جوان آنلاین: حسن شمشادی، خبرنگار کهنهکار، ۳۴ سال سابقه رسانهای دارد و ۲۵ سال در عرصه میدانی خبرنگاری کرده است. ۱۰ سال خبرنگار بحران و هشت سال خبرنگار جنگ در عراق و سوریه بوده و پس از بازنشستگی هم دو سال دبیر اتاق مشترک بازرگانی ایران و سوریه شده است. او را میتوان از منابع رسانهای درباره سوریه و حوادث آن دانست، زیرا بیش از یک دهه در این زمینه اطلاعات دارد و حتی در قدمی بالاتر تلاش کرده رابط اقتصادی ایران و سوریه هم باشد. شمشادی ناگفتههای زیادی درباره سوریه و جنگ رسانهای فرهنگی آن دارد. «جوان» با او گفتوگو کرده است.
چطور شد به سوریه رفتید و سالها به عنوان خبرنگار ماندگار شدید؟
از سال ۸۳ تا نیمه ۸۶ یک مأموریت سه و نیم ساله در عراق داشتم و بعد از بازگشت به تهران یکی، دو پیشنهاد برای دفاتر خارج از کشور داشتم، ولی قبول نکردم. تابستان سال ۸۷ مأموریتی ۴۰ روزه به سوریه داشتم. جایگزین مدیر دفتری شدم که مرخصی رفته بود. از فرهنگ، تمدن، ساختار، شرقی بودن، محور مقاومت، حرمهای مطهر حضرت زینب و حضرت رقیه سلاماللهعلیهما و مردمان سوریه برداشت خوبی داشتم. وقتی به ایران برگشتم و پیشنهاد کار در خارج را دادند، گفتم میخواهم به سوریه بروم، چون قبل از آن در عراق خانوادهام همراه من نبود، اینبار با خانواده رفتم و به عنوان مدیر دفتر صداوسیما و خبرنگار سازمان چهار سال و نیم ماندگار شدم.
چه شد که از خبرنگاری وارد عرصه بازرگانی شدید؟
مرداد ۹۸ از خبرنگاری بازنشسته شدم. یکی، دو سال بعد به واسطه آشنایی و ارتباطاتی که با سوریه داشتم، پیشنهاد دادند دبیر اتاق مشترک بازرگانی ایران و سوریه شوم. احساس کردم مباحث اقتصادی از جمله امور مهم و مغفول است که باید به آن پرداخته شود و میخواستم از این منظر بتوانم کمکی انجام بدهم، از اینرو پذیرفتم، عملاً یک کار اجرایی بود، اما از یک طرف نهادهای ایرانی خود را متولی مسائل اقتصادی در سوریه میدانستند و به بخش خصوصی مجال نمیدادند و از طرف دیگر نگاه سوریها به ایران، تحریم ایران و سوریه مطرح بود. برای سرمایهگذاری در سوریه تلاش زیادی کردیم. اینکه هیئتهای تجاری ببریم و آموزش بگذاریم، اما همه در ساختار درهم پیچیده اتاق مشترک بازرگانی و ساختارهای موازی در ایران و سوریه باعث شد به در بسته بخوردیم. عملاً هیچ کاری نمیشد کرد. من هم دیدم آنجا کارایی ندارم و آدمی نیستم که فقط صندلی و سمت داشته باشم، بنابراین استعفا دادم.
وضعیت رسانههای سوریه چگونه بود؟
ساختار خودش را داشت؛ یکسری روزنامه دولتی و چند شبکه تلویزیونی بود که بعدها فضای مجازی و اطلاعرسانی رسمی نیز ایجاد شد و طبیعی بود که مانند همه دنیا یکسری اطلاعات غیررسمی هم از این طریق منتشر شود. شبکه خصوصی الدنیا تأسیس شد که آن هم زیر نظر وزارت اطلاعرسانی کار میکرد. غیر از آن دفاتر زیادی آنجا بودند مانند بیبیسی، الجزیره، العربیه، دفاتری از چین و روسیه. ایران هم دفتر صداوسیما و خبرگزاری ایرنا را راهاندازی کرد. کمی بعد از بحران هم خبرگزاری فارس تشکیل شد و مدتی نیز فعالیت داشت، اما با شدت بحران سوریه تعطیل شدند.
در شرایط بحران فضای مجازی سوریه فیلتر بود؟
نه، فیلتری در سوریه ندیدم. سوریها از سکوهای مختلف استفاده میکردند. به نظرم دولت سوریه نخواست یا نتوانست، البته بیشتر نخواست، چون فیلتر کردن کار راحتی است، نمیدانم چرا اقدامی نکردند.
آزادی عمل شما به عنوان یک فعال رسانه در سوریه چگونه بود؟
هر خبرنگار خارجی که به سوریه میآمد باید رسماً به وزارت معرفی میشد. این ساختاری بود که دهها سال جریان داشت. دفاتر خارجی رسماً معرفی میشدند و بعد از آن کارت خبرنگاری صادر میکردند و افراد اقامت میگرفتند. برای کار خبری باید با وزارت اطلاعرسانی سوریه به عنوان یک خبرنگار خارجی هماهنگ میکردیم. خبرنگاران هر کاری میخواستند انجام بدهند باید نامه رسمی میزدند؛ تاریخ رفت و برگشت و تعداد نیرو، همه را اطلاع میدادند تا مشکلی پیش نیاید. گاهی درخواست میکردیم، ولی موافقت نمیشد. وقتی هم که بحران و جنگ اتفاق افتاد، این مسئله همچنان وجود داشت. سازمانی به نام اعلامالحربی زیر نظر وزارت دفاع سوریه شکل گرفت که باید با آنها هم هماهنگ میشدیم. بعد نیروهای مستشار ایرانی آمدند و با آنها هم باید برای رفتن به برخی مناطق هماهنگ میکردیم تا مشکلی پیش نیاید. در سطح شهر قبل از بحران باید هماهنگی صورت میگرفت. نامه همراهمان بود، چون دستگاههای امنیتی با لباس شخصی از ما کارت خبرنگاری و پاسپورت و نامه رسمی وزارت اعلام برای آن گزارش میخواستند.
عملکرد فرهنگی رسانهای سفارت ایران در سوریه را چگونه برآورد میکنید؟
از اشکالات عمده سفارتخانههای ما ضعف عملکرد آنها در مباحث فرهنگ و رسانه است و این خاص سوریه هم نیست. عملاً کسانی که خارج از کشور کار رسانهای داشتند و با مراکز فرهنگی، سیاسی و رسانهای مرتبطاند اغلب ناراضی هستند. در سوریه سایت سفارت خیلی فعال نبود و ما خودمان باید ارتباط شخصی خوبی برقرار میکردیم تا براساس آن کار کنیم. مراکز فرهنگی از جمله رایزنی فرهنگی در دمشق یا آموزش زبان در لاذقیه بود، صرفاً به یک نشستهای خاص آموزش زبان فارسی، تاریخی و تمدنی کفایت میکردند. جالب این بود که خیلی از رایزنیهای فرهنگی ترکیه و روسیه دورههای آموزش زبان خود را رایگان برگزار میکردند تا جذب داشته باشند، ولی رایزنی فرهنگی ایران هزینه دریافت میکرد و این خود یکی از عواملی بود که تأثیر منفی داشت، چون همه نمیتوانستند بیایند. یکسری مناسبتهای مذهبی و ملی برگزار میکردند یا کارهای مشترک با سوریها مثل نشست با علما، ولی به نظرم خیلی بیشتر از اینها میشد کار کرد.
آیا مردم سوریه خود را مدیون ایران و مدافعین حرم میدانستند؟
باید گفت مردم یکدست نیستند که صفر یا صدی نگاه کنیم. مردم سوریه هم مانند ایران نظرات متفاوتی دارند، برخی خود را مدیون ایران و مدافعین حرم میدانستند و برخی هم ایران را مقصر اتفاقات در سوریه که اینجا را محل جنگ خود قرار داده است. آنها تحت تأثیر جنگ رسانهای و تسخیر افکارعمومی سوریها بودند که مدام میگفتند علت اصلی مشکلات شما در سوریه، ایران است و اگر ایران نبود، گرفتار جنگ و درگیری نبودید. متأسفانه ما این جنگ رسانهای و جریانسازی روی افکارعمومی را جدی نگرفتیم.
بزرگترین ضعف رسانهای و فرهنگی ایران در سوریه را چگونه دیدید؟
یکسری کارها انجام شده و آمار چندصد جلسهای یا چاپ چندین جلد کتاب داده میشود. البته همه اینها واقعی است، اما کافی نیست باید دید چقدر مؤثر بوده، اما عمدهترین ضعف رسانهای در سوریه مانند کشور خودمان نبود جریانسازی رسانهای و اقناع نکردن افکارعمومی است تا برای سوریها جا بیندازیم ما کشورتان را خراب نکردیم، بلکه ناجی شما هستیم. ما در این زمینهها مشکل داشتیم و نهتنها از ظرفیت حضور مستشاری و نظامی که باعث حفظ سوریه از موجودیت تروریستها شد بهره نبردیم، بلکه به همان اندازه یا حتی بیشتر هم تأثیر رسانهای و فرهنگی را جدی نگرفتیم.
چرا ایران نتوانست از بازیگران و سلبریتیهای سوری برای ورود بهجهان عرب، حتی نزدیکی دو فرهنگ استفاده کند؟
یا تفکری در این باره وجود نداشته یا اگر بوده هزار و یک مشکل و ایراد داشته است. تازه ما این طرف ماجرا هستیم، آن طرف هم باید بخواهد تا همکاری صورت گیرد، قطعاً یکسویه نمیشود. کشورهای مصر، امارات، لبنان، قطر و ترکیه حضور بیشتری داشتند، غیر از آن غربیها فعال بودند و پیشنهاداتی کلانتر دادند که تأثیرگذار بود. به هرحال در پروژهها منافع خود را در نظر میگرفتند یا فکر فرهنگی نبوده یا منابع مالی وجود نداشت یا اینکه جدیت لازم نبوده و ما نتوانستیم بهره ببریم.
در طول این سالها ایران فقط چند اثر انگشتشمار درباره سوریه ساخت. کدام قدرت اثرگذاری روی خود مردم سوریه را داشت؟
اگر مسئولان صداوسیما و ارشاد باشند، میگویند کارهای زیادی انجام شده و آمار میدهند که تولیداتی داشتیم، اما فارغ از کمیت، کیفیت هم مهم است. فیلم «به وقت شام» حاتمیکیا هرچند نقدهایی داشت، ولی توانست رسالت خود را انجام دهد، ولی سریال «حبیب» به قدری ضعیف بود که در ایران هم اثرگذارنبود، چه برسد به سوریه. ناگفته نماند یکسری مستندهای تحقیقی خوبی هم داشتیم، ولی باید جامعه مخاطب را برای تولیدات در نظرگرفت و بعد از آن هزینه کرد. روی فیلد مشخص مدافعان حرم، شهدا و ملازمان حرم کار شده که البته لازم است، اما کمتر روی جنبههای تحقیقی و تحلیلی کار کردهاند.
اگر شما سفیر ایران در سوریه بودید، چه میکردید؟
سفیر ایران در سوریه نبودم، چراکه مسئولیت سنگینی است. سفیر ایران در سوریه صرفاً عنوان وزارتخانهای بود، بعد از بحران عملاً نهادها و سازمانهای دیگری متولی امر شدند که قدرت سفیر کاهش پیدا کرد، ولی سفیر در مسئولیتهای سفارتی و کنسولی میتواند کار کند و این به تفکر و منش او برمیگردد که بعضی سفیران قوی بودند و بعضی ضعیف. اما اگر روزی سفیر ایران در سوریه شوم بیشتر فعالیت خود را روی مباحث فرهنگی و رسانهای سوریه و تولید محتوای مناسب و نقش ایران به صورت غیرمستقیم متمرکز میکنم و امورات سایر نهادها را به خودشان میسپارم.
تأثیر شبکههای عربی ایران در سوریه چگونه بود؟
خیلی اثرگذاری از شبکهها ندیدم؛ البته اگر سراغ خودشان برویم نظر دیگری دارند، اما باید اینها را در جمعیت ضرب کنیم و در آمار بسنجیم. وقتی میخواستند شبکه العالم عربی را در سوریه راه بیندازند و نظر مرا خواستند مخالفت کردم، چون هزینه بیخودی بود. تقریباً ۹۸ درصد سوریها العالم را نمیدیدند و تأسیس یک شبکه برای ۲ درصد از جمعیت هم هزینهبر بود و هم تاثیر زیادی نداشت.
یکی از دانشجوهای ایرانی ساکن دمشق، میگفت سفارت ترکیه و روسیه فعالیتهای وسیعی داشتند، ولی سفارت ایران تقریباً تمایلی برای فعالیت نداشت که بخواهیم با آنها حتی مقایسهاش کنیم. نظر شما چیست؟
اصولاً مقایسه بین سفارت ایران و سایر کشورها اشتباه است، چون آنها محدودیتهایی برای برنامههای خود نداشتند به غیر از این تفکری که بخواهد در چارچوب رعایت شود، پرزرق و برق هم باشد، عموماً اینگونه نبوده و مهمترین چیزی که سفارت ما داشت، روز ملی جمهوری اسلامی بود که وزیر امور خارجه و سفیر را دعوت میکردند و جشنی میگرفتند و تمام. بقیه مناسبتهای مذهبی را برای ایرانیان مقیم سوریه میگرفتند و بعد ایرانیانی که سالها ساکن سوریه بودند. بنابراین کمتر خود جامعه هدف سوریه به معنای عام، نهخاص را شامل میشد. برنامههای جذاب در قالبهای دیگر تولید نمیشد که یا تفکر، توان یا منابع مالی نداشتند.
بهترین خاطرهای که در این سالها دارید.
مرتبط به حرمهای مطهر بود که از امنیت آنها یا آزادسازی اطراف زینبیه گزارش میگرفتم. اینها باعث خوشحالی مردم میشد، از این جهت برای خودم هم خوشایند بود.