جوان آنلاین: روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز ارتحال محقق نامدار جهان تشیع زندهیاد آیتالله علامه شیخ عبدالحسین امینی است. او با تألیف اثر گرانسنگ «الغدیر»، پژوهش درباره کلام شیعی و احقاق حق امیرمؤمنان (ع) را گامها به پیش برد و آن را در شرایطی جدید قرار داد. مقال پی آمده درصدد است تا با استناد به روایتها و تحلیلهای صاحبنظران، بخشهایی از سیره آن بزرگ را بازنمایی کند. امید آنکه عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
محققی برای یافتن هرآنچه کمتر دیده میشود!
خصال پژوهشی زندهیاد علامه شیخ عبدالحسین امینی نجفی، مهمترین مدخل به شناخت شخصیت کم مانند اوست. چه آنکه آن بزرگ، به یافتن منابع متکثر و کمتر خوانده شده کتاب الغدیر شهرت دارد. وی در مسیر تحقق این بررسی، مسافرتهای فراوان نمود و دشواریهای بسیار به جان خرید. به ویژه که در آن دوره مآخذ چاپی و در دسترس امروز، تقریباً نایاب، خطی و تنها در دسترس عدهای معدود بود. زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین علی ابوالحسنی (منذر) در این موضوع مینویسد:
«حضور ذهن بسیار، اُنس شدید به مطالعه، علاقه وافر به پژوهش و تحقیق، همراه با منش والا را از خصوصیات علامه شمردهاند. وی پس از نیل به اجتهاد، به طور مستمر و شبانهروزی درباره مسائل گوناگون علمی در رشتههای فقه و کلام و تفسیر و تاریخ، دست به پژوهش و تحقیق زد که خوشبختانه حاصل آن به صورت آثار گرانسنگی، چون شهداءالفضیله و الغدیر در اختیار ماست. امینی تحقیقات و مطالعاتش در نجف را از کتابخانه حسینیه شوشتریها آغاز کرد که در آن زمان تنها کتابخانه عمومی نجف شمرده میشد و هزاران کتاب چاپی و خطی داشت. روزها به طور مستمر به کتابخانه مزبور میرفت و از آنجا که ساعات رسمی کار کتابخانه عطش سیری ناپذیر وی برای پژوهش و تحقیق را فرو نمینشاند، کتابدار کتابخانه را راضی کرد که هنگام رفتن در به روی او ببندد و او را با کتابها تنها گذارد. کتابدار در لحظه تعطیل کتابخانه در را به روی امینی قفل میکرد و او در میان کتابها غوطه میخورد و غرق در مطالعه میشد. شادروان حاج سیدکاظم حکیمزاده کتابدار کتابخانه امینی در نجف اشرف نقل میکرد: ساعاتی که من در کتابخانه امیرالمؤمنین (ع) بیکار بودم و مراجعه کنندهای نداشتم، به خواندن کتاب میپرداختم. یک روز مشغول مطالعه جلد ششم الغدیر بودم که امینی از راه رسید و گفت: هان! چه میخوانی؟ گفتم: جلد ششم کتاب شما الغدیر است. گفت: بخوان که خدا میداند چقدر زحمت کشیدهام تا مطالب این کتابها را درآوردهام و افزود: آن وقتها در نجف نه پنکه بود و نه وسایل سردکننده دیگر. در آن شرایط سخت، من هر روز برای مطالعه به حسینیه شوشتریها میرفتم که تعدادی کتب ارزشمند کهن در آن یافت میشد. زمانی که کتابخانه تعطیل میشد، به کتابدار میگفتم: مطالعه من هنوز تمام نشده است، تو میخواهی بروی، برو، ولی اجازه بده من بمانم و مطالعهام را ادامه بدهم. او درِ حسینیه را میبست و میرفت و مرا در کتابخانه تنها میگذاشت و من ساعتهای دراز روی کتابها میافتادم و مطالعه میکردم و یادداشت برمیداشتم. غرق شدن در مطالعه، مرا بهکلی از گذشت زمان غافل میساخت و تنها زمانی به خود میآمدم که میدیدم قالیای که روی آن نشستهام (از ریزش مداوم عرق) کاملاً خیس شده و بدنم (همچون بیمار تب زده) از گرمای شدید فضای بسته کتابخانه، یک پارچه آتش مینماید!...»
به ۱۰۰ هزار کتاب مراجعه داشتهام!
علامه در میان محققان شیعی، اما در زمره پرکارترینها به شمار میرفت. او زمانهای زنده و مفید روزانه را در کتابخانه سپری میکرد و حتی در ساعات تعطیلی نیز با اصرار در آن محل میماند! از این روی در میان اقران خود، در تتبع سرآمد شد و دهها هزار جلد کتاب را از نظر گذراند. حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد طباطبایی یزدی، این سعی پرحاصل را به شرح ذیل توصیف کرده است:
«ما باید از سختیهای کار علامه امینی بگوییم تا متوجه ارزشمندی کتاب الغدیر شویم. ببینید مرحوم آقای امینی خیلی پرتلاش بودند، یعنی میخواهم بگویم اینطور نیست که زود دست به قلم میشدند. طبق آنچه از حیات علمی ایشان تعریف میکنند و به دست ما رسیده است، ایشان روزی ۱۶ تا ۱۸ ساعت مطالعه میکردند، آن هم در گرمای نجف آن زمان. الان نگاه نکنید که ما در مؤسسات خود، کولر گازی و امکانات تهویه هوا را داریم. هوای نجف واقعاً گرمتر از هوای قم است و هوای آن در تابستان اصلاً قابل تحمل نیست آن هم در آن گرمای نجف و با آن امکانات. آقا شیخ محمدرضا فرج الله، شخصیتی در نجف بودهاند که کتابی راجع به غدیر دارند که به نام الغدیر فی الاسلام است. طبیعتاً، چون راجع به غدیر کتاب نوشته، منابع کتابهای مربوط به غدیر هم در کتابخانهاش بوده است. علامه امینی از کتابخانه ایشان استفاده میکند. پدر من نقل میکردند خود علامه امینی به من گفتند که من تمام کتابها را خواندهام و تا الان ۲۰ هزار جلد کتاب را مطالعه کردهام. ۲۰ هزار جلد کتاب، واقعاً تعداد زیادی است. در جای دیگری هم خودشان در نشریه کتابخانه امیرالمؤمنین (ع) که در نجف تأسیس کردند، بیان نمودند: ۱۰ هزار کتاب در آنجا هست که من از بای بسمالله تا تاء تمّت آنها را خواندهام! یعنی نه اینکه بخشی از آن کتاب را بخوانم و بعد کنار بگذارم، کل کتاب را خواندهام و به ۱۰۰ هزار کتاب مراجعه داشتهام. این عبارت ایشان است که در نشریه زمان خودشان چاپ شده و به نام صحیفة المکتبه است. این حجم از گستردگی مطالعه و بعد مراجعه به نسخههای خطی را هم داشتند. این کار هم سخت است. الان برای ما سخت است که کتابهای چاپی را بخوانیم. خسته میشویم و کنار میگذاریم و تنبلی میکنیم. ایشان نسخههای خطیای را میخواندند که خط بعضی از آنها هم خوانا نبوده است. میدانید که خطهای قدیمی چطوری است و تفاوت دارد. میخواهم بگویم که گاهی ما کتابی مینویسیم و فقط اطرافیان خودمان میخوانند و خیلی توسعه پیدا نمیکند که فرضاً از مرزها رد شود و به قول بعضیها مصرف داخلی دارد، اما اگر شما کتابی بنویسید که مصر بخواند، سوریه بخواند، عراق بخواند، یمن بخواند، در کشورهای عربی منتشر شود و آنها قبول کنند، اهمیت کار را نشان میدهد. ببینید، نوع ادبیات مهم است. اگر شما از ابتدا بخواهید به جنگ کسی بروید، معمولاً مخالفان آن کتابها را نمیخوانند و همان ابتدا آن را کنار میگذارند، اما ببینید که علامه امینی چه شیوهای به کار برده است که برای بعضیها بسیار شیرین بوده است و آن را خواندهاند....»
سفرهایی برای یافتن و یاد دادن
همانگونه که اشارت رفت، علامه امینی برای تحقیق یا تبلیغ به سفرهای فراوان رفت. کشورها، شهرها و فرهنگهای متنوع آنها را از نزدیک دید و با مردمانش ارتباط برقرار کرد. هدف اصلی او در این همه، اما آشناسازی خلایق با فرهنگ علوی (ع) و بازگرداندن آنان به دامان پرمهر ولایت بود. خلوصی که شیرینی آن همچنان در کام مستمعان سخنانش باقی مانده است. زندهیاد ابوالحسنی منذر در این فقره نیز اذعان داشته است:
«از ویژگیهای بارز امینی، سفرهای پربارش به شهرها و بلاد اسلامی است که با اهداف علمی فرهنگی- اصلاحی زیر انجام میگرفت: تحقیق و پژوهش در کتابخانهها و یادداشت برداری و استنساخ از کتب شیعه و سنی (به ویژه مآخذ خطی کهن) برای الغدیر و سایر آثار خویش برخورد و ملاقات با استادان حوزه و دانشگاه، اصلاح و ارشاد مردم، تربیت اهل علم و تأثیر در آنان و گاه نیز اقامه جماعت، ایراد سخنرانی برای توده مردم و نیز دانشگاهیان، القای بحث و ایجاد زمینههای فکری در مسائل مربوط به فلسفه حکومت در اسلام و ابلاغ پیام غدیر. شهرهایی که علامه با خصوصیات یادشده به آنها سفر کرده است، گذشته از شهرهای عراق از قرار زیر است: حیدرآباد دکن، علیگره، بمبئی، لکهنو، کانپور، پتنه، رامپور، جلالی (در هند)، اصفهان، قم، مشهد، همدان، کرمانشاه، تبریز، بیروت، دمشق، مکه، مدینه، فوعه، کفریه، معره مصرین، نبل، حلب و... که گزارشی از این سفرها انتشار یافته است. وی در این سفرها، همواره مورد تجلیل عالمان مذاهب قرار میگرفت. استادان دانشگاهها به استقبال او میشتافتند. دانشمندان و مدیران کتابخانهها از سنی و شیعه، از سر اخلاص وسایل تحقیق را در اختیار او میگذاشتند. عالمان اهل سنت با او تماس میگرفتند. شاعران در گرامیداشت او خطابهها میسرودند. متصدیان کتابخانهها، نشریات و فهرست کتابخانههای خویش را به او تقدیم میکردند. به عنوان یکی از مهمترین و پربارترین سفرهای امینی (از حیث تبلیغی)، باید از سفر مشهور وی به اصفهان یاد کرد که با منبرهای پرشور او در شرح فضائل و مقامات امیرمؤمنان (ع) با استناد به مآخذ مهم اهلسنت و رد شبهات و تحریفات دشمنان آن حضرت در این زمینه همراه بود. آیتالله حاج سید حسن فقیه امامی نقل میکند: ایشان یک ماه در اصفهان ماندند و منبر رفتند. ۱۰ شب در مسجد سید، ۱۰ جلسه در مسجد نو و ۱۰ شب هم در مسجد جامع. آقایان علما به خاطر شدت علاقهشان به این مرد، همگی مساجدشان را تعطیل کردند و در مسجد جامع، نماز جماعتی به امامت علامه امینی تشکیل شد که تا الان به یاد ندارم نماز جماعتی به آن شکوه در اصفهان برگزار شده باشد. تصور کنید از محراب مسجد جامع تا بیرون مقبره علامه مجلسی (قدس سره) جمعیت بود و پس از نماز هم منبر میرفتند.»
در این خشک نمانید که دریایى هست...
آنان که به محضر امینی بار مییافتند، پس از مدتی کاملاً خویش را به او وابسته میدیدند. بسا علاقهمندان مداوم آن عالم ژرف اندیش، او را در مسافرتها و منابرش یافتند و از آن پس و در هر فرصت، درک محضرش را مغتنم شمردند. صاحب الغدیر از طریق همین سفرهای پرتکرار، دامنه مخاطبان پیامش را توسعه بخشید و به یک جریان فرهنگی مبدل شد. زندهیاد آیتالله سیدمرتضی نجومی در عداد این عده قلمداد میشد:
«یک روز به من گفتند آقایى از نجف به کرمانشاه آمده است و در مسجد معتمد منبر مىرود و چنین و چنان است. به زیارتش رفتم و با او نماز ظهر و عصر را خوانده و در مقابل منبرش به استماع نشستم. چه جمالى و چه کمالى، چه حالى و چه شورى، چه چشمان نافذ و اشکریزى که گویى چشمه فیض خداست. براى اولین بار مىدیدم که کسى از سر تا پا در التهاب و عشق ائمه طاهرین (ع) مىسوزد و چشمها، چون کاسه خون، اشک خونین مىبارد! براى اولینبار دیدم که کسى در محضر عالم و عامى، بىهیچ پروایى در مظلومیت امیرالمؤمنین ناله مىکند و با صداى بلند و غراى خود، گریه سر مىدهد. چنان شیفته حالت او شدم که چند ماهى بعد از رفتنش، طاقتم طاق شد و گفتم هر چه بادا باد، به طور قاچاق هم شده است باید به نجف بروم، آنجا سرزمین امینىپرور است. هنگام رفتن، مادرم که، چون ابر بهاران بر من مىگریست و در فراق من چاره جویى مىکرد، فرمود برو، مىدانم گریههاى امینى تو را برد، امینى از کرمانشاه رفت، ولى نوجوانى را مسلمان کرد و رفت! به دنبال او رفتم و صد رحمت بر صائب تبریزى فرستادم که گفته است:
این ندا مىرسد از رفتنِ سیلاب به گوش
که در این خشک نمانید که دریایى هست
امینى چه حالى داشت و چه شورى و اکنون از او چه بگوییم؟ دیگران چیزها گفتهاند، خاندان و تبارش را ارج نهادهاند، تاریخ حیاتش، زادگاه و ولادت، درسها، اساتید، اجازات، تقاریظ، صفات و امتیازات ظاهرى و باطنى او، مقام علمى، طاقت و توان، زحمت و تفحص و اجتهاد او، تألیفات، سفرها، کارها، خدمات او و بالاخره رحلت او را به تفصیل نوشتهاند و اى کاش مجالى بود تا بنده کمترین، دوباره طرحى نو دراندازد و آن بزرگمرد را دوباره با همان گفتهها تعظیمى شایسته و تکریمى درخور نماید. باشد که با طرزى دیگر، همان گفتهها بازگو شود و شورى و وجد و حالى نو پدید آید. افسوس که مجالى نیست و شاید توفیقى نیست والا معنى توفیق غیر از همت مردانه چیست؟ بارى اگر توفیق تألیف کتابى نیست، توفیق نوشتن مقالى هست. گزافه گویى و سخنِ بىمسئولیت و بىتعهد گفتن، شایسته وارستگان و مراقبان نیست....»
کتابخانهای که برای پژوهشگران به یادگار ماند!
و سرانجام علامه امینی در جریان بررسیهای خود به این نتیجه رسید که حوزه علمیه نجف فاقد کتابخانهای بزرگ و پژوهشی است. این امر وی را ناگزیر کرد با همراهی خیرین به تأسیس چنین مرکزی همت بگمارد. او علاوه بر اهدای کتابهای خود به این کتابخانه، آثار فراوانی را در آن گرد آورد. حجتالاسلام والمسلمین احمد امینی فرزند محقق فقید، دانستههای خود در باره این اقدام را اینگونه به تاریخ سپرده است:
«میخواهم بگویم که این کتابخانه، آرام آرام به چه صورت درآمده است. علامه اول محرومیتهایی کشید و دریافت که یک کتابخانه عمومی باید در این شهر باشد. در شرایطی که خودش مشغول کار است و بیکار نیست. در شرایط عادی عدهای میگویند، من الان بروم بودجهای تهیه کنم و کاری را انجام دهم. نه امکانات مالی و نه وقت کافی داشت که زمینی را انتخاب و بعد طراحی کند، یا عدهای را دور هم جمع کند و در کارهای بنایی شرکت کنند. این یک حس خاص و یک انگیزه فوقالعاده قوی میخواهد. علامه امینی محرومیت عجیبی کشیده بوده که نمیخواست دیگران مبتلا به آن شوند. در بیشتر مواقع که میرفت از یک عالم در کتابخانهای یک کتاب تقاضا کند که مطالعه کند، اجازه نمیدادند و در اختیارش نمیگذاشتند! این محرومیتها یک بار و ۱۰ بار نبوده، چون کتابخانه عمومی وجود نداشت. البته یک کتابخانه عمومی در حسینیه شوشتریها بود که آن هم به علت برگزاری مراسم فاتحه شلوغ میشد. به همین خاطر علامه شبها به آنجا میرفت و به خادم حسینیه میگفت که کلید را بردار و برو! به هر حال علامه با عشق و علاقهاش زمینی را با همراهی چند نفر پیدا کرد، از جمله مرحوم حسین شاکری و این کتابخانه را تأسیس کرد. در وهله نخست کتابهای خودش را آورد و بعد از این طرف و آن طرف، کتاب جمع کرد. البته این جمع کردن کتاب، یک حالت گزینشی هم داشته است. یک مجلهای در این کتابخانه وجود دارد به نام صحیفة المکتب یا همان مجله کتابخانه که خیلی خواندنی است. تأسیس کتابخانه امام امیرالمؤمنین (ع)، در سال ۱۳۷۳ هجریقمری بوده است. این مجله در سه شماره چاپ شده و علامه این سه شماره را در یک جلد صحافی کرده است. در ابتدا از محرومیت جامعه میگوید و بعد بیان میکند در جوامع دیگر، چقدر برای کتاب ارزش قائل هستند و چه کتابخانههای عظیمی که در دنیاست و چه امکاناتی دارند. بعد با حسرت میگوید، چرا اینطور شدیم؟ چرا جامعه ما اینطور است و بعد مشکلات را ذکر کرده است و در نهایت به این نتیجه میرسد که الان وقت آن رسیده که یک کتابخانه تأسیس شود، آن هم کتابخانه عظیم جهانی! مکتب الامام امیرالمؤمنین (ع)، یعنی کتابخانه عمومی. داشتم میگفتم بعد از تأسیس کتابخانه، شروع به جمعآوری کتاب کردند و مجبور شدند سفرهایی را انجام دهند و از این کتابخانه به آن کتابخانه بروند و محفوظات اسلامی را پیدا کنند. در کشورهایی مانند ترکیه، مصر، مراکش، سوریه، ایران، هندوستان، یمن و کشورهای دیگر - که هر کدام دریایی از فرهنگ و منابع اسلامی هستند- شروع کردند به کتابخانهها را دیدن و در تصحیح کتابخانههای بسیاری از نقاط نقش مهمی داشتند، چون کتابشناس شده بودند. همچنین به دنبال منابع خطی مباحث خودشان بودند. کتابهای مهم (رفرنسها) و منابع چاپی را دیده بودند و حالا دنبال منابع خطی بودند. خیلی از منابع معتبر الغدیر هنوز چاپ نشده بود، صد سال پیش را در نظر بگیرید، آن موقع خیلی از کتابها و منابع دینی چاپ نشده و ایشان به آن منابع نیاز داشت و مجبور بود برود و مکتوبات را ببیند که به راحتی قابل دسترسی نیست....»