جوان آنلاین: کانال تلگرامی «آکادمی جام» نوشتهای را از دکتر سندهیل مولایناتان، استاد علوم رفتاری دانشگاه شیکاگو به اشتراک گذاشت و به تحلیل آن پرداخت. در این کانال میخوانیم: ما از کشاورزان هند وقتی محصولشان را تازه فروخته بودند و پول داشتند، یک آزمایش هوش گرفتیم. آزمایش دوم آخر سال بود که پولهایشان را خرج کرده و معمولاً در بدهکاری و قرض بودند. آیکیوشان ۱۰ تا فرق میکرد. همان آدم وقتی پول در جیبش بوده، ۱۰تا باهوشتر بود و این شوکهکننده است. ۱۰تا در آزمون هوش فاصله بین متوسط تا تیزهوش است.
یک اثر فقر بر مغز از بین بردن «خودکنترلی» است. مولایناتان میگوید: ما در رفتار اقتصادی- اجتماعی فقرا یک چیز تکرارشدنی میبینیم. رفتار خوب دارند و ناگهان یک رفتار اقتصادی انفجاری و غلط میکنند. مثلاً پسانداز اندکشان را یکجایی صرف میکنند که خیلی غلط است و پولشان از دست میرود. چرا؟
تصور کنید در مغز ما یک عضله خودکنترلی وجود دارد. ما دائم خودمان را کنترل میکنیم تا زیاد خرج نکنیم، تصمیم غلط نگیریم و... برای فقرا این عضله حتی در خرید خواربار و مایحتاج زندگی آنقدر کار میکند تا خسته میشود و از یک جا دیگر مغز را عملاً رها میکند و کنترل نمیکند، برای همین تصمیمات انفجاری میگیرند.
آدمها در زندگی برای رسیدن به جایگاه خوب باید خطا و در عین حال اصلاحش کنند و باز خطا- اصلاح کنند تا به هدف خود برسند. من و شما در فرایند زندگیمان خیلی اشتباهات کردهایم که بعداً اصلاحش کردهایم، اما این امکان را طبقه اقتصادیمان که متوسط بوده است به ما داده تا تصحیحش کنیم.
فقرا امکان تصحیح اشتباهاتشان را ندارند، یعنی گشودگی در زندگیشان خیلی کم است. اگر یک تصمیم غلط بگیرند، امکان اینکه بتوانند دوباره این مسیر را طی کنند، ندارند. یک اشتباه میتواند به معنی پایان کار آنها باشد.
برای پایاننامه دکترایم از بچهها پرسیدم اگر شما در مدرسه تنبیه فیزیکی شوید، واکنشتان به آن چیست؟ ۹۳درصد بچههای طبقه متوسط گفتند این غیرمنصفانه است. ما برخورد میکنیم و به مدیر یا خانواده میگوییم. ولی فقط ۳۱درصد بچههای محروم فکر میکردند اگر کتک بخورند غیرمنصفانه است. معتقد بودند حتماً ما کاری کردهایم و حتماً ایرادی در ما هست که شایسته آن تنبیه هستیم!
شکسپیر میگوید: هیچ زندانی به اندازه زندانی که دیوارهایش را نمیبینیم، ما را محدود نمیکند. وقتی فقر به «درماندگی آموختهشده» تبدیل میشود یک زندان با دیوارهای نامرئی میسازد.
در یک آزمایش معروف درباره تابآوری به یکسری آدم شوکهایی وارد میکردند. برای بعضی یک دکمه برای توقف وجود داشت، در مورد گروهی دیگر هیچ دکمهای روی میز نبود. کسانی که دکمه توقف روی میزشان بود تا درد را متوقف کنند، چندین برابر بیشتر تحمل میکردند، چون فکر میکردند من میتوانم [درد را]کنترل کنم. ولی آدمی که آن کنترل را نداشت، در اولین [فشار]تابآوریاش میشکست و فرو میریخت.
فقر هم دکمه توقف ندارد و تحت شرایط فشار و کمبود، امکان اینکه آدم یکجا این دکمه توقف را بزند و متوقفش کند، وجود ندارد. معمولاً بدهیها و فشارها پشت هم جمع میشود و این تابآوری آنها را کاهش میدهد. تابآوری هم بخش مهمی از موفقیت است. ما میگوییم آدمها باید پوستکلفت باشند و تحمل کنند، ولی کسی که احساس میکند، کنترلی بر شرایطش ندارد، آستانه تحملش خیلی کم میشود.
نتیجهگیری و تحلیل
مهمترین آموزه: اگر ما درگیر کمبود باشیم، به این معنی نیست که احمق باشیم بلکه به اندازه دیگران باهوشیم، اما قسمت زیادی از ظرفیت ذهن و توجه ما و در واقع پهنای باند ما، درگیر آن کمبود میشود.
فقر فقط فقر نیست، فقر یعنی کاهش تابآوری، کاهش اعتمادبهنفس و کاهش خودکنترلی. میتوانیم این متن بالا را بخوانیم، یک نکته علمی بیاموزیم و بگذریم، اما اگر بخواهیم طبق قاعده طلایی اخلاق عمل کنیم، داستان کاملاً متفاوت خواهد شد. این قاعده چه میگوید: به گونهای با دیگران رفتار کن که دوست داری دیگران در شرایط مشابه با تو همانگونه رفتار کنند. یک سؤال میپرسیم و خودمان و شما را با این سؤال تنها میگذاریم و دیگر هیچ نمیگوییم: حالا فرض کنید جای شما و آن کارتنخواب، آن یتیم و آن گورخواب یا آن پسر یا دختری که تا کمر داخل سطل آشغال خم شده است عوض شود، آن وقت صادقانه چه انتظاری داشتید؟ آیا الان آن گونه عمل میکنیم؟
نویسنده در تلاش است توجه ما را به سمت تأثیرات منفی فقر ببرد، اما یادمان باشد بسیاری افراد از جوامع فقیر برخاسته و اکنون به افرادی خودساخته و موفق تبدیل شدهاند. همچنین کودکان ثروتمند نیز به خاطر اتکا به خانواده ممکن است تواناییهای خود را از دست بدهند. به عبارت دیگر فقر حتماً و الزاماً مساوی ناتوانی ذهنی و عملی نیست. خلاقیت بسیاری اوقات در تنگنا و محدودیتها خود را نشان میدهد، اما با این حال طبق قاعده طلایی اخلاق، چیزی از مسئولیت اخلاقی ما برای کمک به تهیدستان کاسته نمیشود.