جوان آنلاین: حرکت چند میلیونی در پیادهروی عظیم اربعین چند سالی است به برکت خون شهدا بهخصوص، شهیدحاج قاسم سلیمانی، تاریخ ساز شده است و از آن بوی فتح به مشام میرسد. امسال همچون سالهای گذشته عاشقان امامحسین (ع) در گرمای طاقت فرسای عراق در پیادهروی اربعین جلوهای ویژهای را به نمایش گذاشتند. بخشی از این حماسه عظیم را خبرنگار «جوان» روایت کرده است.
هر سال در ماهصفر آهنگ زیارت اربعین حسینی در دلهای عاشقان اهلبیت (ع) کوک میشود و آنان با شورو شعف وصف ناپذیری راهی این سفرمعنوی میشوند. امسال نیز همچون سالهای قبل، این توفیق نصیبم شد تا برای چند روزی زائر کوی امام شهیدان شوم و بخت با من یار شد و دوباره بنا به عهدی که با بیبی زینب (س) بسته بودم راهی پیادهروی اربعین حسینی شدم. ساعت ۱۰ صبح روز جمعه ۲۶ مرداد، اتوبوسی که با آن از تهران عازم مهران شده بودم در نزدیکترین نقطه مرزی توقف کرد، آنقدر نزدیک مرز که برای ورود به خاک عراق، نیاز نبود دوباره سوار اتوبوسهای شرکت واحد شویم، این به لطف راننده اتوبوس ما بود که راه ما را تا رسیدن به گیتهای خروجی کوتاه کرد.
مأموران پای کار هستند و روحانیون خوش آمد میگویند
همه چیز در ورودی پایانه مرزی مرتب است و حتی مرتبتر از سالهای قبل به نظر میرسد. مأموران مرزبانی و یگان ویژه فراجا که مأموریت برقراری نظم را به عهده دارند، ایستاده و با خوشرویی تمام به زائران خوش آمد میگویند. اما آنچه بیشتر به چشم میآید، نظمی است که خود زائران با توجه به تجربه سالهای قبل اندوختهاند و رعایت میکنند. در مسیر مهران هم موکبهای بر پا شده بوی حسینی را به مشام میرسانند، اما هر چقدر به گیتهای خروجی نزدیک میشوی شور و شوق یاران حسینی و عطروبوی آن بیشتر به مشام میرسد و دلها را بیشتر کربلایی میکند. قبل از رسیدن به گیتهای خروجی تعدادی از روحانیون هر یکی به طریقی از زائران پذیرایی میکنند. یکی زائران را از زیر قرآن رد میکرد و دیگری با دستگاه آب پاش گرمای هوا را از بدن زائران بیرون میکرد، تعدادی هم مشغول شربت و آب دادن به زائران بودند. به هر طرف چشم میدوزی مأموران پلیس را بدون هیچ منتی آماده خدمت میبینی و به همین سبب در کمتر از سه دقیقه و به راحتی از گیت خروجی مرز ایران خارج میشوی و دقایقی بعد هم به گیتهای ورودی عراق میرسی. مأموران عراقی هم امسال خوشروتر از سالهای قبل به نظر میرسند و گاهی هم با زائران خوشوبشی میکنند و خروج از گیتهای عراقی هم به همان سرعت خروج از گیتهای ایرانی صورت میگیرد و در نهایت وارد خاک عراق میشوم. نظم و انضباط در آن طرف مرز هم به وضوح به چشم میخورد و نشان از برنامه ریزیهای دقیق و کاملتری نسبت به سالهای قبل دارد. در همان خروجی بنری بزرگ نصب شده و کرایه خودروهای مختلف از مرز تا شهرهای نجف و کربلا روی آن نوشته شده است تا زائران از سردرگمی در پرداخت کرایه خودروها رها شوند. کرایه سواری از مرز تا نجف ۲۰ دینار و کرایه ون ۱۵ دینار تعیین شده است.
پایانه خاکی آزار دهنده بود
پایانه خودروهای عراقی همان بینظمیهای قبلی را دارد و خودروها بدون نظم و ترتیب در زمین خاکی بزرگی کنار هم قرار دارند و خاک برخاسته از آن زمین، زائران را آزرده میکند. این وضعیت سالهاست، در این پایانه حاکم است و به نظر میرسد مسئولان ایرانی با همکاری مسولان عراقی باید برای آن تدبیری بیندیشند تا زائران حسینی کمتر اذیت شوند.
کودکی که کولهپشتی طلایی داشت
ساعت ۹ صبح خودروی ونی که برای رفتن به نجف سوار شده بودم با تکمیل شدن ظرفیتش به راه افتاد. همسفرانم داخل خودرو سه خانواده، از تهران و کرج بودند. خانواده تهرانی، زن و شوهری جوان همراه پسر ۹ سالهشان و یکی دیگر از بستگانشان بودند. محمد مرد جوانی است که همراه همسر، دختر و پسر خردسال و باجناق و خواهر زنش مسافران دیگر خودروی ون هستند و آهنگ پیادهروی اربعین کردهاند. فضای کوچک داخل ون سبب شد تا کولهپشتیهایمان را در باربند ببندیم، اما در میان ما تنها دختر خردسال محمد، کولهپشتیاش را روی زانوهایش گرفته و سفت به آن چسبیده و حاضر نیست به هیچکسی بدهد و اصرار دارد خودش از آن نگهداری کند. احتمال دادم وسایل شخصیاش داخل آن است، اما وقتی پدرش درباره آن توضیح داد شگفتزده شدم و با خودم گفتم این کوله پشتی طلایی است.
محمد گفت: «من و خانوادهام هر ساله نذر داریم به پیادهروی اربعین برویم و امسال هم برای ادای نذرمان راهی نجف شدیم تا به سمت کربلا پیادهروی کنیم. البته از همه مشتاقتر دخترم است که هرساله با شروع ماهمحرم برای پیادهروی اربعین روز شماری میکند. باور کنید او از همان روزهای اول محرم کولهاش را از کمد بیرون میآورد و وسایلش را برای این سفر زیارتی آماده میکند و حتی وسایل ما را هم چک میکند تا در سفر اربعین کم و کسری نداشته باشیم. سال قبل در پیادهروی اربعین در میانه راه، زائران ایرانی برای دختران خردسال عراقی اسباب بازی هدیه میدادند و دخترم با دیدن این صحنه تصمیم گرفت سال بعد برای دختران عراقی گلسر بخرد. چند ماهی پول خوراکیهایش را پس انداز کرد و چند روز مانده به سفرمان با هم به بازار رفتیم و تعداد زیادی گلسر خرید و بعد هم با کمک مادرش بستهبندی کرد. کولهاش پر از گلسر است و میترسد از روی باربند به داخل جاده پرت شود و به همین خاطر کولهاش را از خودش جدا نمیکند و منتظر است هر چه سریعتر به جاده نجف به کربلا برسیم و گلسرهایش را به دختران عراقی هدیه دهد.»
اولین ایستگاه عاشقی
نوشتهها و پرچمهای کوچک منقش به «یا اباصالح» داخل ون حکایت از آن دارد که راننده شیعه و از عاشقان راه حسینی است. رفتار و گفتارش هم همین را نشان میدهد. پس از طی مسافتی خودرو را کنار موکبی در کنار جاده برای نماز و ناهار متوقف میکند، همین که خودرو متوقف میشود مرد ریش سفید که او را شیخ صدا میکنند همراه چند کودک به طرف خودرو میآید. چهرهاش با دیدن ما گشاده میشود و به زبان عربی به ما خوش آمد میگوید. او میزبانی است که با دیدن میهمانها انگاردنیا را به او دادهاند و آنقدر شور شوق خدمت به زائران را دارد، سراز پا نمیشناسد. همه چیز را برای پذیرایی مهیا کرده است. چای عراقی، برنج با خورشت مخصوص خودشان همراه با ماست و دوغ که در آن گرمای طاقت فرسای عراق برای جلوگیری از بیماریهای گوارشی لازم است. بعد از نماز و ناهار به سمت نجف راه افتادیم.
عبور از جادههای خاکی و ناهموار
گرما از زمین و آسمان میبارد و کولر خودروی ون هم جوابگوی آن نیست و سفر را برای زائران سخت میکند، اما شوق دیدار دوست، همه سختیها و مشقتها را آسان میکند به طوریکه زائران خردسال هم گلایهای از سختیهای راه ندارند. فاصله مهران تا نجف حدود ۳۰۰ کیلومتر است و اگر مرکب آماده و راه هموار باشد، باید چهارساعته به مقصد برسیم، اما جادههای ناهموار و ترافیک این روزها باعث شده تا رانندگان عراقی از بیراهه و جادههای فرعی عبور کنند و راه چهارساعته را بیش از ششساعت طی کنیم. ساعت به وقت عراق حدود سهبعد از ظهر است که ما به نجف میرسیم و خودرو کنار پله برقیهای ورودی به حرم امام علی (ع) متوقف میشود تا از خودرو پیاده شویم. زائران با دیدن گنبد و بارگاه امام علی (ع) گل در چهره خسته و خاک خوردهشان میشکفد و دست به سینه مقابل گنبد طلایی به رسم ادب میایستند، همزمان با زمزمههایی که بر لب دارند اشک چشمانشان، گردوغبار خستگی را از صورتشان میشوید. عجب شوروشوقی است در این ازدحام جمعیت که به شوق زیارت صاحب حرم و اهلبیتش آمدهاند. اینجا چهره تمامی بستگان، دوستان و همه افرادی که قبل از سفر التماس دعا داشتهاند از جلوی دیدگانت میگذرند.
«هله بیکم» به زائران
صحن حضرت فاطمهزهرا (س) و حرم امام علی (ع) مملؤ از زائران که قرار است پس از توفقی کوتاه و خواندن نماز و به جا آوردن آداب زیارت راهی سفر کربلا شوند. پس از دو ساعت توقف در حرم با مرد جوانی به نام امیر که او هم تنها از تهران آمده بود برای پیادروی اربعین همراه شدم. سوار خودرویی شدیم و ۲۰۰ متری مانده به عمود یک پیاده شدیم، برای شروع پیادهروی نیت کردیم و به راه افتادیم. از همان ابتدا موکبهای پذیرایی از زائران کنار جاده به صف بودند. صدای «هله به زوار» از همان موکب اول از هر طرف به گوش میرسد. ریش سفیدان و شیوخ مقابل موکبها ایستادهاند و مدام «هلهبهزوار» میگویند و از زائران میخواهند برای لحظهای به موکب آنها وارد شوند تا توفیق پذیرایی از زائران حسینی نصیبشان شود. اینجا صاحبخانه به پایت میافتد و اصرار میکند تا میهمان او شوی و واقعاً عجب رسم عاشقی بینظیری است، در هیچجای جهان دیده نمیشود.
حضور پررنگ نوجوانان و جوانان نوید بخش پیروزی است
یکی از جلوههای راهپیمایی امسال که نسبت به سالهای قبل چشمگیرتر است حضور نوجوانان و جوانان در مسیرپیادهروی است. اگر چه زن و مرد، پیر و خردسال شانه به شانه هم در این مسیر حرکت میکنند، اما چند سالی است حضور نوجوانان و جوانان در این مراسم پررنگتر شده است. این حضور حکایت از آن دارد که به فضل الهی با تربیت نسلی حسینی، پیروزی اسلام بر کفر نزدیک است. همین جوانان از ملیتهای مختلف عکسهای شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید ابومهدی مهندس و شهید هنیه را همراه دارند به زودی طومار رژیم صهیونیستی را در هم میپیچیند و پرچم خونخواهی حسین (ع) را در قدس شریف برافراشته میکنند. اینان لشکریان فاطمیون، زینبیون و حسینیون هستند که گامهای آنها در این مسیر لرزه بر پیکر کفر انداخته است و نوید بخش فتحی بزرگ در آیندهایی نزدیک است.
طنین لبیک یاحسین (ع) در مسیر عاشقی
عمودها را یکی یکی پشت سر میگذاریم و صدای «لبیک یا حسین» دختران خردسال عراقی، گوشها را نوازش میدهد. پس از گذشتن از ۱۰ تا ۱۵ عمود با دختران خردسالی روبهرو میشویم که وسط راه به ترتیب قد به صف ایستادهاند و لبیک یا حسین میگویند. دخترانی که از خردسالی کار زینبی میکنند و پای به پای پدران و مادرانشان میخواهند نقشی عظیم در برگزاری این رسم عاشقی داشته باشند. اینان در مکتب زینب (س) آموزش میبینند و در آینده پرچمدار کربلا خواهند بود. همه دوست داران حسینی در عراق به میدان آمدهاند تا زائران با هیچ کم و کاستی روبهرو نشوند. پسر خردسالی تعدادی آب معدنی در جعبهای گذاشته است و به زائران تعارف میکند تا عطششان را خاموش کنند و دیگری عطر به دستهای راهیان طریق میپاشد و خردسال دیگری هم دستمالکاغذی پخش میکند. امسال حضور زنان عراقی هم در پذیرایی از زائران چشمگیر است و آنها ظروف یک بار مصرف غذا را داخل سینی بزرگ گذاشتهاند و منتظر میمانند تا زائری میهمانشان شود. همه تلاش میکنند تا هیچکس در این سفر دست خالی از ثواب، به خانهاش برنگردد.
عشق به حسین (ع) شیعه و سنی نمیشناسد
در میانه راه با چند همسفر جدید آشنا و همراه شدم. رضا مرد جوانی است اهل شهرستان تربتجام که به گفته خودش چند سالی است همراه دو دوستش که اهل سنت هستند در راهپیمایی اربعین شرکت میکند. اینکه دو همسفرش از اهل تسنن بودند برایم جالب بود، تصمیم گرفتم مسافتی را همراه آنها شوم تا بیشتر از آنها بشنوم. رضا گفت: «چند سال قبل برای اولین بار تنها راهی سفر اربعین شدم، اما از دو سال قبل تصمیم گرفتم دو دوستم که اهل تسنن هستند را هم با خودم همراه کنم. وقتی به آنها پیشنهاد دادم متوجه شدم دوستانم عاشق امام حسین (ع) و اهلبیتش هستند و مشتاقانه دعوت مرا پذیرفتند و الان دو سال است، همراه آنها به نجف و کربلا مشرف میشوم و اگر عمری باقی باشد قرار است سال بعد با تعداد دیگری از دوستان اهل تسنن به کربلا بیایم.»
یک سال انتظار عراقیها برای پذیرایی از ایرانیان
شب به نیمه نزدیک شده بود و ما همچنان به سمت کربلا در حرکت بودیم تا اینکه تصمیم گرفتیم در موکبی کمی استراحت کنیم. مردی ایرانی به ما نزدیک شد و ما را به داخل موکب کوچکی هدایت کرد، دعوتش را قبول کردیم. جلوی موکب ایستادیم که مرد میانسال عراقی از جایش برخاست و به ما خوش آمد گفت. فکر کردیم موکب ایرانی است، اما عراقی بود و مرد ایرانی با شیخ این موکب دوست بود. شیخ عراقی با گشادهرویی به زبان عربی با ما صحبت میکرد و دوست ایرانیاش برای ما ترجمه میکرد. او میگفت: «ما یک سال انتظار میکشیم تا میزبان ایرانیها در سفر اربعین باشیم، اکثر مردم عراق نذر دارند پس از غروب روز اربعین یک سال قسمتی از درآمدشان را پس انداز میکنند تا در پیادهروی اربعین میزبان زائران حسینی باشند، ما مردم عراق یک سال چشم انتظار شما هستیم.»
هدایایی برای تألیف قلوب
در این سفر عراقیها هر چند از دلوجان مایه میگذارند، اما برخی از زائران ایرانی هم تلاش میکنند تا میهماننوازی آنها را به قدر توان خود جبران کنند. یکی از صحنههایی که در میانه راه نظرم را به خود جلب کرد یک کودک ایرانی بود که اسباب بازی به کودکان عراقی هدیه میداد. پدر و مادر جوانش کنار موکبی با نایلونی پر از اسباب بازی ایستاده بودند و پسر خردسالشان هر چند دقیقه یک بار اسباب بازیها را از پدر و مادرش میگرفت و به کودکان عراقی که همراه پدرومادرشان در سفر اربعین شرکت کرده بودند هدیه میداد. هدیه کودک ایرانی، تبسم را بر چهره کودکان عراقی مینشاند و دلهای آنان را به ایرانیان نزدیک میکرد.
نمیخواهیم این آخرین زیارت باشد
سفر به پایان رسید و به عمود هزار و ۴۵۲ رسیدم و چشمم به گنبد نورانی ساقی لبتشنگان حضرت عباس (ع) منور شد. سلامی به آقا دادم و عرض ادب کردم و از او اجازه گرفتم مشرف به حرم امام حسین (ع) شوم. چشمان همه زائران گریان بود و با مولایشان سخن میگفتند و بیتردید میخواستند این زیارت، زیارت آخر آنان نباشد. من هم همینطور.