماه، یکی از فرماندهان کودتا به نام سرلشکر محمدحسن اخوی، در تماسی تلفنی خبر سقوط دولت مصدق را به او اطلاع و دستور می‌دهد تا پیاده نظام تحت امر خود را، بدون انتقال واحد توپخانه و تانک‌های تیپ کرمانشاه، به سوی تهران روانه کند. از همین رو بختیار بعد از ورود به تهران، قوای تحت امر را در نقاط حساس شهر مستقر و خود را به تیمسار فضل‌الله زاهدی معرفی می‌کند. او در این مقطع، اقدام به تعقیب، دستگیری و بازداشت اعضای دولت و جبهه ملی، روزنامه‌نگاران حامی مصدق و اعضای حزب توده نمود و تعداد زیادی از آنان را دستگیر و زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار داد. در واقع بختیار از همان فردای کودتا، جو وحشت و اختناق را بر فضای کشور حاکم کرد؛ لذا به پاس خدمات و نفش فعال وی در آن مقطع، به درجه سرتیپی رسید و پس از مدتی به فرماندهی لشکر ۲ زرهی - که به تازگی تأسیس شده بود- منصوب گشت. 
از دیگر اقدامات بختیار در دوره مسئولیت، یافتن یک محل مستقل برای فرمانداری نظامی است. بختیار عمارت حضیره القدس _محل تجمع بهائیان که از سوی باتمانقلیچ تخریب شد- را که از نظر موقعیت محلی در مرکز تهران بود و وسعت بسیار داشت، به عنوان محل فرمانداری نظامی در نظر گرفت. حسین فردوست در خاطراتش، در خصوص دورانی که بختیار فرماندار نظامی تهران بود، می‌نویسد: «تیمور بلافاصله به دستور امریکایی ها، فرمانداری نظامی تهران را ایجاد کرد و قدرت واقعی را به دست گرفت. او دیگر آن جوان زن و بچه دوست ایلیاتی نبود و مست قدرت شده بود. در مقام فرمانداری نظامی تهران، بیداد‌ها کرد و هرکس را که امریکا و انگلیس یا محمدرضا می‌خواست، از دم تیغ می‌گذرانید! توده‌ای‌ها را قلع و قمع کرد. فدائیان اسلام را، به طرز فجیعی به جوخه اعدام تحویل داد. پادگان مرکز ۲ زرهی را، به یک شکنجه‌خانه تمام و کمال تبدیل کرد و به جان زنان و دختران زندانی، خرس انداخت و حتی از اذیت و آزار پیرمرد محترمی، چون آیت‌الله کاشانی نیز فروگزار نکرد....» 

خلق و خوی آقای فرماندار

تیمور بختیار، دو بار ازدواج کرد. ازدواج اول او، در اوان جوانی و به گاه خدمت در اصفهان انجام گرفت. همسر اول وی ایران خانم، دختر خسروخان سردار ظفر حاکم شهر‌های یزد، کرمان، بلوچستان، اصفهان و مازندران بود. البته تیمور از طرف مادری نیز با ایران خانم نسبت داشت. ثمره این ازدواج، دو دختر و دو پسر بود. همسر دوم تیمور، قدرت‌خانم از شاهزادگان قاجار و همسر عقدی سرهنگ یمینی افسر بازنشسته ارتش و مدیر روزنامه «آرام» بود. دلبستگی تیمور بختیار به قدرت‌خانم به جایی می‌رسد که سرانجام به زور طلاق او را از شوهرش می‌گیرد! ثمره این ازدواج دو پسر است که یکی از آن‌ها به درجه طبابت در یکی از دانشگاه‌های بغداد رسید. این فرزند به هنگام شکار و قتل پدرش، در صحنه حضور داشت. بختیار بار دیگر پس از تأسیس ساواک، دلباخته فرح‌دخت عباس خاقانی، با نام مستعار «پوران» خواننده معروف و همسر عقدی عباس شاپوری نوازنده ویولون و آهنگ‌ساز می‌شود. اعتراض‌ها و شکایت‌های شاپوری در برابر خواست بختیار، ره به جایی نمی‌برد و بنا به نوشته فردوست، سرانجام بختیار پوران را از چنگ شوهر بیرون می‌آورد! بختیار قصد ازدواج با پوران را هم داشت، اما بخاطر انتشار شایعاتی از طرف مخالفینش (سپهبد حاج علی کیا و سپهبد علوی مقدم)، نه تنها ازدواجی صورت نگرفت، بلکه سوء‌شهرت او را نیز تشدید کرد. عیسی پژمان، نماینده ساواک در کردستان، شخصیت و خلق و خوی تیمور بختیار را چنین معرفی کرده است: «تیمور بختیار، فردی تحصیل کرده و مقتدر بود. از سرکردگان معروف ایلی و سرداران جنگی به نام ارتش و فارغ‌التحصیل دانشکده نظامی سن‌سیر فرانسه بود. جسارت و شجاعتش در هر موردی، زبانزد خاص و عام بود. در عین ناموس پرستی و حفظ اصول عشایری خود، از دست درازی به ناموس دیگران ابایی نداشت. زن، پول، مقام و شکار، از جمله علایق او بود و در تأمین آن‌ها کوتاهی نمی‌کرد! نسبت به زیردستان خدمتگذار و صمیمی خود، خیلی علاقمند بود. در عین آرامی و متانت و رعایت همه گونه اصول معاشرت و ادب، خوی ستیزگی و درندگی داشت. دوستان بسیار در طبقات مختلف کشور و خارج از کشور داشت که هر کدام برای او ارزش فوق‌العاده‌ای داشتند. اما به علت وجود شخصیت و علو طبع و ترقیات سریع در مدارج و مشاغل نظامی، بیش از مو‌های سرش دشمن داشت. دهن گشادی و ظرفیت پرباری داشت. مسائل مهمی را که باید به مهتران بگوید، به کهتران می‌گفت و از این طریق، مشکلات فراوانی برای خود به وجود می‌آورد... با همه اعتقاد و اطمینانی که شاه نسبت به او اظهار می‌کرد و امتیازاتی که پی‌در‌پی در اثر فعالیت‌های چشم گیرش می‌گرفت، با آن که یک قطعه زمین در خیابان سعدآباد و دیوار به دیوار کاخ به او بخشید، ولی قلباً از او خوشش نمی‌آمد. چراکه بختیار، دهنش چفت‌و‌بندی از نظر انتقاد از وضع موجود نداشت....» 

 وقتی جلاد، مغضوب مخدوم خود شد

در نوامبر ۱۹۶۰ مطابق با آبان ماه ۱۳۳۹، جان. اف. کندی در انتخابات ریاست جمهوری امریکا پیروز شد. این خبر، اما برای شاه و وزارت خارجه ایران، بسیار ناخوشایند و نامطلوب بود. چراکه اردشیر زاهدی سفیر وقت ایران در امریکا، برای انتخاب نیکسون بسیار فعالیت نموده و حتی ۵/۳ میلیون دلار هزینه تبلیغات انتخاباتی او کرده بود! این امر موجب دلخوری کندی و سران حزب دموکرات امریکا، از ایران شد. برای رفع این کدورت، محمدرضا پهلوی تصمیم گرفت تا تیمور بختیار را - که مورد اعتماد امریکایی‌ها بود- برای ملاقات و گفتگو به این کشور اعزام نماید. در بهمن ماه ۱۳۳۹، تیمور بختیار به همراه علینقی عالیخانی و غلامرضا تاج‌بخش عازم واشینگتن شد. این هیئت سه نفره پس از گذشت سه هفته، سرانجام موفق به دیدار با کندی می‌شوند، اما این دیدار بسیار سرد انجام شد. پس از آن، هیئت سه نفره ایران عازم کانادا می‌شوند. در پایان سفر به کانادا، بختیار مجدداً برای انجام برخی امور شخصی (بردن همسرش) به واشینگتن بازگشت و حدود ۱۰ روز دیگر، در امریکا ماند. در این مدت مقامات امریکایی با بختیار تماس گرفته و به او اعلام کردند که در مراجعت به ایران باید نخست‌وزیر شود. بختیار در قبول یا رد این پیشنهاد، از امریکایی‌ها وقت خواست. اما در مراجعت به تهران، با ملاقات سرد شاه مواجه شد. چراکه گزارش پیشنهاد امریکایی‌ها، زودتر از او و از سوی دیگران به اطلاع شاه رسید. پس از آن بود که بختیار از ریاست ساواک برکنار شد. 
بختیار با وجود برکناری از سمت خویش، رابطه دوستانه‌ای با علی امینی نخست وزیر وقت برقرار کرد. این امر، موجبات ناراحتی برخی از درباریان را به وجود آورد. این دشمنی تا جایی پیش رفت که آنان چندی بعد طی اطلاعیه‌ای به دکتر امینی اعلام کردند: بختیار قصد انجام کودتایی علیه او را دارد! همین موضوع نیز باعث شد که امینی دستور بازداشت بختیار را به نصیری رئیس شهربانی کل‌کشور دهد. از آنجا که پیوند خویشاوندی میان سپهبد یزدان‌پناه و تیمور بختیار وجود داشت، شاه به یزدان پناه مأموریت می‌دهد که از قول وی به بختیار بگوید: «امینی مشغول پرونده‌سازی علیه اوست. به جاست قبل از اینکه دست به اقداماتی بزند، موقتاً و برای مدت کوتاهی از کشور خارج شود. به موقع احضارش خواهم کرد...». این پیغام در بهمن‌ماه ۱۳۴۰، به بختیار ابلاغ می‌شود و او بلافاصله از کشور خارج و به سوی منزلش در سوئیس پرواز می‌کند. از آن به بعد است، که امریکایی‌ها از روی کار آمدن بختیار قطع امید کرده و می‌گویند: «بختیار مرد اول آینده ایران نخواهد بود.» 

 عزیمت به عراق و کلید‌زدن جنگ

عده‌ای تصور کرده‌اند که بختیار به محض ورود به سوئیس، فعالیت علیه رژیم شاه را شروع کرد، اما چنین نبود. وی در ابتدا هرگاه شاه به مسافرت اروپایی می‌رفت، شرف‌یاب می‌شد! در تمام اعیاد و روز‌های مخصوص، تبریک می‌گفت و با اغلب خاندان پهلوی نیز دوستی و مراوده داشت. اما در این میان بودند، عده‌ای که همچنان درپی تخریب بختیار نزد شاه باشند. گزارشات منفی علیه او آنچنان بالا گرفت، که نهایتاً منجر به اخذ گذرنامه سیاسی‌اش در مهرماه ۱۳۴۱ شد. بازنشستگی بختیار به او فهماند که دیگر در ایران جایی ندارد. از این رو مبارزه علنی خود را با رژیم پهلوی آغازکرد و تصمیم گرفت که به لبنان برود. اما ورود او با مقدار زیادی اسلحه و مهمات به لبنان، موجب شد دولت این کشور دستور بازداشت و انتقالش به ایران را بدهد. نهایتاً با موافقت احمد‌حسن البکر رئیس‌جمهور وقت عراق، بختیار به عراق رفت و در یکی از کاخ‌های آن دولت ساکن شد. بعثی‌های عراق که سر کشتیرانی در اروند رود با ایران اختلاف داشتند، امیدوار بودند تا از وجود این مخالف رژیم ایران استفاده کنند. هم از این روی بختیار، سازمانی مبارزاتی علیه حکومت شاه به وجود آورد و تلاش کرد، تا به نحوی به رهبران دینی هم نزدیک شود. او حتی کوشید تا با حضرت امام خمینی نیز ارتباط برقرار کند، اما چنین اجازه و امکانی نیافت. رهبر انقلاب در خصوص پیشنهاد همکاری بختیار گفته بودند: «ما صحیح است که با شاه مخالفیم، ولی مبارزه را برای افرادی نظیر بختیار نمی‌کنیم...». حجت‌الاسلام سیدهادی موسوی نیز در خاطرات خود، به تلاش‌های بختیار برای دیدار با امام اشاره کرده و می‌نویسد: «با آمدن تیمور بختیار به عراق، مشکلات امام چند برابر شد، زیرا او در ایجاد رابطه با آن حضرت بسیار پافشاری می‌کرد. اما ایشان حتی برای یک لحظه هم، اجازه ملاقات به او ندادند! این درحالی بود که او با مراجع دیگر، چون آقایان: حکیم، شاهرودی، خویی، سیدمحمد بغدادی و دیگران ملاقات و ارتباط برقرار کرده بود...». حجت‌الاسلام اسماعیل فردوسی‌پور نیز در خاطرات خود می‌نویسد: «او توانست به وسیله بعضی از برادران ما، با شهید حاج‌آقا مصطفی ملاقات کند. ایشان را به بغداد بردند و با تیمور بختیار ملاقات کردند و البته او از این ملاقات هم، نتیجه‌ای نگرفت و نتوانست راه ملاقات با امام را برای خودش هموار کند...»؛ و سرانجام فرجام جان نثار پیشین و دشمن پسین!

با تمام خوش خدمتی‌های تیمور بختیار به محمدرضا پهلوی، او در سال ۱۳۴۸ پرونده میرغضب سابق خود را به اتهام خیانت به میهن، به دادرسی ارتش محول نمود. در ۳۱ شهریورماه همان سال، دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش به پرونده بختیار رسیدگی و غیاباً او را به اعدام محکوم کرد! به همین منظور ساواک برای اجرای حکم، چند افسر سازمان امنیت را به عراق فرستاد. آن‌ها نیز تحت این عنوان که از رژیم شاه ناراضی هستند، خود را به بختیار نزدیک ساختند. تیمور هم به آنان اعتماد کرد و غالباً با ایشان به شکار می‌رفت! در واقع بختیار تصور می‌کرد که ساواک، همان ساواکی است که در لحظه ترک آن دیده بود. بختیار حتی نمی‌توانست تصور کند که ساواک، بیش از آنکه جنبه اجرایی و انتظامی داشته باشد، به صورت یک واحد اطلاعاتی درآمده است. او تصور می‌کرد که دوستانش، هنوز در ساواک نفوذ دارند و صاحب قدرت هستند! به همین دلیل بود، که خیلی بی‌پروا فکر و عمل می‌کرد. از طرفی سازمان اطلاعات و امنیت عراق نیز هنوز به سطحی نرسیده بود که بتواند چشم انداز درستی از مسائل ترسیم کند. نهایتاً در یکی از گردش‌های بختیار که به نیت ملاقات با سران برخی از ایلات و عشایر غرب کشور، به نزدیکی‌های مرز ایران در منطقه دیاله رفته بود و در شکارگاهی، از سوی افسران اعزامی ساواک مورد حمله واقع و به شدت زخمی شد. تیمور بختیار سرانجام پس از چند شبانه‌روز، در ۲۵ مردادماه ۱۳۴۹ و در بیمارستان نظامی بغداد تسلیم مرگ شد!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار