کد خبر: 1283805
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۳:۴۰
این سند، طرح کلی اشغال مجدد غزه را ترسیم کرده بود: نخست، ساکنان از شمال غزه به جنوب رانده شوند. همزمان، عملیات پاکسازی تدریجی برای نابودی حماس و تونل‌هایش آغاز شود تا در نهایت فلسطینیان از غزه به شمال سینا منتقل گردند. 
رضا دهقانی

جوان آنلاین: پس از عملیات «طوفان الاقصی» و در نخستین روز‌های جنگ غزه که از همان آغاز رنگ و بوی نسل‌کشی به خود گرفت، مخالفت‌های علنی با طرح آوارگی فلسطینیان شدت یافت. 
این مواضع آشکار، پرده از بحث‌های پنهانی درباره اهداف واقعی جنگ برداشت. خیلی زود، سندی از وزارت اطلاعات رژیم صهیونیستی به ریاست «گیلا گاملیل» فاش شد که تاریخ آن ۱۳ اکتبر ۲۰۲۳، کمتر از یک هفته پس از آغاز جنگ بود. این سند پیشنهاد می‌کرد غزه اشغال شود و ساکنان آن به سینا رانده شوند. 
در این سند، گزینه آوارگی بر سایر سناریو‌ها ترجیح داده شده بود؛ از جمله بازگرداندن حکومت تشکیلات خودگردان فلسطین بر غزه یا ایجاد یک دولت محلی عربی. از نظر نویسندگان سند، این گزینه‌ها نقاط ضعفی داشتند که می‌توانستند به تهدیدات استراتژیک منجر شوند، بنابراین با وجود خطرات، سیاست کوچاندن فلسطینیان، مطلوب‌ترین گزینه برای رژیم صهیونیستی تلقی شده بود، اما اجرای آن نیازمند تصمیمی قاطع از سوی مقامات سیاسی، همراه با موافقت امریکا و دیگر متحدان رژیم صهیونیستی بود. 
این سند، طرح کلی اشغال مجدد غزه را ترسیم کرده بود: نخست، ساکنان از شمال غزه به جنوب رانده شوند. همزمان، عملیات پاکسازی تدریجی برای نابودی حماس و تونل‌هایش آغاز شود تا در نهایت فلسطینیان از غزه به شمال سینا منتقل گردند. 
با نگاهی به الگوی جنگ رژیم صهیونیستی علیه غزه، می‌توان دریافت این جنگ، در واقع مطابق همان طرحی پیش می‌رفت که در اسناد فاش شده آمده بود. هرچند «آنتونی بلینکن»، وزیر خارجه امریکا، همان زمان به‌صورت علنی با آوارگی فلسطینیان مخالفت کرد، اما همین اظهارنظر، خود نشانه‌ای از بحث‌های جدی پشت پرده درباره مدیریت جنگ در غزه بود. 
در حالی که بلینکن در ملأ عام با کوچاندن فلسطینیان مخالفت می‌کرد، گزارش‌ها از فشار مستقیم او بر چندین کشور عربی برای پذیرش آوارگان غزه حکایت داشتند. این فشار‌ها به وضوح در مواضع برخی کشور‌های عربی منعکس شد. آنها نگرانی خود را از تلاش‌های جدی برای وادار کردنشان به پذیرش فلسطینیان آشکارا بیان کردند. 
از جمله مهم‌ترین واکنش‌ها، سخنان «عبدالفتاح السیسی»، رئیس‌جمهور مصر در نشست خبری مشترک با «اولاف شولتس»، صدراعظم آلمان در ۱۸ اکتبر ۲۰۲۳ بود. او گفت: «اگر قرار است مردم غزه آواره شوند، صحرای نقب در اسرائیل هست، می‌توانند آنها را موقتاً به آنجا ببرند تا اسرائیل مأموریت اعلام‌شده‌اش برای نابودی مقاومت یا گروه‌های مسلحی مثل حماس و جهاد اسلامی را تمام کند. بعد اگر خواستند، آنها را بازگردانند، اما مصر نمی‌تواند تبعات انتقال ساکنان غزه به خاک خود را بپذیرد، آن هم در جنگی که ممکن است سال‌ها طول بکشد. چنین اتفاقی سینا را به پایگاهی برای مقاومت تبدیل می‌کند و پیمان صلح مصر و اسرائیل را از بین می‌برد.»

 آوارگی زیر پوستین کمک
چنین اظهارنظر‌هایی بدون وجود فشار‌های واقعی ممکن نبود. فشار‌هایی که می‌خواستند جنگ ویرانگر رژیم صهیونیستی علیه غزه را به اشغال دوباره این سرزمین و آوارگی مردم آن به مصر و در نهایت، تصرف کامل غزه تبدیل کنند. 
برخی از این فشارها، در ظاهر، چهره‌ای بشردوستانه به خود گرفته بودند. آنها با شعار «حفاظت از غیرنظامیان فلسطینی» خواستار انتقال مردم غزه به مناطق امن در مرز مصر بودند، در حالی که هدف واقعی چیز دیگری بود. ۱۵ ماه پس از آغاز جنگ علیه غزه، همزمان با امضای مرحله اول «توافق تبادل اسرا میان حماس و اسرائیل» و تلاش برای برقراری یک آتش‌بس پایدار، رئیس‌جمهور تازه وارد امریکا، دونالد ترامپ از برنامه‌هایش برای متقاعد کردن مصر، اردن و چند کشور عربی دیگر برای پذیرش فلسطینیان غزه پرده برداشت. این سخنان پس از گزارش‌هایی مطرح شد که نشان می‌داد دولت ترامپ در حال بررسی امکان انتقال موقت مردم غزه به اندونزی است تا بازسازی این منطقه انجام شود. 
ترامپ، همچون دیگران، آوارگی فلسطینیان را در لفافه «کمک‌های بشردوستانه» پیچید، اما هدف اصلی روشن بود: کوچاندن ساکنان غزه، دقیقاً مطابق با طرح اولیه رژیم صهیونیستی برای جنگ که نشان می‌دهد سیاست اخراج فلسطینیان، تصمیمی فراتر از دولت‌ها و یک راهبرد تثبیت‌شده در ساختار سیاسی امریکاست. 
اظهارات ترامپ نه‌تنها موضع واقعی امریکا در قبال جنگ غزه و اهداف نهایی آن را آشکار کرد، بلکه شکست رژیم صهیونیستی در تحقق این اهداف را نیز نشان داد. این جنگ نتوانست در بازه زمانی موردنظر امریکا به نتیجه برسد. نارضایتی واشینگتن خیلی زود نمایان شد؛ چنانکه آنتونی بلینکن در دسامبر ۲۰۲۳ گفت: «اگر حماس سلاحش را زمین بگذارد، جنگ بلافاصله تمام می‌شود.».
اما جنگی که در سومین ماه خود همچنان به‌سبک یک نسل‌کشی ادامه داشت، بدون حمایت امریکا نمی‌توانست به پانزدهمین ماه برسد. این حمایت تداوم یافت تا رژیم صهیونیستی بتواند به بخشی از اهدافش برسد. در این میان، پایداری مقاومت و ضربات مداوم آن به ارتش اشغالگر - هم در تلفات انسانی و هم در تجهیزات - همراه با فرسایش روحی و اجتماعی جامعه صهیونیستی، برنامه آوارگی فلسطینیان را به شکست کشاند. یکی از نشانه‌های این شکست، تخریب کامل شهر‌های شمالی غزه از جمله جبالیا، بیت‌لاهیا و بیت‌حانون در ماه‌های پایانی جنگ بود. 
پس از این جنگ طولانی، تحلیل‌ها درباره نتیجه آن در سخنان بلینکن در ۱۴ ژانویه ۲۰۲۵ بازتاب یافت. او گفت: «شکست حماس تنها با راه‌حل نظامی ممکن نیست. آنچه در شمال غزه رخ می‌دهد، گواه این مسئله است.» او تأکید کرد حماس به همان میزان که نیرو از دست داده، افراد جدید جذب کرده است. 
در نهایت، این جنگ در خدمت اهداف خطرناکی علیه آینده فلسطین قرار داشت که مهم‌ترین آن آوارگی فلسطینیان از غزه بود، اما مقاومت اجازه نداد این هدف صرفاً با نیروی نظامی محقق شود. در نتیجه، رژیم صهیونیستی و حامیانش به راهکاری دیگر متوسل شدند: بهره‌برداری از ویرانی گسترده‌ای که جنگ بر جای گذاشته است. همان‌طور که ترامپ گفت: «این شهر واقعاً نیاز به بازسازی دارد. باید کاری انجام شود، اما اینجا به ویرانه‌ای تبدیل شده است. همه چیز تقریباً نابود شده، مردم در حال مرگ‌اند، بنابراین من ترجیح می‌دهم با برخی کشور‌های عربی همکاری کنم و خانه‌هایی در جای دیگری بسازیم، شاید آنجا بتوانند در آرامش زندگی کنند.»
این اظهارات، اهداف پشت پرده تخریب سازمان‌یافته غزه را آشکار می‌کند. اهداف فوری این جنگ عبارتند از:
نخست، انتقام‌گیری برای تقویت روحیه اشغالگران، بازگرداندن قدرت بازدارندگی و ناامید کردن فلسطینیان از ادامه مقاومت. 
دوم، پوشش پیشروی زمینی ارتش صهیونیستی از طریق بمباران بی‌وقفه با هدف نابودی مقاومت و از بین بردن حماس. 
اما هدف استراتژیک، آوارگی اجباری فلسطینیان است. این‌بار، پاک‌سازی قومی نه‌تنها با فشار‌های سنتی، بلکه از طریق یک نسل‌کشی آشکار دنبال می‌شود. اگر قتل‌عام مستقیم، فلسطینیان را به ترک سرزمینشان وادار نکند و همراهی کشور‌های عربی نیز دشوار باشد، می‌توان با ایجاد ویرانی و فلاکت، آنان را به مهاجرت کشاند. 
این همان راهبردی است که «بزالل اسموتریچ»، وزیر دارایی رژیم صهیونیستی و رهبر حزب صهیونیسم دینی پیشتر مطرح کرده بود. او گفته بود: «تشویق به مهاجرت داوطلبانه، گزینه‌ای است که در حال گشوده شدن است. می‌توان شرایطی ایجاد کرد که طی دو سال، نیمی از جمعیت غزه مهاجرت کنند، درحالی‌که اسرائیل کنترل کامل را به دست بگیرد.»
ترامپ نیز اخیراً همین ایده را تکرار کرد. او از کوچاندن نیمی از جمعیت غزه سخن گفت و شرایطی را که جنگ به‌وجود آورده، بهانه‌ای برای توجیه آن ساخت. 
نکته مهم این است که طرح‌های آوارگی فلسطینیان از غزه، سال‌ها در سیاست‌های رژیم صهیونیستی مطرح بوده است؛ از زمان «موشه دایان» در ۱۹۶۷ گرفته تا «ایگال آلون». 
این ایده در برنامه‌های متعدد رژیم صهیونیستی تکرار شده است، حتی با وجود آنکه کرانه باختری برای این رژیم از نظر استراتژیک و ایدئولوژیک اهمیتی ویژه دارد. در نگاه سردمداران صهیونیستی، تخلیه غزه و الحاق آن یک ضرورت دائمی بوده است هم برای اجرای پروژه یهودی‌سازی «سرزمین اسرائیل بزرگ» و هم برای حل بحران «نبود عمق استراتژیک». 
امروز، این سیاست در اشکال جدیدی نیز ظاهر شده است؛ از جمله اشغال اراضی تازه در سوریه و تلاش برای حفظ نقاط استراتژیک در لبنان پس از جنگ اخیر. 
ایستادگی مردم غزه و تداوم مقاومت از زمان اشغال این سرزمین، تمام نقشه‌های رژیم صهیونیستی را به شکست کشاند. اگر مقاومت در هم می‌شکست یا تسلیم می‌شد، جنگ متوقف نمی‌شد، بلکه راه برای کوچاندن فلسطینیان هموارتر می‌شد. 
ترامپ سرانجام نتانیاهو را وادار کرد تا توافقی با حماس امضا کند؛ توافقی که نتانیاهو بار‌ها از آن طفره رفته بود. اما دلیل این چرخش چیزی نبود جز طولانی شدن جنگ که برخلاف پیش‌بینی‌ها با ایستادگی غیرمنتظره حماس از کنترل بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی خارج شد. 

 الحاق کرانه باختری هم روی میز است.
اما این پایان ماجرا نیست. تلاش برای تحقق اهداف جنگ ادامه دارد و تنها به غزه محدود نمی‌شود. کرانه باختری برای رژیم صهیونیستی اهمیتی دوچندان دارد. طرح الحاق این منطقه آشکارا مطرح شده و در برنامه ترامپ برای نابودی مسئله فلسطین - همان «معامله قرن» که در دوره گذشته ریاست‌جمهوری‌اش ارائه شد - تثبیت شهرک‌های یهودی‌نشین، الحاق آنها به رژیم صهیونیستی و اعمال سلطه امنیتی کامل بر سرزمین‌های فلسطینی، جزء اصول اصلی بود. 
حال که مقاومت فلسطینیان اجازه نداد رژیم صهیونیستی با نیروی نظامی، آوارگی را بر آنان تحمیل کند، گام بعدی این رژیم، بهره‌برداری از ویرانی‌ها برای فشار بر فلسطینیان جهت ترک سرزمینشان است. در همین راستا، فشار بر برخی کشور‌های عربی برای پذیرش آوارگان فلسطینی افزایش خواهد یافت. در چنین شرایطی، این کشور‌ها چاره‌ای جز ایستادگی ندارند. باید با حمایت آشکار از پایداری فلسطینیان در غزه، این نقشه را خنثی کنند. ورود مستقیم به عملیات امدادرسانی، ایجاد سرپناه‌های موقت و آغاز بازسازی، نخستین گام‌ها در این مسیر است. 
اگر کشور‌های عربی چشم‌انداز روشنی داشته باشند و اراده‌ای مستقل از فشار‌های بین‌المللی، ضروری است از مقاومت فلسطین حمایت کنند، چراکه این مقاومت، سد اصلی در برابر توسعه‌طلبی رژیم صهیونیستی است. رژیمی که برای پر کردن شکاف‌های استراتژیک خود، تنها به فلسطین بسنده نمی‌کند. این رژیم در حال گسترش نفوذ خود فراتر از مرز‌های فلسطین است و هرجا که نتواند به‌طور مستقیم سرزمین اشغال کند، با ابزار‌های دیگر به دنبال تحمیل سلطه خود بر کشور‌های منطقه است. 
آنچه از این جنگ مشخص شد، این است که رژیم صهیونیستی بقای خود را قبل از هر چیز بر پایه نسل‌کشی بنا کرده و سپس بر حمایت امریکا تکیه دارد. این واقعیت، نه‌تنها باید نگرانی تمامی کشور‌های منطقه را برانگیزد، بلکه نشان می‌دهد ایجاد یک توازن منطقه‌ای در برابر رژیم صهیونیستی ممکن است، چراکه بدون حمایت امریکا این رژیم توان تحقق اهداف خود را ندارد.

برچسب ها: غزه ، فلسطین ، اسرائیل
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار