جوان آنلاین: کانال تلگرامی «تعالی منابع انسانی» بخشی از کتاب «قصههای شب برای مدیران؛ اثر هنری میتزبرگ» را به اشتراک گذاشت. در این بخش از کتاب میخوانیم: در سال ۱۹۹۷، وقتی به فرودگاه مونترال پای گذاشتم، استوارت گرینر را دیدم. او در آن زمان در حال نگارش کتابی با عنوان راهنمای مدیریت بود. با او گفتوگویی کردم. استوارت معتقد بود محتوای راهنما باید بر مبنای مفهوم رقابت در کسب و کار نوشته شود و حتی خود راهنما نیز باید در مقایسه با دیگر راهنماها مزیت رقابتی داشته باشد. اما من پاسخ دادم: به هیچ وجه خود من که هرگز در زندگیام به دنبال رقابت با دیگران نبودهام. من هیچ وقت برای بهترین بودن برنامهریزی نکردهام؛ این نوع برنامهریزی استانداردی سطح پایین است. من فقط به دنبال آن بودهام که خوب باشم؛ بهترین کار این است که هر فرد با خودش رقابت کند نه با دیگران و سعی کند بهترینِ خودش باشد. اصلاً «بهترین بودن» یعنی چه؟ آیا چایکوفسکی از بتهوون بهتر بود؟ آیا ادیت پیاف بهترین بازیگر و خواننده بود؟ من که به خود اجازه قضاوت نمیدهم، اما حداقل چیزی که میتوانم بگویم این است که او همیشه خوب بود و بهترین خودش بود. سیلیو برنیر در بازیهای المپیک ۱۹۸۴ برنده مدال طلای شیرجه شده بود. یک روز از او پرسیدم: «نقطه اصلی و متمایز کننده ورزشکارانی مانند تو که به چنین افتخاراتی دست مییابند چیست؟» او پاسخ داد: «من در آن سالها بهترین کاری را انجام میدادم که از دستم برمیآمد و آن رقابت با خودم بود.» پس شاید وقت آن رسیده باشد که وسواسمان برای «بهترین بودن در مقایسه با دیگران» را رها کنیم؛ در عوض، تمام تلاشمان را صرف این کنیم که تا حد ممکن خوب باشیم و برای رسیدن به آن هر کاری از دستمان برمیآید انجام دهیم.