امروزه نمادها يا همان المانهاي شهري را ميتوان جلوهاي بارز از هنر مردمي در نظر گرفت، هنرهايي كه به دور از تمامي شاخصههاي مكاتب خاص هنري تلاش ميكنند تا در سطح شهرها به تقويت حس هويت بخشي به فضاها، ارتقاي كيفيت و ايجاد سرزندگي و بالابردن آگاهيهاي عمومي و معرفي نمادها و ارزشهاي فرهنگي و همچنين ايجاد يك نشانه و انگيزه براي بهسازي محيط توسط شهروندان بپردازد.
نمادها ميتوانند يك حس را در بين شهروندان ايجاد كنند كه در اين صورت با مخاطبانشان رابطه برقرار كرده و موجب جابهجايي انرژي در بين شهروندان ميشوند. در اكثر مناطق، نمادها به نوعي جزو حافظه تاريخي و ارزشي يك ملت به شمار ميآيند. مثلاً طاق نصرت نماد پيروزي انقلابيون فرانسوي است كه در انتهاي خيابان شانزهليزه قرار دارد.
سادگي در طراحي
با اينكه گروهي فكر ميكنند نمادها بايد از مكاتب هنري پيروي كنند اما حقيقت اين است كه سادگي نمادها حرف اول را در طراحي و ساخت آنها ميزند زيرا قرار است بزرگترين كاركرد آنها، مورد توجه و خوشامد مردم عادي قرار گرفتن باشد.
سجاد مرسلي، كارشناس شهرسازي در مورد طراحي و نحوه تأثيرگذاري نمادهاي شهري ميگويد:«اگر المانها با محيط اطرافشان هماهنگ باشند ايجاد تقويت انسجام بصري در محيط پيرامون ميكنند و همين هماهنگي، آرامش را براي مردم به ارمغان ميآورد. از سوي ديگر هماهنگ بودن با محيط به هيچ وجه به معناي منحصر به فرد نبودن اثر نيست، گاهي يك اثر ميتواند چنان داراي هويت باشد كه با ايجاد تمايز در فضاي شهري به استقلال شخصيتي دست پيدا كند.»
وي ادامه ميدهد:«هنرهاي مردمي در قالب المانهاي شهري با ايجاد گونهاي از نوستالژي براي شهروندان در ارتقاي كيفيت همزيستي شهري و سرزندگي نيز نقش بسزايي دارد. هنرهايي كه از تاريخ، عقايد و باورهاي ملي، مذهبي و فرهنگي يك جامعه نشئت ميگيرند ميتوانند به بهسازي روحيات جامعه و ترميم زخمهاي روحي و عاطفي آنها بپردازند. بدين جهت در جامعهاي مثل جامعه ايراني با مؤلفههاي خاص فرهنگي و مذهبي و با توجه به احساساتي بودن اكثريت مردم، كمتر نمادهايي كه از سبكهاي خشك و سرد هنري پيروي ميكنند، مورد اقبال قرار ميگيرند.»
نماد، حاصل اقبال مردم
در مقابل نظرياتي كه معتقدند شهرها بايد داراي نمادهاي مشخصي باشند كه به نوعي با هويت و تاريخ آنها در ارتباط باشد، گروهي از صاحبنظران هم در حوزه هنر و معماري بر اين باورند كه نماد را نميتوان بهوجود آورد و نماد مسئلهاي نيست كه ديدگاههاي فردي يا گروهي در خلقش مؤثر باشد. اعتقاد اين دسته از كارشناسان اين است كه نماد، در بستر زمان و با توجه به خصوصياتي كه دارد و با اقبال و توجه مردم شكل ميگيرد. كوچهباغها، بناهاي تاريخي و دستنوشتههاي گذشتگان ميتواند روزي به نماد يك شهر تبديل شود. حتي يكساختمان پير و بسيار قديمي كه ديگر جاني در پي ندارد و ديوارهايش در حال فرو ريختن هستند هم ميتواند نماد شهري شود، زيرا نماد بودن يك سازه نشان از ارزش معماري ندارد. به هر حال در مقابل اين نظريات بايد گفت نميتوان معماريهاي فوقالعاده و منحصر به فرد را در بسياري از سازهها و بناهايي كه در دنيا اسم و نامي براي خود بهدست آوردهاند، ناديده گرفت. مثلاً برج ميلاد كه در حال حاضر در تلاش است تا جاي برج آزادي تهران را بگيرد و خود را به نماد تهران تبديل كند، هيچ چيز خاصي ندارد جز ارتفاعش كه مديون معمارياش است. بنابراين معماري خاص و اقبال عمومي نيز ميتوانند موجب شوند تا يك بنا به يك نماد تبديل شود. همانطور كه برج ميلاد در آيندهاي نهچندان دور نماد پايتخت ايران خواهد شد. اگرچه برخي نماي اين برج را تا حد زيادي شبيه به برجهاي موجود در شرق آسيا يا كشورهاي اروپايي ميدانند اما هرچه هست «برج ميلاد» در ايران يكي است.
سمبلها تداعيگر تاريخ
زماني كه از يك نماد حرف ميزنيم منظور يك سمبل است. بدين معني كه با ديدن چيزي بتوانيم چيز ديگري را در ذهن تداعي كرده و به ياد بياوريم. البته اين جايگزيني بايد از نوع پيوستگي معنايي باشد و پيوستگي معنايي حاصل زمان است. بنابراين يكي از نكات مهمي كه بايد در نمادهاي شهري به آن دقت شود و اهميت ويژهاي دارد، انعطاف است. مثلاً اگر از ايرانيها بخواهند كه براي شهرهاي كشورشان نمادي را معرفي كنند ناخودآگاه به سراغ تاريخ ذهنشان ميروند و سعي ميكنند سمبلي را مطرح كنند كه با ديدنش بخشي از تاريخ يا ارزشهاي گذشته در ذهن تداعي شود. پس با اين اوصاف بايد گفت يكنماد بايد از قابليت ديناميكي خوبي برخوردار باشد.
در مقابل تمام ويژگيهايي كه براي يك نماد شهري برشمرده ميشود بايد به اين نكته هم اشاره داشت كه اگر قرار است شهروندان رابطهاي با مفاهيم المانها برقرار كنند، بايد حتماً تك تكشان درحاليكه از مزيتهاي يكشهر خوب برخوردارند، براي زندگي بهتر و فرهنگ شهرنشيني نيز اصولي را رعايت كنند. شهروند كسي است كه ارتباط تنگاتنگي با المانهاي شهر دارد و خود را در برابر آنچه در شهر ميگذرد، مسئول ميداند. حتي بارها مشاهده شده كه در دنيا براي ساخت يك مجموعه شهري يا يك نماد، تك تك شهروندان مشاركت داشتهاند و گاهي نيز تمام امور به مهندسين و پيمانكاران و تيمشان سپرده شده است. گزارشها نشان ميدهند كه نمادهاي نوين و معماريهاي كلاسيك براي مردم امروزي، بسيار جذابتر و ديدنيتر از نمادهاي قديمي است. از نوع گرايش و ابراز علاقهمندي شهروندان به بناها و نماد شهرهاي مختلف ميتوان به اين نتيجه رسيد كه نمادهاي نوين بيش از بقيه مورد توجه قرار گرفتهاند. با اينكه در اكثر شهرهاي ايران نمادهاي قديمي بسياري وجود دارد و مردم نه تنها علاقهمند، بلكه دلبستگيهايي نيز به آنها دارند اما اين حقيقت را نميتوان انكار كرد كه اكثر شهروندان از نمادهاي نوين با معماري مدرن لذت بيشتري ميبرند و دوست دارند نمادي سنتي نيز در قالب مدرن طراحي و ساخته شوند.
تغيير نمادها در طول زمان
با اينكه المانهاي شهري عناصري بهحساب ميآيند كه نميتوان به ميزان زيادي در آنها تغيير داد، اما در طراحي آنها بايد دقت عمل خاصي بهكار گرفته شود، زيرا كارشناسان حوزه شهري و هنري معتقدند، نمادها در طول زمان تغيير ميكنند و به يك شكل فهميده نميشوند.
نصف جهان
مجموعهاي از نمادهاي تاريخي و مدرن
نگاهي اجمالي به پيدايش اين ميدان ميتواند عظمت آن را دوچندان كند. پيش از آنكه شهر اصفهان بهعنوان پايتخت ايران در دوران صفوي برگزيده شود، در اين ميدان باغي گسترده وجود داشته بهنام «نقشجهان» و پيش از احداث اين ميدان به شكل فعلي، حداقل بخشي از باغ نقشجهان به نام ميدان معروف بوده است. منابع گوناگون، بنا به شكل فعلي را در دوره سلطنت شاهعباس اول و به سال1011 هجري قمري مربوط دانستهاند ولي در سال1004 هجري قمري، جايگاهي به نام ميدان نقشجهان در بخشي از باغ وجود داشته است. در پيرامون ميدان، مشهورترين و عظيمترين بناهاي تاريخي اصفهان مانند مسجد امام يا مسجدجامع عباسي (ضلع جنوبي)، مسجد شيخ لطف الله (ضلع شرقي)، عمارت عاليقاپو (ضلع غربي) و سردر بازار قيصريه (ضلع شمالي) ساخته شده است.