جوان آنلاین: حسین جعفریان در کانال تلگرامی خود نوشت: بالاخره در مسیر جذاب و قشنگ مطالعاتیام رسیدم به برادران کارامازوف، آخرین اثر فیودور داستایفسکی و به زعم خیلیها شاهکار او و خوانش آن شبهای پاییزیام را دلنشینتر کرده بود. مسیری که طی سالهای گذشته برای مطالعه آثار داستایفسکی داشتم به این ترتیب بود: جنایت و مکافات، ابله، شیاطین و آخر از همه: برادران کارامازوف. بعد تمام کردن کتاب، تصمیم گرفتهام برگردم به آن نقطه آغازین و تمام این کتابها را از اول بخوانم، انگار این ابرنویسنده خیال تمام شدن نداشته باشد و در حال صدا کردنم باشد که بیا و از اول ماجراجویی کنیم. داستایفسکی پیش از آنکه نویسنده بزرگی باشد، انسانشناس برجستهای است، او انسان را با تمام جزئیات و ریزهکاریهایش میشناسد و بلد است و برای همین وقتی به تصویرشان میکشد هم به دل مینشینند و هم اینکه قابل باور هستند، برادران کارامازوف هم مثل باقی آثار آقای نویسنده پر از شخصیتهای مختلف با ویژگیهای متضاد است که در جامعه نمود واقعی دارند، به گمانم برای یک نویسنده هیچ افتخاری بالاتر از این نیست که شخصیتهای خلق شده از سوی او در داستانهایش آنقدر واقعی باشند که خواننده هیچوقت نتواند فراموششان کند. مگر میشود راسکلنیکف جنایت و مکافات را فراموش کرد، یا پرنس میشکین ابله را؟ یا ستاوورگین شیاطین و در این داستان، دیمیتری و ایوان و آلیوشا و اسمردیاکوف را؟ دیالوگهای برادران کارامازوف، کوبندهاند و فرازونشیبهایی در داستان وجود دارند که گاه زمین گذاشتنش را غیرممکن میکند. دلم نمیخواهد بیشتر از این در مورد موضوع داستان بنویسم، چون فکر میکنم خواننده حق دارد این لذت و مکاشفه را خودش به تنهایی کشف کند، ولی به هیچعنوان بیخیال این داستان نشوید، داستایفسکی بخوانید تا در ادبیات به رستگاری برسید، در این آشفته بازار کتاب که از سوی بلاگرهای کتاب، کتابهای خاصی برجسته میشوند، بروید سراغ اصیلها، آنقدر وقت و زمان و پول نداریم که بخواهیم کتابهای مختلف را با آزمون و خطا کشف کنیم، آن هم وقتی میدانیم بابت خیلی از این معرفیها پای پول در میان است.