شهادت مجيد شريف واقفي در 16 ارديبهشت 54 يعني همان سالي رخ داد كه تغيير ايدئولوژيك فاحشي در سازمان مجاهدين رخ داد و با زدودن اسلام از چهره اين سازمان، زمينههاي سقوط تاريخي آن فراهم شد. در واقع ترور شريف واقفي كه بر هويت اسلامي خود تاكيد داشت، نشاني واضح بر انحطاط سازماني بود كه به مرور برادركشي را در رأس امور خود قرار داد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي و خصوصاً با روي دادن جنگ تحميلي، به شكل علني به مردم و كشورش خيانت كرد.
مجيد چهارمين فرزند سيد حبيبالله شريف واقفي بود كه در تهران به دنيا آمد. هنوز نوزاد بود كه خانوادهاش به اصفهان نقل مكان كردند و به اين ترتيب او در اين شهر مراحل رشد و نمو را طي كرد. شريف واقفي كه در خانودهاي مذهبي پرورش مييافت، دانشآموزي نخبه بود كه مقاطع مختلف تحصيلي را با نمراتي خوب پشت سر گذاشت و نهايتاً دبيرستان را با معدل 97/19 در رشته رياضي به پايان رساند. او در همان دبيرستان با فعاليتهاي اجتماعي و مبارزات سياسي آشنا شد و با راه يافتن به دانشگاه «آريا مهر» (صنعتي شريف) با محیط گستردهتری روبهرو شد و فعالیتهای مذهبی و اجتماعی خود را با تشكیل انجمن اسلامی، برپایی مجالس سخنرانی و دعوت از سخنرانان، تأسیس كتابخانه دانشگاه و... گسترش داد.
در اواخر دهه 40 همزمان با پايان يافتن دوران تحصيلات دانشگاهي، مجيد شريف واقفي به سازمان مجاهدين پيوست و از سال 50 نيز فعاليتهاي خود در اين سازمان را افزايش داد. در آن سالها سازمان مجاهدين همچنان بر وجهه مذهبي خود تأكيد داشت و همين گرايشها باعث شده بود تا افراد مذهبي چون شريف واقفي همچنان دلگرم به ادامه فعاليت در سازمان باشند. اما به زندان افتادن تعدادي از سران مجاهدين طي سالهاي 50 الي 52 اوضاع را به كلي تغيير داد.
كفه ماركسيستي
بعد از آنكه در سال 1350 ساواك با كمك يكي از نفوذيهاي خود به نام مراد دلفاني توانست ضربهاي كاري به سازمان مجاهدين وارد كند و تعداد زيادي از سرانش را به زندان بيندازد، افكار التقاطي كه از بدو تأسيس سازمان به شكل قبول ماركسيسم به عنوان روش مبارزه وجود داشت، اجازه بروز بيشتري يافت و در همان زندان برخي از اعضا به كلي از اسلام تبري جستند. البته در اين خصوص برخي صاحب نظران اذعان دارند كه وقتي ساواك توانست سازمان مجاهدين را خلع سلاح كند، نوبت به آن رسيده بود تا حاميان مذهبي آن كه قشري از بازاريان، مردم عادي و حتي برخي از روحانيون بودند را از سازمان دور كند. لذا به آن دسته از اعضايي كه اعتقادات مذهبي محكمي نداشتند بال و پر داد و زمينههاي ماركسيستي شدن مجاهدين را فراهم آورد. «تقي شهرام» كه معلوم نيست چطور توانست در سال 54 از زندان بگريزد، يكي از همين افراد بود كه پس از فرار با جمعآوري گروههاي متفرق مجاهدين دوباره سازمان را شكل داد و اين بار به همراه چهرههايي چون «بهرام آرام»، «حسین سیاهکلا» و «جواد قائدی» اعلاميهاي را منتشر كردند و مواضع ايدئولوژيكي (ماركسيستي) خود را علناً مطرح ساختند.
ترور شريف واقفي
با رويكرد جديد سازمان، مجيد شريف واقفي كه بيم آن داشت اين تفكرات منجر به جذب اعضاي مسلمان و جوانتر مجاهدين به دامن ماركسيسم شود، تصميم گرفت انشعابي در سازمان ايجاد كند و نيروهاي مذهبي را گرد خود جمع كند. او به خوبي آگاه بود كه جدايي مجاهدين از اسلام، نه تنها باعث اضمحلال تشكيلاتي آنها خواهد شد، بلكه انحطاط اخلاقي و آرماني را نيز در پي خواهد داشت. بر همين اساس جلساتي را با اعضاي سازمان برگزار كرد و توانست تا ارديبهشت سال 54 كيفيتهاي لازم براي اعلام موجوديت گروه اسلامي مجاهدين را مهيا سازد. او همچنين قصد داشت در 16 ارديبهشت 54 نظر قطعي خود براي انشعاب را اعلام كند كه در همين روز توسط چند تن از اعضاي سازمان به شهادت رسيد.
آغاز برادر كشي
هرچند ترور مجيد شريف واقفي در همان زمان وقوع با انتقادهاي بسياري در درون سازمان مجاهدين روبهرو شد، اما حوادث بعدي نشان دادند راهي كه سازمان نفاق براي خود انتخاب كرده بود، چيزي جز سقوط اعتقادي به ورطه خيانت و برادركشي نيست و بعدها كه چهرهاي چون تقي شهرام نيز از رأس اين سازمان كنار گذاشته شدند، باز همين سقوط اعتقادي بود كه باعث شد منافقين با به شهادت رساندن 12 هزار شهروند ايراني، بزرگترين و كثيفترين برادركشيهاي تاريخ را به نام خود ثبت كنند. 16 ارديبهشت نه تنها سالروز شهادت مجيد شريف واقفي است، بلكه روز علني شدن نفاق ذاتي سازماني است كه تفكرات سست التقاطياش راهي جز سقوط تاريخي را پيش روي پيروان چشم و گوش بستهاش، نميگذارد.