جوان آنلاین: متنی که پیشرو دارید برگرفته از کتاب «مرد ابدی» روایت مستندی از زندگی سردار شهید حسن طهرانی مقدم به قلم معصومه سپهری است. بخشی از این کتاب را که مربوط به خاطراتی از این شهید و همین طور شهید حسن شفیعزاده میشود پیشرو دارید.
عملیات والفجر مقدماتی طبق انتظار فرماندهان پیش نرفت و از همان ساعات نخست معلوم شد باید عقب بکشند. یکی از تلخترین صحنههای جنگ به وقوع پیوست و پیکر مجروحان و شهدای زیادی در کانالها و رملهای فکه ماند. توپخانه هم در این عملیات یکی از بهترین فرماندهانش را از دست داد؛ علیرضا ناهیدی که به سختی مجروح شده بود چهار روز در بیمارستان آخرین رنجهای دنیا را تحمل کرد و سرانجام در بیستو دومین سالروز تولدش شهید شد. او نابغهای بود که از آغاز جنگ، روزگارش در جبهه گذشته بود.
درباره شهید ناهیدی
شهید حسن شفیعزاده در یک سخنرانی در جمع رزمندگان توپخانه ۴۰ رسالت، درباره شهید علیرضا ناهیدی گفت: «ما به مسئولی میگوییم خوب که از هیچ چیز، همه چیز درست کند وگرنه از همه چیز همه چیز درست کردن کار همه است. مرد کسی است که در این محیط و جو اقتصادی و جنگ بتواند از هیچ چیز همه چیز درست کند. شما اگر توانستید از یک توپ اوراقی یک توپ خوب درست کنید که عملیاتی شود و به کار جنگ بیاید آن وقت شما توپچی هستید. خدا رحمت کند شهید ناهیدی و امثال او را که میگفت توپ اوراقی و به درد نخور خرمشهر را بدهید به ما میدانیم چطور با آن کار کنیم که برایمان توب بشود وگرنه کار کردن با توپ نو کار شقالقمری نیست.»
حالا جای خالی او را چه کسی میتوانست پر کند؟! مردان جنگ باید این شکستها و مصیبتها را تحمل میکردند و میکوشیدند جای خالی شهیدان را پر کنند گرچه میدانستند جای بعضیها همیشه خالی خواهد ماند. در روزهای سخت جنگ هم جای خـالی شهدا دیده میشد و هم مشکل قدیمیشان یعنی کمبود مهمات رهایشان نکرده بود. فرماندهان به آتشبارها تأکید میکردند در زمان پدافند بین عملیاتها در مصرف مهمات صرفهجویی کنند تا در عملیاتها دستشان برای آتش پر باشد. حوالی عملیات رمضان، سهمیه هر آتشبار فقط هشت گلوله در روز بود. (گلولههای توپ هم گران بود و هم کیمیا! برای همین محاسبات و درستی اعداد و ارقام و دقت اهمیت بیشتری مییافت. آتشبارها سعی میکردند با تعداد گلوله کمتر هدفی را که دیدبان دستور میداد بزنند یا ثبت تیر کنند تا در موعد عملیات بتوانند روی مواضع مهم دشمن آتش بریزند. در وضعیت حمله، شرایط فرق میکرد.)
روزی ۲۰ گلوله
در عملیات سهمیه هر قبضه روزی ۲۰ گلوله بود، یعنی هر آتشبار چهار قبضهای حدود ۸۰ گلوله در روزهای عملیات در برابر دشمنی که مثل نقل و نبات آتش میریخت سهمیه داشت. به حساب عقل محاسبهگر این معادله نتیجه روشنی نداشت، اما بچههای توپخانه با اعتقاد به وعده خدا، پای قبضههایشان بودند.
«و ما رمیت إذ رمیت ولکن الله رمی» ذکر لب بچههای آتش بود. کار در توپخانه آن قدر زیاد بود که از کله سحر تا سیاهی شب همه میدویدند. باید علاوه بر همه تیپهای پیاده سپاه با توپخانه ارتش قرارگاهها و جاهای دیگر ارتباط برقرار میکردند.
برخورد خاص حسن مقدم در ارتباطات راهگشا بود. تقریباً کسی نبود که حسن نتواند بر او اثر بگذارد. او خیلی زود صمیمی میشد. دست بر شانه طرف میانداخت، گاه پیشانیاش را میبوسید. این محبت و جاذبه ساختگی و موقتی نبود. روابط عمومی حسن از اول خوب بود و حالا در جنگ انگیزه قوی و متعالی دفاع از کشور، قدرت روحی امثال او را چند برابر کرده بود. جایی که کار با دستور و بخشنامه حل نمیشد اخلاق ویژه حسن راه را میگشود. میان همه فرماندهان سپاه، فقط یک نفر جرئت داشت به فرمانده کل سپاه آقا محسن بگوید «باریکلا».