جوان آنلاین: ۲۲ شهریور ماه از چهارمین سالگرد درگذشت مرحومه دکتر طوبی کرمانی عبور کردیم. این بانوی فرهیخته یکی از زنان تراز انقلاب اسلامی است که چهار دهه از عمر پربرکت خود را صرف اعتلای اسلام و تبلیغ مکتب انقلاب و امامین آن کرد. او نخستین زن ایرانی بود که مدرک دکتری و فوقدکتری فلسفه را کسب کرد و همچنین اولین زن ایرانی بود که به عنوان رایزن فرهنگی ایران در یونان به فعالیت پرداخت. دکتر کرمانی از جمله سرشناسترین بانوان کشورمان در میان جریانات فعال زنان جهان اسلام بود. وی در سالیان فعالیت خود به فعالترین عضو این جریان مبدل شده بود و اکثریت کرسیهای ستاد بانوان مجمع تقریب مذاهب اسلامی را مدیریت میکرد. وی از جمله دانشوران نامور جهان اسلام بود که عمیقاً به تقریب و وحدت بین مذاهب اسلامی اعتقاد داشت و هیچگاه در این مسیر رفتار دوگانهای از خود نشان نداد. به باور او یکی از مهمترین راههای درمان دردهای جهان اسلام اتحاد همکاری و آشنایی هرچه بیشتر مسلمانان با یکدیگر است که در سایه تقریب میسور میشود. برای شناخت بیشتر با این بانوی بافضیلت، با فرزند ایشان دکتر پیام شرقی به گفتگو نشستهایم. امید که در شناخت آن فقیده سعیده، مفید و مقبول آید.
به عنوان نخستین پرسش، زندهیاد بانو دکتر طوبی کرمانی را معرفی کنید. حیات فردی و اجتماعی ایشان به چند دوره تقسیم میشود؟
مرحومه مادرم در اول بهمن ۱۳۲۶، در شهر اردبیل به دنیا آمدند. شش ماه پس از تولد ایشان خانوادهشان به تهران مهاجرت کردند و در منطقه بازار ساکن شدند. پدرشان در بازار تهران حجره داشت. در دوران تحصیل در مدرسه ایران، شاگرد اول و این مسئله سبب شده بود تا خانم جهانبانی مدیر مدرسه که به شدت به بیحجابی پایبند بود، برای ایشان یک امتیاز قائل شود که با حجاب به مدرسه بروند. در سال ۱۳۴۵ ش دیپلم تجربی گرفتند و به دلیل شرایطی که در دانشگاه وجود داشت تا مقطع پیروزی انقلاب در تحصیلاتشان وقفهای به وجود آمد. در سال ۱۳۴۶ ش با پدرم قاسم شرقی - که به کار فروش پارچه اشتغال داشت- ازدواج کردند. ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، وارد دانشگاه و در سال ۱۳۶۴ ش، موفق به دریافت مدرک لیسانس در رشته الهیات و معارف اسلامی شدند و سه سال بعد، دوره فوقلیسانس خود را در رشته فلسفه و کلام به اتمام رساندند. مادر در سال ۱۳۷۴ ش، مدرک دکترای خود را در رشته فلسفه و کلام اسلامی و چند سال بعد فوق دکتری فلسفه تطبیقی و کلام را از دانشگاه کالیفرنیا دریافت کردند. عنوان رساله فوق دکتری ایشان، «بررسی ماهیت و آنیت زمان در حکمت متعالیه (حکمت ملاصدرا) و هنری برگسون» بود.
مادرم در میان فعالیتهای مختلف خود، آموزش و تعلیم و تربیت را از همه بیشتر دوست داشتند و همیشه خودشان را معلم معرفی میکردند. ایشان کار علمی خود را با تدریس در مدرسه سوده همدانی شروع کردند و مدتی هم مدیریت مدرسه را به عهده داشتند. بعد از آن به دانشگاه منتقل و در زمره هیئت علمی دانشگاه شدند. در کنار تدریس، سمتهایی، چون مدیر کل اجتماعی امور ایرانیان خارج از کشور، رایزنی فرهنگی در یونان، عضو هیئت علمی ایران در یونسکو، نماینده وزارت علوم و تحقیقات و فناوری در مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری، رئیس شورای سیاستگذاری سازمان بینالمللی زنان پیرو اهل بیت (ع)، عضو شورای مرکزی فرهنگی- اجتماعی زنان کشور و عضو شورای مشارکت خیرین سلامت را به عهده داشتند. مادر در کنار فعالیتهای مختلف خویش، چندین کتاب تألیف و ترجمه کردند و همچنین صدها مقاله به رشته تحریر درآوردند که از آن جمله میتوان به «زمان از دو نگاه»، «خلق الاعمال: جبر و اختیار» و «مردمسالاری دینی و اخلاق و معنویت» اشاره کرد.
تلفیق وجهه علمی با آموزههای اسلامی در مرحومه طوبی کرمانی تا چه میزان در فعالیتهای تبلیغاتی ایشان اثرگذار بود و خود را نشان میداد؟
برای پاسخ این سؤال، خاطرهای را که ایشان در مجموعه بحثهای کودک و فلسفه در بنیاد «حکمت صدرا» بیان کردند، روایت میکنم. در دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی، خواندن درس مکاسب در بین بازاریان رایج بود و پدر ایشان که از اصناف بازار بود، نزد مرحوم آیتالله آشتیانی این درس را فرا گرفتند. در سال ۱۳۳۲ ش، زمانی که مادرم شش ساله بود، به همراه پدرشان به دیدار آیتالله آشتیانی رفتند. وقتی که خدمت ایشان میرسند، آیتالله میگویند که قصد عیادت از بیماری را دارند و از پدربزرگم میخواهند که اگر تمایل دارند با ایشان به این دیدار بروند. پدربزرگم میگوید: «ما برای دیدن عالم آمده بودیم و با دیدار بیمار، دو ثواب میبریم!.» وقتی به منزل بیمار میرسند، یک دکتر در حال معاینه وی بوده است. کار دکتر که تمام شد، آیتالله آشتیانی احوال بیمار را میپرسند. بیمار میگوید: «حاج آقا از دفعه گذشته که شما تشریف آوردید و برای من حمد شفا خواندید، خیلی بهتر شدم.» دکتر که در حال نوشتن نسخه بود، این صحبت را میشنود و میگوید: «این خرافات را رها کنید. نسخه را من مینویسم و دارو را من میدهم، آن وقت شما میگویید از حمد شفا گرفتید؟.» آیتالله آشتیانی به دکتر گفتند: «شما فضولی نکنید!.» دکتر خیلی عصبانی و برافروخته میشود و میگوید: «به من توهین کردید، فشار خون من بالا رفت و دارم سکته میکنم!.» آیتالله آشتیانی به او میگویند: «آقای دکتر من توهینی به شما نکردم، فضولی از مصدر فضل میآید، یعنی شما در چیزی که علمش را نداری، اظهار فضل نکن! شما نسخهات را بنویس، الان شما خودت اعتراف کردی که با یک جمله من بشر عادی، فشار خونت آنقدر بالا رفت که به مرز سکته رسید! یک سورهای که جمله خداوند خالق است، چرا نباید در بهبود حال بیمار مؤثر باشد؟.» دکتر وقتی این استدلال را میشنود، میگوید: «حاج آقا من معذرت میخواهم، حرف شما درست است.» این خاطره را بیان کردم تا بگویم هنر یا علم فلسفه و استدلال، از کودکی در مادرم رشد کرده بود. ایشان معتقد بودند که کودکان و نوجوانان مستعد را باید از کودکی با علم و اندیشههای فلسفه پرورش داد. پرورش توانمندی در فلسفه اسلامی و استدلال در مادرم باعث شد که در کارشان بسیار موفق باشند. چنانکه در بین مخاطبان فرق و ادیان مختلف همچون شیعه، سنی و حتی مسیحیت به موفقیت زیادی دست یافتند و این امر در میان بانوان مسلمان، امری کمبدیل به شمار میرفت.
حضور ایشان به عنوان رایزن فرهنگی ایران در کشور یونان تا چه میزان در معرفی اسلام ناب محمدی (ص) و تبیین اندیشههای امامخمینی و رهبرمعظم انقلاب اسلامی مؤثر بود؟
مادرم از سال ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۹، به عنوان رایزن علمی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در یونان فعالیت میکردند و توانستند ارتباط بسیار خوبی را با نخبگان و فرهیختگان دینی و فرهنگی، بهویژه جامعه زنان یونان برقرار کنند. آمار دقیقی از تعداد مسیحیانی که در یونان توسط ایشان شیعه شدند، ندارم. مسیحیان یونان به دلیل وقایعی که در دوره عثمانی در این کشور اتفاق افتاده بود، نسبت به اسلام هراس دارند و تلاش فراوانی شده است که این امر به یک فرهنگ تبدیل شود. در گذشته جنگهایی بین یونان و عثمانی یا به صورت واضحتر بگویم، بین مسیحیت و اسلام رخ داد. به نقل از یونانیان، سربازان عثمانی در این جنگها بسیار خونریز و وحشیانه عمل کردند. مادرم در چنین جوی، گروه گروه مردم یونان را شیعه کردند و به خواست خدا منشأ خیرات فراوانی شدند. وقتی که برگشتند و به مرحوم آیتالله محمدعلی تسخیری (رئیس وقت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی) گزارش فعالیتهای خود را دادند، ایشان به مادرم گفتند: «شما به تنهایی یک امت بودی و توانستی این همه تغییرات مثبت انجام بدهی!.»
مادرم در اخلاق خود ویژگی مهمی داشتند که برایم شگفتآور بود. ایشان یکی از همکلاسیهای دبیرستان خود را در جایی میبینند و متوجه میشوند که او پزشک شده است. او به مادرم میگوید: «شما که شاگرد اول رشته تجربی در دبیرستان بودید، چرا پزشک نشدید؟» مادرم جواب دادند: «من دوست داشتم در هر رشتهای که وارد میشوم، بهترین باشم. مهم نبود که کجا میروم، بلکه مهم این بود که در هر رشتهای هستم، بهترین نسخه خودم باشم!.»
نوع فعالیت و عملکرد بانو کرمانی در حوزه تربیت نیروهای طراز انقلاب اسلامی چگونه بود؟
ایشان اعتقاد داشتند که روی دیگر دانایی توانایی است. به همین دلیل، دلسوزی و فداکاری بینظیری نسبت به دانشجویان خود داشتند. به گونهای که دائماً در حال انتقال تجربیات خود به آنان بودند. برای تربیت دانشجویانشان دغدغه بسیار داشتند و زمان زیادی را برای از سر راه برداشتن مشکلات آنها چه از لحاظ درسی و چه از لحاظ روانی و گاه مشکلات مالی صرف میکردند. به حدی که در تمام لحظات حضورشان در دانشگاه، همراه دانشجویان بودند و دغدغه دانشجو، هیچگاه از ذهنشان خارج نمیشد و حتی پس از بازنشستگی هم ادامه داشت. بزرگترین و بهترین روش ایشان این بود که به خودشان تکیه کنند و خودشان عامل باشند نه اینکه دائم بخواهند با زبان امر و نهی کنند و این بهترین راهی بود که باعث میشد تا همه افرادی که با ایشان در ارتباط بودند، مانند ایشان رفتار کنند. این امر به خودی خود، دانشجویان و شاگردانشان را هدایت و دلالت میکرد.
مهمترین مسئلهای که چارچوب فکری بانو کرمانی را تشکیل میداد، چه بود؟ یا کلان پروژه ایشان از چه مسائلی تشکیل مییافت؟
مادرم مدتی را برای تحصیل در امریکا زندگی کردند و به همین دلیل، فرهنگ غرب را از نزدیک لمس کرده بودند و این فرهنگ، تأثیر منفی در ایشان نگذاشته بود. خاطرهای را در کنگره ۱۲ هزار شهید استان آذربایجان غربی تعریف کردند که نشان از همین مطلب دارد: «زمانی در ایالت کالیفرنیا به کلاس زبان میرفتم. یک روز برخلاف همیشه با تأخیر وارد کلاس شدم و در زدم و پس از اجازه معلم وارد کلاس شدم. معلم برگهای را به من داد و با دو دست برگه را گرفتم که این کار من خیلی بر معلم تأثیر گذاشت. او به شاگردان کلاس گفت: این عمل طوبی، نشان از فرهنگ ایرانی او دارد.» دلیل موفقیت مادرم در مسئولیتهایی که به عهده داشتند، به همین جمله او برمیگردد که گفتند: «نگذاریم فرهنگ غرب در ما پا بگیرد.» متأسفانه امروزه حتی برخی از متدینین ما در سبک و شیوه زندگی دچار بحران دوگانگی شدهاند، یعنی فقط به امری التزام ذهنی و فکری دارند، اما التزام عملی ندارند! این امر امروزه به شکل یک بحران درآمده است.
وقتی مادرم در یونان بودند، یک روز با من تماس گرفتند و گفتند: «اینجا تمام شبکههای معاند میگویند، که حضرت آقا مریض شدهاند و خیلی حالشان وخیم است...» و من را قسم دادند که اگر خبری هست به ایشان بگویم! گفتم نه، اینجا هیچ خبری نیست و آقا هم هفته گذشته سخنرانی کردند. بعد از من خواستند که ایشان را حلال کنم و وقتی علت را پرسیدم، گفتند: «وقتی شنیدم حضرت آقا بیمار هستند، نذر کردم که خدا جان بچههای من را بگیر و به عمر حضرت آقا اضافه کن!.»
نقش دکتر طوبی کرمانی در تقریب مذاهب اسلامی در سالهای فعالیتشان در مجمع تقریب مذاهب اسلامی به چه شکل بود؟
در نگاه کلی، پاسخ به این پرسش به دوگانگی در هویت برمیگردد. به اعتقاد مادرم هر کسی در کارش به مشکلی برمیخورد، یکپارچگی اعتقادی در گفتار و عمل را ندارد. مادرم واقعاً در سبک و شیوه زندگی خودشان، دچار بحران دوگانگی نبودند! یعنی به چیزی که میگفتند، کاملاً عمل میکردند. برای همین هر کس او را میدید، با ایشان احساس غریبگی نمیکرد. همین امر باعث شد که شخصیتشان کاریزماتیک بشود. شخصیت کاریزماتیک چیزی نیست که به صورت ژنتیک در نهاد آدم باشد و باید به مرور در هر فرد ایجاد شود. ایشان به دعوت کنگرههایی که برای آنها مقاله فرستاده بودند به کشورهای دیگر میرفتند و در آن کنگرهها سخنرانی میکردند. یکی از دلایل مهم شهرت آن مرحومه در جهان اسلام، شرکت فعالانه و پرشور ایشان در همین کنفرانسهای جهانی مرتبط به بانوان، خانواده، مباحث کلامی بین ادیانی و فرق و مذاهب بود. کنفرانسهایی که در کشورهای عربی، اسلامی، آسیای دور و اروپا و سراسر جهان برگزار میشد و مادرم پای ثابت همه آنها بودند. نقش خانم کرمانی در این کنفرانسها به شکلی بود که آقای محمدمهدی ایمانیپور رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بعد از فوتشان گفتند: «دکتر کرمانی در خارج از کشور شناخته شدهتر از داخل کشور بودند و این شاید به دلیل مسئولیتها و موقعیتهای مختلف ایشان بود. حضور در اتحادیه جهانی زنان مسلمان و کنفرانسهای متعدد از ایشان یک شخصیت فرهنگی بینالمللی ساخته بود. تسلط او به فرهنگ و زبان کشورهای خارجی باعث شده بود که سخنان او به مثابه یک رسانه تأثیرگذار باشد....»
نکته جالب آنکه مادرم اکثر این برنامهها را کاملاً با هزینه شخصی و بدون دریافت حقوق برای تقویت ارکان مختلف علمی و فرهنگی کشور انجام میدادند و به انجام کارهای مخلصانه و حتی جمعآوری کمکهای گسترده برای جمعیتهای گسترده مسلمانان و جریانهای فعال در این حوزه در کشورهای مختلف مبادرت میورزیدند. یادم است سالها پیش، برای شرکت در کنفرانسی درباره فلسطین به کشور آفریقای جنوبی سفر کرده بودند. بعد از بازگشت از سفر به من گفتند: «طوری سخنرانی کردم که کار اسرائیل تمام است!.» منظورشان این بود که به تکلیفم عمل کردهام و با تمام وجود به تخطئه اسرائیل پرداختم. ایشان معتقد بودند که ما باید به وظیفهمان عمل کنیم، مکلف به نتیجه نیستیم و نتیجه با خداست. این اندیشه را از حضرت امامخمینی (ره) کسب کرده بودند. به خاطر دارم در چند سال قبل نیز وقتی از سفری که برای سخنرانی در مورد امام علی (ع) رفته بودند، بازگشتند به ما گفتند: «آن طوری که دلم میخواست، از حقانیت شیعه دفاع کردم.»
زمانی که رئیس بخش خواهران مبلغ بعثه مقام معظم رهبری در سازمان حج و زیارت بودند، به دنبال مخاطبانشان در سفر حج میگشتند و با اخلاق و منش خوب، احاطه به علمشان و فلسفه و استدلالی که میکردند، سعی در متقاعد نمودنشان داشتند و در بیشتر موارد نیز موفق بودند. ایشان به زبان عربی، ترکی و انگلیسی تسلط داشتند و در جهت تبیین معارف اهل بیت (ع)، به جامعه بینالملل خدمت میکردند. همواره مشتاق بودند، افرادی را که درصدد یافتن حقیقت هستند از طریق برگزاری جلسات گفتگو و مناظره منطقی در نهایت صبر و تواضع همراه با اخلاص و گشادهرویی، به محبت اهل بیت و اعتقاد به حضرات معصومین (ع) دعوت کنند. گاهی افراد با این نوع رفتارها، شهادت به ولایت اهل بیت (ع) را بر زبان جاری میکردند. در آخرین کنفرانس وحدتی که در آبان ۱۳۹۸ برگزار شد، ایشان دبیر کنگره بودند و به همراه راننده، برای استقبال از میهمانها به فرودگاه امام خمینی (ره) میرفتند. به دلیل نامساعد بودن احوال مادرم، از ایشان تقاضا کردم که این کار را افراد دیگر انجام دهند. او به من گفتند: «این افراد ذخایر انقلاب و نظام اسلامی در دیگر نقاط جهان اسلام هستند و اگر راننده به آنها بیتوجهی کند و کمحوصلگی نشان دهد و آنان برگردند و بگویند به ما توجه نشده است، من نمیتوانم پاسخگو باشم....»
و کلام آخر؟
مادر بزرگوارم در هر عرصهای که وارد میشدند، کار را خالصانه و در جهت پیشبرد اهداف نظام اسلامی و در راستای منویات ولی زمانشان به سرانجام رساندند و همواره در فرصتهای مقتضی، در جهت رشد و توسعه فکر و اندیشه جامعه نخبگان کوشیده و آنها را برای ساختن تمدن نوین اسلامی بر مبنای شناخت عقلانی معارف اسلام هدایت میکردند. ایشان در برابر مجموعه فعالیتهای خود، هیچگونه چشمداشتی نداشتند. نه چشمداشت مزد و حقوق مادی و نه چشمداشت تشکر و جایگاه و ریاست. هرگز در این باره از کسی چیزی طلب نکردند. مادر همواره تلاش میکردند که فعالیتهایشان به صورت گمنام باقی بماند و کسی از ایشان و مجاهداتشان سخنی به میان نیاورد. در اعتقاد عملی به امام غائب و نایب حاضرش از هیچگونه کاری فروگذار نمیکردند و «وَ بَذَلَ مُهجَهم» را به صورت عملی انجام دادند. حال این فراز از زیارت عاشورا به چه معناست؟ یعنی خونی که در قلبم هست را هم بخشیدم. این اعتقاد فقط در زبان ایشان نبود، بلکه حتی از جان فرزندش هم در این مسیر میگذشتند. خدایشان رحمت کند و در جوار رحمت خویش جای دهد.