جوان آنلاین: اثــــری که هماینک در معرفی آن سخن میرود، خاطرات زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیدتقی موسوی درچهای را در خود دارد. این مجموعه از سوی حسین روحانی صدر تدوین شده و انتشارات سوره مهر به تدوین آن همت گماشته است. تارنمای ناشر در بازنمایی محتوای این کتاب، تذکار به نکات ذیل را ضروری دیده است: «تاریخ شفاهی براساس موضوعات تاریخی تنظیم میشود و نویسنده اثر برای شفافکردن متن از خاطرات استفاده میکند. در اهمیت و جایگاه سیدتقی درچهای، همین بس که مقام معظم رهبری عنوان میکردند، پرونده تمام مبارزان پیش از انقلاب نزد آقای درچهای است. حسین روحانیصدر پس از تحقیقات طولانی، سفیر ۷هزار روزه را در دو بخش به خوانندگانش ارائه میدهد. نویسنده کتاب تلاش میکند، تکوین شخصیت این روحانی مبارز را به عنوان بخش اول برای خوانندگان اثرش بازگو کند تا برای آشنایی با سوابق مبارزاتی سیدتقی درچهای در بخش دوم (۷ هزار روز مبارزه) آماده شوند. مطالب کتاب در برگیرنده زندگی آیتالله موسوی درچهای تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی است و درباره زندگی پس انقلاب ایشان، فقط دو مطلب درباره حضور در جبهه و نحوه عضویت در مجمع روحانیون مبارز نگاشته شده است. برای پرداختن به همین دوره هم، ۹۰ جلسه مصاحبه و در دو مرحله مختلف انجام شده است. راوی این کتاب از ۱۷ سالگی، یعنی از سال ۱۳۳۶ تا پیروزی انقلاب اسلامی، نامههای امامخمینی (ره) به علما، مبارزان و برعکس را منتقل میکرد. در مقابل نیز پاسخنامهها و نوشتههای مبارزان به بنیانگذار جمهوری اسلامی را به امام راحل میرساند و آنقدر در این امر ثابت قدم و استوار بود که به عنوان معتمد امام، علما و مبارزان انقلاب شناخته شد. در سفیر ۷هزار روزه، خواننده قرار نیست صرفاً با خاطرههایی روبهرو شود که مربوط به سالهای تحصیل، مبارزه و پیروزی انقلاب باشد. ارائه مستندات تاریخی، به عنوان ویژگی برجسته این اثر مطرح است و باعث مرور حوادث انقلاب از نگاه شخصی مبارز میشود که ابعاد و زوایایی جدیدی را پیش روی مخاطب قرار میدهد. این امر باعث شده تا مخاطب از خواندن کتاب خسته نشود و مدام در پی یافتن اطلاع از حوادث بعدی باشد. در مجموع این اثر بخشی از تاریخ شفاهی معاصر و انقلاب اسلامی است که در آن به رویدادهای بزرگی در حوزه شکلگیری ریشههای انقلاب اسلامی، در سالهای سیاه طاغوتی اشاره شده است و مخاطب با مطالعه این اثر یک دور تاریخ مبارزات پیش از انقلاب را مرور میکند....»
زندهیاد درچهای در روایت خاطره یکی از دستگیریهایش به ماجرای ذیل اشارت برده است: «برای خرید از حجره بیرون آمدم. دو نفر جلوی در ورودی حرم حضرت حمزه، در آن طرف حضرت عبدالعظیم (طرف کوچههای هاشم آباد و نفرآباد) جلویم را گرفته و پرسیدند شما آقای درچهای هستید؟ گفتم «بله» گفتند بفرمایید داخل ماشین یکی با شما کار دارد. گفتم من با کسی کار ندارم... و خواستم دنبال آنها نروم، ولی لحن آنها تند شد. استنباط کردم که اینها مأمورین امنیتی هستند و من دستگیر شدهام. گفتم جرمم چیست؟ گفتند چیز مهمی نیست، فقط ۱۰ دقیقه همراه ما بیایید. به اجبار دنبالشان راه افتادم و....»