کد خبر: 1237614
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۴۰۳ - ۲۳:۰۰
شهید آیت‌الله‌سیدمحمدعلی آل‌هاشم در آیینه روایت پدر 
آقاسید محمدعلی، مؤدب و گشاده‌رو بودند. با خانواده صمیمی بودند، به ویژه با مادر، خواهر و برادرانش. نسبت به یکی از برادران‌شان که بیمار است، همیشه توصیه می‌کردند که مراقبش باشید. مهربان بودند و همگان را به وحدت و محبت توصیه می‌کردند. ظاهراً اولاد بنده بودند، اما من او را بر خود ولی و پدر می‌دانستم، چون نماینده ولی‌فقیه زمان و رهبر معظم انقلاب اسلامی در آذربایجان‌شرقی بودند، اطاعت ایشان بر من، مانند فرمان حضرت آقا واجب بود
معصومه محرمی

جوان آنلاین: در آستانه چهلمین روز شهادت امام جمعه نامدار و محبوب تبریز، حدیث حیات و نشو و نمای او را از زبان شخصیتی بازشنیده‌ایم که نزدیک‌ترین فرد به وی قلمداد می‌شود. آیت‌الله‌سیدمحمدتقی آل‌هاشم از عالمان مجاهد و خدوم تبریز در گفت‌وشنود پی آمده، پایمردی و خدمتگزاری فرزندش را واگویه کرده است. با سپاس از ایشان که پذیرای این گفت‌وشنود شدند. 

 فرزند ارجمندتان شهید آیت‌الله‌سیدمحمدعلی آل‌هاشم را با چه خصایل و ویژگی‌هایی به یاد می‌آورید؟
 فرزندم آقا‌سیدمحمدعلی در کودکی با تربیت مادرش پرورش یافته بود. در نوجوانی و سن ۱۶ سالگی، فعالیت‌های انقلابی خود را شروع کرد و به تبلیغ مبارزه پرداخت. او در همه حال، پشتیبان نهضت اسلامی بود. در دوران فعالیت‌هایش، به شهید آیت‌الله‌سیدمحمدعلی قاضی‌طباطبایی ارادت خاصی داشت، البته آقای قاضی هم به ما خیلی لطف داشتند. شهید آیت‌الله مدنی، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله ملکوتی و آیت‌الله مجتهدشبستری، همه این بزرگواران به منزل ما تشریف می‌آوردند، همه ما نیز به آنان علاقه‌مند بودیم. در دهه دوم تأسیس نظام اسلامی، شاگرد رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله) بود. حدود ۱۴ سال، در درس خارج فقه حضرت آقا شرکت کرده بود. همیشه آن بزرگوار را دعا می‌کرد، رهبری هم به ایشان لطف داشتند. خداوند سایه حضرت آقا را بر سر تمام مسلمانان و شیعیان مستدام بدارد. از وصیت‌های سیدمحمدعلی، یکی این است که به مردم برسانید که ولایت فقیه را حفظ کنند. ملت ایران همیشه پشتیبان ولایت فقیه بوده‌اند، باز هم پشتیبان بمانند. به خانواده شهدا، علما و اقشار مذهبی سفارش می‌کردند که اجازه دهند بچه‌های‌شان طلبه شوند تا در آینده احکام اسلامی را برای جامعه و مردم بگویند. به ما توصیه می‌کردند که سعی کنید در این مجالس روضه، احکام گفته شود. نماز جماعت‌ها باشکوه برگزار شود. حق‌الله و حق‌الناس، حق همسایه‌ها، صله رحم، امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر، حجاب و عفاف، تعظیم شعائر الهی و توجه به شکوه و عظمت بزرگداشت عید امام عصر (عج) و ولایت و عید غدیر، برگزاری باشکوه عزاداری اباعبدالله‌الحسین (ع) و شهدای کربلا، محرم و نامحرم و حدود و حقوق الهی، مراعات و ملاحظه شود. خانواده‌ها را به مراقبت از یکدیگر سفارش می‌کردند، تأکید داشتند که از هم مواظبت کنند. همچنین اصرار داشتند مواظب اولادتان باشید. به همسایگان، به همشهری‌ها و هم‌میهنان‌تان احترام بگذارید. آقاسید محمدعلی، مؤدب و گشاده‌رو بودند. با خانواده صمیمی بودند، به ویژه با مادر، خواهر و برادرانش. نسبت به یکی از برادران‌شان که بیمار است، همیشه توصیه می‌کردند که مراقبش باشید. مهربان بودند و همگان را به وحدت و محبت توصیه می‌کردند. ظاهراً اولاد بنده بودند، اما من او را بر خود ولی و پدر می‌دانستم، چون نماینده ولی‌فقیه زمان و رهبر معظم انقلاب اسلامی در آذربایجان‌شرقی بودند، اطاعت ایشان بر من، مانند فرمان حضرت آقا واجب بود. فرض کرده بودم که بعد از این مسئولیت، ایشان پدر من است. آقا‌سیدمحمدعلی، خالصا لوجه الله و قربه الی‌الله صحبت می‌کردند. در نماز جمعه‌ها، برای هدایت مردم آرامش نداشتند، به همین دلیل هم مردم به او بسیار علاقه‌مند بودند و دوستش داشتند. 

 در دوران کودکی، مراتب کمال را چگونه طی کرد که اینگونه از اقران خود متفاوت شد؟
آقا‌سیدمحمدعلی، فرزند بزرگ‌تر ما و از همان ابتدا، مورد احترام خاندان آل‌هاشم بودند. نام وی را قبل از اینکه به دنیا بیاید، به ما رسانده بودند که «محمدعلی» بگذارید. از همان دوران کودکی، علاقه وافری به روحانیت داشت و با رضایت خودش، به فراگیری علوم دینی پرداخت. ابتدا در محله ششگلان که حوزه علمیه بود، تحصیل می‌کرد، سپس به مدرسه ولیعصر (عج) رفت. مسئول آنجا، جناب آقای حاج شیخ عبدالحمید بنابی بود که خیلی از طلبه‌ها را تربیت کرده‌اند. برادر ایشان جناب آقای شیخ عبدالمجید بنابی، آقا شیخ جواد و آقا شیخ مصطفی، این‌ها بسیار طلبه‌پرور هستند و بسیاری از افراد، در مدرسه ایشان تربیت شدند. به هر حال بعد از مدتی که در آنجا ماند، به مدرسه طالبیه منتقل شد. مدتی هم در آنجا تحصیل کرد. بعد به قم مشرف شد و مدتی هم در این شهر ماند و الحمدلله استفاده‌های زیادی کرد. بعد از آن هم که رفته‌رفته جریان انقلاب اسلامی اوج گرفت. پس از شهادت آیت‌الله مدنی، آیت‌الله ملکوتی به تبریز تشریف آورد. آقا‌سیدمحمدعلی هم در کنار آن بزرگوار بود و با کمک ایشان به ارتش جمهوری اسلامی معرفی شد و مدتی در تبریز ماند. جناب آقای صفایی، نماینده وقت حضرت آقا در عقیدتی- سیاسی کل کشور، دو بار به منزل ما تشریف آورد و گفت، ما نظرمان این است که آقا‌سیدمحمدعلی، در عقیدتی- سیاسی ارتش در تهران فعالیت کند. بنده ابتدا مایل نبودم که او برود، به خاطر اینکه به من، مادر و خانواده‌اش سر می‌زد و ما نمی‌خواستیم از او دور باشیم. بار دوم که آقای صفایی آمد، گفتم که اگر نظر حضرت آقا و شما این باشد و نظام به آقا‌سیدمحمدعلی احتیاج داشته باشد، اشکال ندارد و ایشان به تهران رفت. در تهران، در عقیدتی- سیاسی کل کشور مشغول خدمت شد و در کمال صفا و صمیمیت خدمت کرد که الان هم افرادی که در آن زمان با ایشان همکاری می‌کردند، از ایشان بسیار راضی هستند و او هم از آن‌ها راضی بود. بعد از کناره‌گیری آیت‌الله مجتهد‌شبستری، نظر حضرت آقا این بود که آقا‌سیدمحمدعلی نماینده ایشان در تبریز باشد. بنده در واقع به نظرم آمد که مسئولیت خیلی بزرگ و سختی است، ولی نهایتاً گفتم که حضرت آقا بهتر می‌دانند. با امر رهبر معظم انقلاب آمد و با استقبال پرشور مردم آذربایجان‌شرقی و مسئولان مواجه شد. از آن زمان که ایشان هفت، هشت سال به عنوان امام جمعه مشغول بودند، خدا شاهد است که هیچ کس را آزرده نکرد. نظرشان وحدت، محبت، ارشاد و جذب بود و هیچ‌گاه طرد نمی‌کرد. طبق اخلاق اسلامی و خلقیات حضرت آقا، سعی می‌کرد به همه محبت کند. نهایتاً محبت مردم آذربایجان‌شرقی به آقا‌سیدمحمدعلی در انتخابات پیشین مجلس خبرگان رهبری با حسن اعتماد و بالاترین رأی به کسی که از مردم، با مردم و برای مردم بود و همچنین در تشییع و تدفین ایشان معلوم شد. من از روز جمعه‌ای که ایشان را تدفین کردیم، به خاطر کسالتی که دارم و چندان قدرت حرکت ندارم، نتوانسته بودم به مزار ایشان بروم. یک هفته بعد و در پی نماز جمعه، به وادی رحمت رفتم. دیدم آنقدر مردم اعم از زن و مرد و کوچک و بزرگ جمع شده‌اند که به سختی کنار مزار پسرم رفتم (با گریه). به او گفتم: پسرم هر موقع من می‌آمدم، تو پشت سر من می‌آمدی، اما الان دیگر نیستی، تو مرا سربلند کردی. پسرم محبت تو در دل مردم، ولایت و نظام اسلامی چقدر زیاد بوده که همه پیش تو می‌آیند و گریه می‌کنند، گل می‌آورند، ذکر خیر و طلب رحمت می‌کنند. از همه جای ایران و از سوی مردم، مسئولان و دفاتر مراجع تقلید، نامه و پیام دریافت می‌کنیم. من از این همه محبت و ارادت مردم خجالت می‌کشم! خداوند این امانت را به ما سپرد، در این زمان هم از ما گرفت، «والذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون»، ما هم شاکر هستیم. خود ایشان هم می‌گفت، من آرزویم این است که مانند شهید آیت‌الله قاضی‌طباطبایی و شهید آیت الله مدنی در راه خدا شهید بشوم و مرگ طبیعی را دوست ندارم. به آرزویش هم نائل آمد. خداوند از ایشان راضی باشد و به رهبر معظم انقلاب طول عمر بدهد، برتمام مردم و مسئولان واجب است که از ایشان اطاعت کنند، ما هم سرباز آقا هستیم. 

 اشاره کردید که شهید، خود به تحصیل دروس حوزوی علاقه‌مند شد. ایشان این گرایش را چگونه با شما و خانواده در میان نهادند؟ 
بله، در تابستانی بود که به تحصیل علوم حوزوی علاقه پیدا کرد که برود و شرکت کند و ما هم رضایت داشتیم. بعد از طی مراحلی که عرض کردم، در دانشگاه آزاد هم درس‌شان را تمام کرد. پس از تحصیلات حوزوی و دانشگاهی، از طرف رهبر معظم انقلاب و دیگر مراجع هم اجازاتی برای ایشان نوشته شد. 

 در دوران اوج‌گیری انقلاب اسلامی، ایشان چه فعالیت‌هایی انجام می‌دادند؟
آقا‌سیدمحمدعلی در دوره انقلاب اسلامی در راهپیمایی‌ها، مساجد و منابر تبلیغ می‌کرد. مخصوصاً در اوایل مبارزات در مسجدی درس قرآن و اخلاق می‌داد، حتی ساواک هم در مورد ایشان پرونده‌ای درست کرده بود که او با نام قرآن، اخلاق و تعلیم و تربیت، علیه رژیم شاه و حکومت طاغوت تبلیغ می‌کند! از زمان جوانی‌شان، مبلغ اسلام، معلم قرآن، احکام و اخلاق بود. اغلب اهالی شهر ما می‌دانند که ایشان از سن ۱۶ سالگی به بعد، به مردم و نظام خدمت می‌کرد و آنان هم نشان دادند که چقدر به او ارادت دارند. ما هم امانت خدا را برگرداندیم. ان‌شاء‌الله خداوند، خدماتش را ذخیره آخرتش کند و برای ما هم ثوابی باشد که او را تقدیم اسلام و نظام کردیم. 

 شهید در دوران دفاع مقدس در جبهه‌ها حضور داشت و شما در این باره چه خاطراتی دارید؟
آقا‌سیدمحمدعلی در دوره جنگ، اغلب در جبهه‌ها بود. ایشان همراه با آیت‌الله ملکوتی یا با دوستان‌شان یا تنها به جبهه‌ها می‌رفت. علاقه‌مند به جبهه بود و یادداشت‌هایش درباره آن دوره، موجود است. بنده یک روز به ایشان عرض کردم به جبهه می‌روی، خاطرات و یادداشت هم بنویس. گفت پدر جان! بنده قربه‌الی‌الله می‌روم، یادداشت لازم نیست، هم رزمنده‌ها را تشویق می‌کنیم و هم خودمان شرکت می‌کنیم.» یک بار نقل می‌کردند، در منطقه بودیم و دشمن داشت آنجا را بمباران می‌کرد. با خود گفتم ما هم اینجا شهید می‌شویم. آرزوی شهادت داشتیم، ولی توفیق شهادت نداشتیم. همیشه می‌گفت از خدا می‌خواهم که شهید اسلام، انقلاب و ولایت باشم. سومین شهید محراب در تبریز باشم و جانم را برای اسلام، نظام و ولایت فدا کنم که به آرزویش نائل آمد. همیشه در سفر‌های رئیس‌جمهور به استان، ایشان را همراهی می‌کرد. در این مسافرت هم باهم بودند. من نمی‌دانم سقوط هلی‌کوپتر چطور واقع شد، ولی وقتی که خبر رسید، با خودم گفتم که این‌ها قطع به یقین شهید شده‌اند! جناب آقای رئیسی و استاندار جوان آذربایجان‌شرقی، واقعاً پرتلاش بودند و خیلی زحمت می‌کشیدند، در برابر زحمات‌شان هم اجر شهادت را دریافت کردند. 
 یکی از عوامل توفیق فرزند گرامی شما، تعامل با مردم بود. ایشان این توانایی را چگونه کسب کرده بودند؟
 در پاسخ به سؤال شما، خاطره‌ای را عرض می‌کنم. به خاطر دارم که آقا فرمودند: «آقا‌سیدمحمدعلی، رفتار امام جمعه‌ها در ایران را متحول و آن‌ها را راهنمایی کرد و به آن‌ها عملاً درس داد». آقا در شهادت ایشان، خیلی متأثر و از نماینده خود کاملاً راضی بودند. در این دیدار آخر وقتی رهبری را زیارت کردیم، در مورد خدمات و زحمات آقا‌سیدمحمدعلی ذکر خیر‌ها می‌کردند، مخصوصاً در مورد نظارت ایشان بر ادارات و اشراف‌شان به جوانان و همین طور دعوت به حفظ وحدت بین آحاد مردم. 
 آخرین دیدار شما با شهید، در چه تاریخی انجام شد؟ 
 در بین مردم آذربایجان‌شرقی رسم است که همه اعضای خانواده، هفته‌ای یک بار دور هم جمع می‌شوند. ایشان هم چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت، به منزل ما آمده بود. قبل از آن گفته بود که برای من مقدور نیست که شب جمعه بیایم، در دفتر رفت‌وآمد می‌شود، برایم میهمان می‌آید، اگر صلاح بدانید روز دیگری باشد. داماد بنده، آقا سیدرسول چاوشی گفت که توافق کنیم تا چهارشنبه‌ها به منزل شما بیاییم. 

 خبر سقوط بالگرد و شهادت ایشان و همراهان را چگونه دریافت کردید؟ در آن لحظات به چه می‌اندیشیدید؟
بنده هم مثل بقیه مردم شنیدم که هلی‌کوپتر حامل آنان سقوط کرده است. همه دعا می‌کردند. هرکس با من تماس می‌گرفت، می‌گفت که ان‌شاء‌الله زنده و سالم هستند، ولی من احساسم این بود که آن‌ها شهید شده‌اند. با خودم می‌گفتم که حتماً اتفاقی افتاده! بالاخره مسئولان تلفن کردند و گفتند که ایشان شهید شده‌اند. خیلی ناراحت شدم، ولی به یادم افتاد که آقا‌سیدمحمدعلی در وصیتنامه‌شان نوشته‌اند: «من آرزوی شهادت دارم، دعا کنید که شهادت نصیب من شود...». همیشه هم از شهدا می‌گفت، از خدمت به یکدیگر، به مردم و به بیماران می‌گفت. برای عیادت بیماران، زیاد به بیمارستان‌ها می‌رفت. هفته پیش در امامزاده سید‌حمزه (ع)، یک مرد سفید مو آمد و گریه کرد و گفت: آقا‌سیدمحمدعلی به منزل ما آمد و خیلی به من و خانواده‌ام محبت کرد. یک نفر می‌گفت: به نماز جمعه رفتم و به ایشان گفتم، منزل من مخروبه است! شهید گفت: برای شما نامه‌ای می‌نویسم تا وامی بدهند و بتوانی منزلت را تعمیر کنی. علما می‌آیند و می‌گویند ایشان دائماً جویای احوال ما بودند. به خدا قسم من از این‌ها خبر نداشتم! حتی به من هم توصیه می‌کرد این روحانیونی که مراجعه می‌کنند، هر چقدر در توان دارید به آن‌ها احترام و کمک کنید، این موجب می‌شود تا مردم فرزندان‌شان را طلبه بار بیاورند و آن‌ها مبلغ اسلام و پشتیبان انقلاب باشند. 

 به عنوان سخن آخر، چه پیامی برای مردم و خوانندگان این گفت‌وشنود دارید؟
یکی از سربازان حضرت آقا، به لقاء‌الله پیوست، به شهدا پیوست. من از قبل، برای خودم و همسرم قبری تهیه کرده بودم. خود آقا‌سیدمحمدعلی هم قبری تهیه کرده و گفته بود، مرا در کنار مادرم دفن کنید. مادرش او را خیلی دوست داشت، در دوران مدرسه و دانشگاهش، شب و روز کمک‌کار و مراقبش بود. خیلی زحمتش را کشیده بود، ایشان در وصیت‌شان گفته بود که در کنار والده‌شان به خاک سپرده شود، ولی بعداً گفته بود: اگر در آنجا هم نشد، هر جا که پدرم صلاح دانست، همانجا دفن کنید. در محل صدیقین و علما، قبلاً قبری تهیه کرده بودیم، قبل از آنکه این اتفاق بیفتد. من گفتم آنجا را آماده کنند. تلفن کردیم که آنجا را باز کنند. بعد از آنکه ما این را گفتیم، از خانواده‌های معظم شهدا، فرماندهان محترم سپاه، مسئولان استانداری، از همه جا به منزل ما تشریف آوردند و گفتند که شهدا متعلق به همه هستند، آقا‌سیدمحمدعلی باید در کنار شهدا باشد. خود شهید هم در یادداشت‌هایش نوشته بود: اگر در وادی رحمت و کنار شهدا باشم، چه بهتر. همین طور شد و در وادی رحمت دفن کردند. هنگام خاکسپاری، صورتم را بر صورتش گذاشتم و گفتم پسرم! خدا از تو راضی باشد، تو ما را روسفید کردی، این ملت چقدر به تو محبت و احترام کردند (با گریه). 
از عنایت و محبت پدرانه رهبر معظم انقلاب، حضور پرشکوه و حماسی مردم قدرشناس، فهیم و انقلابی ایران عزیز و خطه آذربایجان‌شرقی، علما، فضلا و حضرات آیات عظام و مراجع محترم تقلید، اعضای مجلس خبرگان رهبری، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای سیاستگذاری ائمه جمعه سراسر کشور، ائمه جماعات، خانواده معظم شهدا و ایثارگران، جامعه ورزشی، هنرمندان، ستاد کل و همه یگان‌های نیرو‌های مسلح، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ارتش جمهوری اسلامی ایران، نیروی انتظامی و بسیج قهرمان، مدیریت و کارکنان مجموعه‌های تولیدی و صنعتی، دانشگاه‌ها و مراکز علمی و آموزشی، مراکز بهداشتی و درمانی، هیئت‌های حسینی (ع) سراسر استان، هیئت امنا، اصناف و کسبه بازار، علما و مردم متدین کشور‌های اسلامی و همه آحاد و اقشار مختلف مردم که در مراسم استقبال، بدرقه، تشییع و تدفین شهدای عزیزمان شرکت فرموده و با پیام‌های تسلیت موجب تسلی خاطر و آرامش قلب خانواده‌های داغدار شدند، نهایت تقدیر و تشکر خود را اعلام می‌کنم. خداوند مسئولان را برای خدمت بیشتر به مردم توفیق دهد و نظام جمهوری اسلامی را به قیام امام زمان (عج) متصل فرماید.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار