جوان آنلاین: آن روز که پیرمردی گمنام و عبا بر دوش، با ریشهای سپید و چند متر پارچه پیچیده به سر، در قم پشت میکروفنی چسبپیچی شده نشست و بر سر شاه فریاد کشید که «آقای محمدرضا آدم باش»، نه شاه و نه هیچیک از اطرافیان فکرش را نمیکردند که طولی نخواهد کشید که او در میان شعارهای یا مرگ یا خمینی، هیمنه تاریخ ۲ هزارو ۵۰۰ ساله شاهنشاهی را درهمخواهد شکست و همچون ملکی مقرب در اوج هژمونی و کاریزمایی که تا آن روز چشمها به خود ندیده بود، از آسمان مهرآباد بر خاک تهران خواهد نشست.
آن روز که در دهه ۴۰ شمسی، پیرمرد روحانی در فیضیه فریاد کشید که «غلط میکنید با اسرائیل رابطه دارید» و صدای او از منارههای مسجدی که در آن بود، آنطرفتر نمیرفت، صهیونهای اورشلیمنشین در مخیلهشان هم نمیگنجید که سرانجام سربازهایی از صلب ایدئولوژیک او، کلامش را بر موشکهای مرگبار بسیار حک کرده و در شبی ستاره باران تا عمق پایگاههای تلآویو و حیفا را در خواهند نوردید؛ هستههای مقاومت در بیخ گوششان شکل خواهد گرفت و دالانهای پیچ در پیچ حماس درست در زیرپایش حفر خواهد شد و ناگهان در روزی رستاخیزگونه، در هفتم اکتبر رزمندگان مسلمان از خاک فلسطین به بیرون خواهند جوشید.
آن روز که به خیال بایکوت کردنش، او را به خانه کوچکی در کوچههای تنگ نجف تبعید کردند، باورشان نمیشد که روزگاری عمق استراتژیک نظریه ولایتفقیه او، از نجف اشرف، سراسر عراق عرب و سوریه و یمن و فلسطین و شامات را فراخواهد گرفت و چریکهایی از ملیتهای مختلف با عکس خمینی بر سینههاشان در برابر گلولههای داغ مستکبرین خواهند ایستاد. شروع او، پایانی پیشبینیناپذیر داشت.
چهار دهه پیش از آنکه اتاقهای فکر امریکایی، طرح «خاورمیانه بزرگ» را برای تغییر ارکان منطقه مطرح کنند، او و انقلابش سرتاسر منطقه را تحتتأثیر خیزشهای خود قرار دادند. بیداری پشت بیداری. او بعدها «با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار» از میان امت برخاست و به کاروان الرحیل پیوست، اما فرزندانی از خود در تهران و قم و نیجریه و صنعا و ضاحیه و غزه به یادگار گذاشته تا با عصای خمینی، پای در جای پاهای او بگذارند و بیرق لاالهالاالله او را بر قلههای عالم برافراشته کنند. ما خمینیندیدههای عاشق، هنوز ایستاده قامت، پایکار، خار چشم بدخواهان، با همان نخستین شور خرداد فیضیه، حالا در سختترین شرایط اقتصادی، در میان برف و بوران و سرمای زمستان، در میان خیابانهای تهران و استانها در پی فتحالفتوح نهایی در نبرد آخرالزمانی حق و باطل هستیم؛ نبردی که او ما را به ادامه آن وصیت کرده. «این نَهضت باید زَنده بماند»