اين دومين مقالي است كه در باب كاركرد سياسي «مسجد همت تجريش» در صفحه تاريخ «جوان» منتشر ميشود. در مقال اول به نقش تاريخي اين مسجد در مبارزات سال 57 اشارت رفت و در اين مقال، چند وچونِ سياسي شدن اين مسجد به ويژه عالماني كه با حضور خود، اين كانون را بدان سو سوق دادند، مورد بررسي قرار خواهد گرفت. اميد آنكه مقبول افتد.
مسجد همت تجريش تهران، امام جماعت راتب (هميشگي) نداشت و گاهي، عالم غيرمعممي به نام شيخ ابوالقاسم ارشدي در آن اقامه نماز جماعت ميكرد. (1) در اعياد مذهبي جشنهايي در مسجد همت برپا ميشد و به مرور فعاليتهايي در آن انجام ميگرفت. اين همه باعث شده بود كه عده بيشتري از اهالي تجريش به مسجد همت روي آورند و در آن نماز بخوانند، به خصوص آنكه حاج ميرزا آقا فرهمند، امام جماعت مسجد شده بود و در همانجا كلاسهاي قرائت قرآن خود را برپا
ميكرد .(2) با وجود اين، مسئولان مسجد در پي پيشنمازي روحاني بودند و سرانجام نيز بر اثر پيگيريهاي خود موفق شدند حجتالاسلام محمد محققي را راضي كنند تا امامت مسجد همت را به عهده گيرد. با اين همه، چندي بعد حجتالاسلام محققي به امر آيتالله بروجردي براي سر و سامان دادن به امور مذهبي مسلمانان اروپا (در سال 1339) عازم آلمان شد و در مسجد نوساز هامبورگ مستقر گرديد. (3)
پس از عزيمت حجتالاسلام محققي به آلمان، مسئولان مسجد همت از حجتالاسلام والمسلمين شيخ محمود اردكاني خواستند تا در آن مسجد اقامه جماعت كند.(4) شيخ محمود اردكاني، داماد اول مرحوم آيتالله فاضل لنكراني، پدر حضرت آيتاللهالعظمي فاضل لنكراني(5) و از نزديكان آيتالله بروجردي بود و در قم زندگي ميكرد. ولي به دليل ابتلا به بيماري، پزشكان معالج وي توصيه كرده بودند به جايي خوشآبوهوا برود و در قم يا تهران نماند. شيخ محمود نيز تجريش را كه در آن هنگام هنوز آب و هواي بسيار مطبوعي داشت، برگزيد. (6)
ديري نپاييد كه شيخ محمود پس از اقامت در تجريش و پذيرفتن امامت مسجد همت، به مسجد فاطميه واقع در جنوب پل تجريش و نزديك مدخل بازار رفت و در آن به اقامه جماعت پرداخت. مسجد فاطميه در آغاز به مسجد حاجحبيب معروف بود و در زمان رضاشاه ويران شده بود و به صورت خرابهاي خودنمايي ميكرد. شيخ محمود اردكاني كه ديدن آن مسجد ويران را برنميتافت، در پي احياي آن برآمد و گام نخست را در بازسازي آنجا برداشت. از اين رو دستور داد مسجد را به كلي خراب كردند و روي پي اوليهاش، بناي جديدي ساختند. (7)
آيتالله سيدمحمود طالقاني در مسجد همت
به اين ترتيب مسجد همت به وضع پيشين خود بازگشت و بدون امام جماعت راتب به فعاليتهاي محدود خود ادامه داد. اما آنچه در آن سالها چراغ مسجد را روشن نگه داشته و باعث شده بود همواره حدود 50، 60 نفر در مسجد گرد هم آيند، وجود آيتالله سيدمحمود طالقاني در مسجد همت و سخنرانيهاي ايشان در شب چهارشنبه بود. آيتالله طالقاني كه در سال 1327 به مسجد هدايت واقع در چهارراه استانبول رفته و امام جماعت ثابت آن شده بود،(8) خانهاي در خيابان جعفرآباد تجريش داشت(9) و هر سهشنبه به آنجا ميرفت و شب هنگام در مسجد همت نماز جماعت ميخواند و تفسير قرآن ميگفت.
حضور هفته به هفته آيتالله طالقاني در مسجد همت سبب شده بود كه همواره گروهي از جوانان و افرادي كه در پي فهميدن مفاهيم اسلامي بودند، در جلسات شبهاي چهارشنبه شركت كنند(10) و بر رونق مسجد بيفزايند. حاج عباس بزرگزاده كه در اوايل دهه 1320 جوان مجردي بود و با خانوادهاش در پامنار زندگي ميكرد، به خاطر ميآورد در غروب يك سهشنبه تابستاني به خانه خالهاش در تجريش رفت و هنگام اذان مغرب به پيشنهاد و همراهي شوهرخالهاش براي خواندن نماز و شنيدن سخنان آيتالله طالقاني رهسپار مسجد كوچيكه (مسجد همت) شد. (11)
حجتالاسلام حاج شيخ مصطفي ملكي
در مسجد همت
حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ مصطفي ملكي از فعالان مسجد همت كه در سال 1332 به قم رفت و به لباس روحانيت درآمد و سالها بعد امام جماعت مسجد همت شد، از اعضاي ثابت جلسات شبهاي چهارشنبه طالقاني در مسجد همت بود. محمود كوهساري، دانشآموز دبيرستان در سالهاي پاياني دهه 1330 روزي از روزهاي تابستان 1339 را به ياد ميآورد كه با مصطفي ملكي روبهرو شد و او نيز با توصيه و تأكيد از كوهساري خواست كه براي شنيدن سخنراني سيدمحمود طالقاني به مسجد همت برود. (12)
جلسات سخنراني و تفسير قرآن آيتالله طالقاني در مسجد همت همچنان ادامه داشت تا اينكه او نيز در پي دستگيري مهندس مهدي بازرگان در سوم بهمن 1341 و به دليل انتشار اعلاميه شوراي مركزي نهضت آزادي زير عنوان «ايران در آستانه يك انقلاب بزرگ» در چهارم بهمن ماه دستگير و بازداشت شد. (13)
با وجود اين، جلسات شبهاي چهارشنبه هيچگاه تعطيل نشد و به «اهتمام طرفداران آيتالله طالقاني و دار و دسته مسجد همت»(14) به ويژه مصطفي ملكي همواره برپا بود و هماكنون نيز برقرار است. (15)
طالقاني و دغدغه برنامههاي مسجد همت تجريش
طالقاني، واعظ و منبري حرفهاي نبود و به ندرت و در جاي ديگري به جز مسجد هدايت سخنراني نميكرد، اما گاهی به دعوت مصطفي ملكي به مسجد همت ميرفت و براي مردم سخن ميگفت. چنانكه به گزارش مأمور ساواك در شب 12 دي 1341 «مجلس وعظي در مسجد همت تجريش به مناسبت شب تولد حضرت عباس(ع) از طرف آقاي مصطفي ملكي ترتيب داده شده بود كه آقاي سيدمحمود طالقاني به وعظ پرداخت».(16) طالقاني پس از آزادي از زندان در 16 مهر 1346 هنوز در فكر مسجد همت و برنامههاي تبليغي آن بود. وقتي در 24 آبان 46 در خيابان جعفرآباد تجريش با يكي از مسئولان مسجد همت روبهرو شد، «اولين سؤالش از وضع مسجد همت و... جلسات هفتگي آن بود كه آيا همچنان برقرار است و چند نفر شركت ميكنند.».(17)
به هر ترتيب، آيتالله طالقاني تا هنگامي كه مسجد همت داراي امام جماعت ثابت شد و سر و سامان گرفت، با برخي متصديان مسجد و فعالان
ملي ـ مذهبي تجريش مانند محمدباقر پويانفر، محمد محققي، ابوالقاسم عرفاني، رضا ملكي و حسن زماني در ارتباط بود و كمابيش از اخبار مربوط به مسجد همت آگاه ميشد.(18) پس از آن نيز آيتالله طالقاني مسجد همت را فراموش نكرد و به امام جماعت آن عنايت داشت. در رمضان 1392ق. / آبان 1351، امام جماعت مسجد همت، مرحوم حجتالاسلام والمسلمين ملكي كه از سال 1347 امام جماعت راتب آن مسجد شده بود، از حجتالاسلام معاديخواه درخواست كرد پس از اقامه نماز ظهر و عصر به منبر برود. اتفاقاً آيتالله طالقاني نيز از او خواست كه همان زمان در مسجد هدايت سخنراني كند. معاديخواه چون ابتدا به شيخ مصطفي ملكي قول داده بود، دعوت آيتالله طالقاني را نپذيرفت و از وي پوزش خواست. در اين هنگام، طالقاني براي اينكه معاديخواه هم به مسجد همت برسد و هم به مسجد هدايت، نماز ظهر و عصر خود را حدود يك ساعت به تأخير انداخت و به اين ترتيب معاديخواه موفق شد در هر دو مسجد و هر كدام به مدت 40 دقيقه سخنراني كند. (19)
زمين چمن كاخ سعدآباد، محل برگزاري اولين احياي پس از پيروزي انقلاب
شش ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دليل اهميت حوادث سياسي ـ اجتماعي آن روزها و لزوم ارتقاي سطح آگاهيهاي سياسي مردم، حجتالاسلام ملكي مجالس وعظ و خطابه شبهاي پاياني ماه رمضان 1358 مسجد همت را به زمين چمن كاخ سعدآباد كشاند و مجالس سخنراني را در آنجا برپا كرد. سخنران شب 21 رمضان (شب قدر)/ 23 مرداد آيتالله طالقاني بود كه بهرغم بيماري و ناتواني در حضور جمعيت بسيار زيادي درباره رويدادهاي پس از پيروزي انقلاب سخن گفت و هشدار داد: «عدهاي باجگير ميخواهند همه را به اسم اسلام به جان هم بيندازند» و به همگان توصيه كرد: «نگذاريد اين انقلاب عظيم و توحيدي به درگيريها و جنگهاي داخلي تبديل شود.» (20)
سخنان آيتالله طالقاني در آن شب، خاطره خطابههاي شورانگيز ايشان را در دل و ديده كساني كه سالها پيش شنونده سخنان او در مسجد همت بودند، زنده كرد و دغدغههاي هميشگي ايشان را در نخستين سال پيروزي انقلاب نمايانتر ساخت.
ريشههاي سياستورزي در مسجد همت تجريش
از هنگامي كه آيتالله طالقاني به فعاليت در مسجد همت پرداخت و جلسات شبهاي چهارشنبه را در آن برپا كرد، خواهناخواه گامهايي براي سياسي شدن مسجد همت برداشته شد. طالقاني در اغلب سخنرانيهاي خود به اوضاع سياسي ايران اشاره ميكرد و آشكارا هيئت حاكمه ايران را «عمال استعمار» ميناميد. او معتقد بود براي دنبال كردن «مبارزات حسيني» بايد از مراسمي كه در مساجد برقرار ميشود استفاده كرد و از جمله با «تجمع نيرو» به «مجاهدت و مبارزه» پرداخت و حتي در جاي خود شهيد شد تا به استقلال واقعي رسيد.(21)
فعاليت محدود آيتالله طالقاني در مسجد همت، حساسيت ساواك را برانگيخته بود. از اين رو، مسجد همت همواره تحتنظر مأموران ساواك و كلانتري تجريش بود. اسناد چاپشده مربوط به پرونده آيتالله طالقاني در ساواك نشان ميدهد مراقبت از مسجد همت، به خصوص پس از آزادي طالقاني از زندان در مهرماه 1346 افزايش يافت و مقامات مسئول همواره تا استقرار رسمي شيخ مصطفي ملكي در مسجد همت در پي آگاهي از فعاليت مجدد وي در مسجد بودهاند. (22)
با توجه به اين پيشينه به نظر ميرسد كه ساواك شميران، مسجد همت را كانون بالقوه فعاليتهاي سياسي- مذهبي فعالان شميران ميدانست و مراقب رفت و آمد آنان به مسجد بود. به ويژه آنكه حجتالاسلام ملكي امام جماعت ثابت مسجد همت، سابقه فعاليت در جبهه ملي را داشت و متهم بود از نهضت آزادي ايران هواداري ميكند. (23) با وجود اين، مصطفي ملكي با پيش گرفتن رفتاري معتدل و پرهيز از تندروي باعث شد مسجد همت همچنان به فعاليتهاي خود ادامه دهد(24) و در جهت توضيح و تبيين افكار و منويات امام خميني(ره) پيش
برود. (25) پيش از شكلگيري جامعه روحانيت مبارز تهران، آقاي ملكي به عنوان پيشنماز مسجد همت در جمعآوري امضا براي درج در زير اعلاميههاي پيشقدم بود و در اين راه فعاليت زيادي ميكرد. براي انجام اين كار هم اغلب به صورت تلفني با افرادي كه ميشناخت تماس ميگرفت و درباره اعلاميه توضيح ميداد و ميگفت: «شما حاضر هستيد نامتان در پاي اعلاميه نوشته شود.»(26)
امام جماعتي فراتر از انتظار
از كارهاي مهم آقاي ملكي به عنوان امام جماعت مسجد همت، شركت در تأسيس جامعه روحانيت مبارز بود. او از مسئولان اين جامعه در شميران بود(27) و روحانيان شميران مانند امام جماراني، موسوي خوئينيها، دكتر بهشتي، مهدي كروبي و. . . را در خانه خود جمع ميكرد تا درباره مسائل مختلف گفتوگو و تصميمگيري كنند. با اينكه مسجد همت محل آمد و شد فعالان مذهبي و روحانيان انقلابي بود، ولي به دليل رعايت مسائل امنيتي، بسياري از ملاقاتهاي مهم بيرون از مسجد و اغلب در خانه حجتالاسلام ملكي انجام ميشد. در اينجا نقل ماجراي ديدار آقاي ملكي با آيتالله طالقاني و سيد علي اندرزگو از زبان دكتر عباس ملكي خالي از لطف نيست:«در سال 1351 كه آقاي طالقاني به ايرانشهر تبعيد شده بود، عصر يك روز پنجشنبه، حضرت آيتالله موسوي اصفهاني امام جماعت مسجد اختياريه به پدرم خبر داد كه آقاي طالقاني به اينجا آمده است. آقاي ملكي كه علاقه خاصي به مرحوم طالقاني داشت، دست مرا گرفت و با خود به خانه آقاي موسوي برد. مرحوم طالقاني زير كرسي نشسته بود و پدرم تا او را ديد گريه زيادي كرد و پس از آرامش به گفتوگو با او پرداخت. محفل صميمانه آن شب تا نيمه شب طول كشيد و بالاخره نزديك ساعت 12 شب از خانه آقاي موسوي خارج شديم. آن روزها خيابان به ويژه در ساعات آخر شب خيلي خلوت بود. آقاي طالقاني كه از محل تبعيد خود مخفيانه بيرون آمده بود، گفت: «ميخواهم به منزل خودم ـ واقع در پيچ شميران ـ بروم.»ما هم چون وسيلهاي نبود، پاي پياده راه افتاديم تا به خيابان دولت [شهيد كلاهدوز فعلي] رسيديم. پس از چند دقيقه، اتومبيلي از مقابل ما گذشت و كمي جلوتر متوقف شد. بعد مسافران خود را پياده كرد و به اعتراض آنها وقعي ننهاد و به عقب برگشت و مقابل ما ايستاد و گفت: «بفرماييد!» ما تعجب كرديم و با ترديد سوار شديم. پدرم گفت: «اول برويم پيچشميران و بعد برگرديم تجريش.»راننده گفت: «خير، اول ميرويم تجريش و بعد بنده آقا را تا پيچشميران ميبرم...» با اين گفتوگو براي ما مسلم شد كه وي مأمور ساواك است و آقاي طالقاني را شناخته و ميخواهد او را تحويل بدهد. خلاصه ما به خانه رفتيم، ولي پدرم شب را اصلاً نخوابيد و تا صبح مرتب در اتاق قدم ميزد.
فردا صبح پدرم به منزل آقاي طالقاني تلفن زد و آقاي طالقاني نيز ماجرا را اينگونه تعريف كرد:«پس از رفتن شما، آن راننده خود را معرفي كرد و گفت: من در سال 1344 نگهبان زندان قصر بودم و به خاطر بزرگمنشي شما خواستم امشب خدمتي كرده باشم.» (28)
صبح يك روز جمعه در اوايل تابستان 1357 پدرم مرا صدا كرد و گفت: امروز مهماني به خانه ما ميآيد كه بهتر است تا پايان حضور وي در اين اتاق به اينجا نيايي! بعد كه مهمان پدرم آمد و كار خود را به انجام رساند و عازم رفتن شد، آقاي ملكي مرا صدا كرد و خواست نزد آنان بروم، وقتي وارد اتاق شدم، كسي را ديدم كه كت و شلواري آبي به تن داشت و كلاهي بر سر. صورت او با ريش قهوهاي و خالهاي روشن پر بود. پدرم وي را معرفي كرد و گفت: «ايشان آقاي سيدعباس تهراني (سيدعلي اندرزگو) هستند.» من سلام كردم و او هم ضمن پاسخ، مرا بوسيد و در حال خداحافظي به آقاي ملكي گفت: «بابت پرداخت آن چيز تشكر ميكنم.»
البته بعدها براي من معلوم شد كه آقاي اندرزگو در حوزه علميه چيذر نزد آقاي ملكي درس ميخواند و در عين حال يكي از مبارزان ضدرژيم بود و آن روز براي دريافت يك ميليون تومان از آقاي ملكي به خانه ما آمده بود تا با آن مقداري اسلحه بخرد. دو ماه پس از اين ديدار، آقاي اندرزگو در درگيري خياباني با مأموران ساواك به ضرب گلوله به شهادت رسيد. (29)
زين پس جريان انقلاب بالا گرفت و مسجد همت تجريش، مركز بسياري از فعاليتهاي آن گشت. اين مسجد در تجهيز انقلابيون و رساندن پيام انقلاب به اهالي شمال تهران، نقشي پررنگ ايفا نمود.
پينوشتها در سرويس تاريخ جوان موجود است.