جوان آنلاین: نام المعمدانی صبح امروز دوباره روی خط خبری رسانهها نشست، به همان تلخی و سنگینی ودردمندی که شامگاه ۱۸ ماه پیش، به یکباره روی زبانها افتاد و در فضا پیچید و گوش مان را خراشید و جان مان را مچاله کرد؛ همان شامگاهی که بمبهای سنگین یکی پس از دیگری از دل پرندههای خوفناک آهنین رها شدند و با سرعت روی سرش فرود آمدند؛ روی سر پناهندگانش؛ پناهندگان نوزاد و کودک و پیر و جوان و زن و مردی که با درد آوارگی و جراحتِ تیر و ترکشِ بمبهای ارتش اشغالگر، زخمی و خونین به امید رسیدن به جان پناهی به حیاطش پناه آورده بودند، یا روی تخت اتاق هایش در نبود دارو و تجهیزات ذره ذره آب میشدند...
به گزارش تسنیم، آن شب سیاه؛ شامگاه بیست و پنجمین روز از مهرماه سال ۱۴۰۲ جنگندههای عبوس اشغالگر بیمارستان المعمدانی را نشانه گرفتند؛ بیمارستان و تمام پناهندگان آواره و دردمند و زخمی اش را ...
شامگاه ۱۷ اکتبر ۲۰۲۳ پیش از هجوم جنگندهها و آن اتفاق شوم و آن جنایت هولناک، اتاقها و راهروهای سرد و غمزده المعمدانی لبریز از مجروح بود؛ لبریز از نالههای کودکان زخمی و غلتیده در خون؛ حیاط بیمارستان، اما جای سوزن انداختن نبود؛ بیش از هزار شهروند بی پناه غزهای که پیشتر سقف خانههای کوچکشان زیر بمبارانهای بی امان آوار شده بود، از بیم جان، در محوطه باز و آغوش امن المعمدانی پناه گرفته بودند؛ آغوش بیمارستانِ قدیمیِ مسیحیِ شهر غزه که از ۱۴۲ سال پیش توسط کلیسای اسقفی بیت المقدس اداره میشد.
رژیم درنده خویِ اشغالگر، اما مسجد و کلیسا نمیفهمد، مسلمان و مسیحی برایش فرقی نمیکند، مجروح و سالم، زن و مرد، کودک و پیرمرد سرش نمیشود؛ ذات پلیدش با درنده خویی و خونخواری شکل گرفته است؛ ذات پلید شیطان آن شب، بار دیگر از نقاب بیرون افتاد ...
آن شب؛ در آن شامگاه سرد و سیاه و خونین ۱۷ اکتبر؛ وقتی تازه خورشید به خواب رفته و شب، چادر سیاهش را روی آسمان غزه کشیده بود، وقتی کودکان مجروح باوجود خون ریزی و درد بی امان، پلکهایشان آرام آرام سنگین میشد، غرش جنگندهها چادر شب را شکافت و پلکهای سنگین را پراند. در چشم به هم زدنی المعمدانی میان دود و آتش و انفجار مدفون شد؛ بمبها یکی پس از دیگری بر زمین میافتاد؛ در حیاط المعمدانی؛ درست در میانه جمعیت؛ در دل ۱۰۰۰ فلسطینی آواره و پناه گرفته در حیاط بیمارستان!
آنشب صدای غرش جنگندهها و سوت گوش خراش بمبها و ناله و فریاد و زجه صدها نوزاد و کودک و پیر و جوان با نالههای دردمند المعمدانی یکی شد و به گوش جهان رسید؛ صدایی که تنها صدا نبود، دنباله داشت؛ دنبالهای که خبر شد و صبح روز بعد روی خط خبری رسانهها نشست؛ ۵۰۰ جان، شب گذشته بی جان شد؛ آتش گرفت، دود شد ... ۵۰۰ جان، شب گذشته پرپر شد؛ پرنده شد و همراه دود و آتش به سمت آسمان اوج گرفت، و بال و پر صدها پرنده نیز در آتش سوخت، پرندهها نیمه جان شدند؛ نقص عضو، بی دست، بی پا، بی چشم ...
آن شامگاه خونین؛ شامگاه سیاه غزه، به جای بوی خوش سواحل نمدار مدیترانه، بوی خون و جسد و زغالِ آدمیزاد و بدنهای متلاشی و درهم در شهر غزه پیچید؛ بویی که از المعمدانی برخاسته بود؛ از امنترین مکانهای دنیا طبق قوانین حقوق بشریِ بشر امروز؛ از یک بیمارستان! ...
حالا؛ در اولین ساعات امروز و ۵۳۹ روز پس از آن شام سیاه، بار دیگر المعمدانی در آتش سوخت؛ در آتش سوخت و جهان بار دیگر تماشا کرد ...
این بار جنگندههای اشغالگر با ۲ موشک، جان خسته این بنای تاریخی و بیماران و پناهندگانش را نشانه گرفتند، موشکها ساختمان اورژانس بیمارستان را ویران و بخشهای پذیرش، آزمایشگاه و داروخانه را تخریب کردند.
بیمارستان تاریخی غزه که یک سال و شش ماه در زیر بمباران بی امان جنگندهها و هجوم وحشیانه تانکها و موشکها و گلولهها دوام آورده و نیمه جان، همچنان جان پناه آوارگاه و مجروحان بود، بالاخره بامداد امروز از تب و تاب افتاد و خسته و بی جان از مدار خدمت و فعالیت خارج شد.
بامداد امروز؛ ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ غزه یکبار دیگر عزادار شد؛ غزه نه، که انسان و نسل بشر سیاه پوش شد؛ بشری که تا به این عصر و روزگار شاید جنایتی اینچنین از نوع خود ندیده بود؛ از به ظاهر انسان دوپایی که عنانش را آنچنان بی مهابا به دست شیطان سپرده که مظلومترین و بی دفاعترین آدمیان را؛ کودکان آواره و زخمی و مجروح و تشنه و گرسنه را در امنترین مکان و خط قرمز همه انسانها و ادیان و اقوام؛ آماج بمب و آتش و موشک قرار میدهد.
سیزده آوریل ۲۰۲۵ یعنی همین امروز؛ سیاهی بار دیگر بر چهره کریه و زشت و سیاه صهیونیسم سایه انداخت و آتش دوزخ از چهره اش زبانه کشید؛ از همان اولین ساعات بامداد که با موشک به جان زخمیها و مجروحان غزه افتاد ...
دیشب وقتی آتش به جان المعمدانی افتاد و دختربچه فلسطینی به دلیل قطع اکسیژنِ دریافتی جان داد؛ وقتی دهها مجروح و بیمارِ بدحال، سرم به دست و گچ گرفته و باند پیچیده و سرشکسته و بدون دست و پا از بیم خوشههای بمب و آتش رژیم وحشی و اشغالگر، از بیمارستان گریختند و شب را در خیابانهای اطراف بیمارستان گذراندند، روسیاهی به چهره دیگرانی هم نشست؛ به چهره آدمیانی که نام آدم بر خود نهادند و رها از رنج آدمیان شدند؛ به چهره اعراب پرادعایی که حتی پشت به هم کیشان و هم نژادان خود کردهاند؛ به فلسطینی ها؛ به مردم غزه؛ به همان غزهایها که دلشان نمیآمد به بیمارستان تاریخی شهرشان که مسیحیان آن را ساخته بودند، بگویند المعمدانی؛ برای همین نامش را گذاشته بودند " الاهلی عرب" یعنی ملت عرب؛ همان ملتی که ۵۳۹ روز و به عبارت بهتر، بیش از ۲۵۵۵۰ روز یعنی بیش از ۷۰ سال است که به تماشا نشسته است؛ به تماشای نسل کشی در فلسطین؛ در غزه؛ در پاره تن ملت عرب ...