جوان آنلاین: محمدجعفر محمدزاده، نویسنده و پژوهشگر در کانال تلگرامی خود با عنوان «دغدغههای فرهنگی» نوشت: استادم دکتر دینانی سخنی دارند و «من حقیقی» انسان را در برابر «من انضمامی» قرار میدهند و میگویند منهای انضمامی انسان برای من حقیقی مزاحمت و مانع ایجاد میکنند.
در توصیح این نکته ظریف: انسان در وجود خود بینهایت «من» دارد؛ از «من»های محدود و انضمامی که به هویت فردی، اجتماعی و جسمانی او وابستهاند تا «من مطلق» که تنها یکی است و به حقیقت و اصل وجود انسان اشاره دارد. این «من مطلق» همان جوهر الهی در انسان است که فارغ از هر تعلق و محدودیتی، به بیکرانگی و وحدت با خداوند میپیوندد.
این ایده در آثار مولانا و حافظ با هنرمندی و و ژرفایی کمنظیر بازتاب یافته است. مولانا در غزلیات شمس میگوید: «زین دو هزاران من و ماای عجبا من چه منم! | گوش بده عربده را دست منه بر دهنم.»
مولانا به این حقیقت اشاره میکند که هزاران «من» در درون ما وجود دارد که در تضاد و آشوبند، اما در پس این هیاهو، «من مطلق» انسان را به آرامش فرا میخواند.
در مثنوی معنوی نیز میگوید: «چونکه من، من نیستم، این دم ز هوست | پیش این دم، هر که دم زد، کافر اوست.»
این «من مطلق» به زمانی تعلق دارد که انسان از خودانگاریها و خودبینیها رها شده و به حقیقت الهی که حقیقت خود است نزدیک شده باشد. مولانا از ما میخواهد که فریب این «منهای انضمامی» را نخوریم و آنها را کنار بگذاریم تا بتوانیم به «من حقیقی» که از دم الهی برآمده است، دست یابیم.
حافظ نیز در اشعارش از همین مفهوم سخن میگوید: «میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست | تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز.»
حافظ میگوید: آنچه ما را از حقیقت بازمیدارد، همان «من»های انضمامی ماست؛ هویتهایی که برساخته از سراب تعلقات دنیوی و خودخواهیهای ما هستند و برای رسیدن به «من مطلق» یا من حقیقی، باید این حجابها کنار زده شوند.
نکته قابل توجه این است که «من مطلق» در حقیقت یکی است و همه انسانها در این «من» با یکدیگر یگانهاند. این «من» همان اصل واحد الهی است که همه کثرات از آن ناشی میشوند و به آن بازمیگردند. به تعبیر مولانا: «بشنو از نی، چون حکایت میکند | از جداییها شکایت میکند» و نی، همان انسان است که از اصل خود جدا شده و با «منهای انضمامی» درگیر شده است. داستان عرفان، بازگشت انسان به آن من حقیقی و مطلق است.