جوان آنلاین: علی مهدیان در کانال شخصی خود در پیامرسان بله نوشت: پویانمایی کوتاه ایرانی «در سایه سرو» اسکار گرفت. اسکار؟! برای یک اثر ایرانی از نوع پویانمایی؟! اسکارهای قبلی که ایران به دست آورد یکی به «جدایی نادر از سیمین» رسید، ماجرای سرگردانی مخالفان ایران بین دو راهی ایستادن و مبارزه یا رها کردن و رفتن؟ یکی هم به «فروشنده» رسید، داستان موریانهای که عمق فرهنگ و هویت ما را پوسانده و کشوری که مشکلش هویتش است نه حتی حاکمیتش. الان یک پویانمایی ۲۰دقیقهای چه نکته جذابی برای امریکاییها دارد؟
پدر پیری که جانباز اعصاب و روان است، دقت کنید، فکر جنگ که به سرش میزند دیوانه میشود. شروع پویانمایی با شکستن تنگ بلور و مرگ ماهی است با دیوانگی پدر او روبهروی آیینه میایستد و سر به آیینه میکوبد، خودش را میشکند، دختر جوانش را پرت میکند. این رفتارها باعث میشود دخترش از او قهر کند او را دوست دارد، ولی چارهای ندارد. پس قصه، قصه نماد عقلانیت (بلکه دیوانگی) باقیمانده از جنگ است، یعنی هویت نسل قبل با دخترک نسل بعدی و زندگی با همه جذابیتهای دخترانهاش، یک نکته دختر را نگه میدارد و آن یک وال بزرگ است که در ساحل گیر کرده؛ نماد کشورش. دختر میخواهد این نماد قدرت گسترده را نجات دهد. پیرمرد هم به کمکش میآید، اما نمیتوانند.
پیرمرد روی لنج جنگزدهاش از دختر دور شده و زندگی میکند؛ لنجی که پر از عکسها و خاطرات گذشته است. او میخواهد این لنج را نو نوار کند، در حالی که دختر دخترانه مراقب وال است. پارچههای رنگرنگی که روی او میکشد و خیسشان میکند که وال از گرمای ساحل نمیرد. مادر دختر در جوانیاش غرق شده در دریا هنگام جنگ؛ در صحنهای دختر در حال بازی با چوبی به سمت خرچنگ و بچهاش میرود، خرچنگ ضربهای به چوب میزند وقتی موفق نمیشود بچهاش را دور میکند و فرار میکند از چوب؛ از قدرتی که نمیتواند تغییرش دهد.
فیلم کوتاه چطور تمام میشود؟ پیرمرد لنج را غرق میکند. نه فقط لنج که نماد زیست و خاطرات نسل پیرمرد است، بلکه خودش را آن مغز دیوانه جنگطلبش را او باید بمیرد و نابود شود تا دختر روی دریا به سمت نور برود تا کشور (وال) نجات پیدا کند. مشکل کیست، دشمن؟ نه مغز دیوانه پیرمرد.
یاد پویانمایی «مدفن کرم شبتاب» افتادم، پویانمایی بلند و مؤثر و تلخ ژاپنی که مسئلهاش نابودکردن هویت جنگطلب و سنتی کهن ژاپن است. تا ژاپن ساخته شود. ژاپنی که امروز ابزار امریکاست و تحت تجاوز امریکاییها به دختران و زنانش، ژاپنی که حالا دیگر تغییر هویت داده. آنجا هم بدون توجه به تعیین تکلیف نسبت تو با ظالم با ظلم، مشکل را سنت و هویت ژاپن میداند، حالا مقصر هیروشیما و ناکازاکی را کودک ژاپنی چه کسی میداند؟ نسل قبل خودش و نه امریکا؟ اینجا هم خط همان خط است. یک زندگی تخیلی با رهاشدن از قید جنگ که ریشهاش در وجود خود شماست، باید فرار کنید از ظالم تا بمانید. باید غرق کنید آن هویت ظلمستیز را که وجه دیوانه جنایتکارتان است تا نسل بعدتان خوش باشد و سعادتمند.
ایده زیبایی است نه؟ خوب هم از آب درآمده، زیبا، ساده، خوشساخت، انصافاً اسکار ندارد؟ معلوم است که اسکار دارد. ایران محور مقاومت که نقطه تمرکز درگیری امروز امریکا در دنیاست، فیلمی میسازد که به کودکانش و مردمش بگوید، این هویت مریض دیوانه جنگطلب را خرد کنید، بشکنید، راهحل نابود کردن و حذف عقلانیت شماست تا نسل بعد زندگی کند غرق کنید آن هویت را. من هم جای فستیوال اسکار باشم حتماً از این خروجی تقدیر میکنم. حالا فقط یک سؤال باقی میماند.
این پویانمایی امریکایی، ببخشید ایرانی را کجا ساخته؟ با افتخار «کانون پرورش فکری کودکان» ایران! یکبار دیگر به تکتک این کلمات نگاه کنید: «کانون پرورش فکری کودکان» در ایران.