جوان آنلاین: پرویز شهبازی را به عنوان یک درامساز اجتماعی میشناسیم. او در هر فیلمش تلاش کرده با خلق واقعگرایی قصه خلق کند که این وجه رئالیستی فیلمسازی او همیشه یک نوع نبوغ و بکر بودن را در فیلمهایش پدید آورده است. او میکوشد مسائل اجتماعی را بهگونهای سینمایی به سبک خودش روایت کند و این پرداخت واقعگرایانه در برابر مسائل اجتماعی و ایجاد بحران از مؤلفههای سینمای اوست و از نفس عمیق تا طلا با یک سینمای خاص خودش مواجهیم.
اما رکسانا که پس از چند سال توقیف در جشنواره فیلم فجر برای اهالی رسانه و منتقدین به نمایش درآمد، نشانی از شکست او در سینمای اجتماعی است. اول اینکه چرا این فیلم توقیف شده را باید از مسئولان سؤال کرد، چراکه هیچ نکتهای برای اکران عمومی نشدن آن در کلیت فیلم دیده نمیشود، اما رکسانا برای پرویز شهبازی یک شکست محسوب میشود. شهبازی در این فیلم هم سعی کرده به دغدغه خودش، یعنی جوانان بپردازد، اما اینبار مسیر قصهگویی با خللهای ریز و درشت مواجه شده است. صریحتر بگویم با اینکه شهبازی میکوشد به نسل جوان و بحران آنها بپردازد، اما او هیچ شناخت درستی از نسل جوان ندارد، برای همین تمامی آدمهای رکسانا احمق و خنگ خلق شدهاند، حتی او این زحمت را به خود نداده که درباره شخصیتهای فیلمنامهاش کمی تحقیق کند. بنابراین پسر جوان فیلم که ناخواسته و سریع دلبسته یک دختر جوان و به نوعی گماشته آن دختر میشود، یعنی عدم شناخت شهبازی از نسل جوان! پسر جوان ۲۳ ساله حال حاضر اینقدر منفعل و عقبافتاده نیست، اما شهبازی تصور کرده اگر پسر جوان فیلمش سیگار نکشد و زیر بار حرفهای داماد خانواده برود یا جرم نکرده را گردن بگیرد، یعنی ایجاد یک شخصیت! شهبازی تعلیقهای واقعگرایانهاش دیگر جواب نمیدهد و نمیتواند، یعنی توان درامپردازی مانند فیلم دربند را ندارد که بتواند از یک بحران کوچک قصهگویی عمیق کند.
در رکسانا همه چیز در سطح میگذرد، نه خانواده وجود دارد، نه تعهد به خانواده. برای پرداختن به نسل جوان این دوره باید پژوهش کرد. شهبازی همچنان در نفس عمیق گیر افتاده و این را نمیداند که نسل جدید با شخصیتهای نفس عمیق تفاوتهای فراوانی دارد. او اوج و فرودهای نسل جدید را نمیداند و تصور میکند رابطههای گذرا و استفاده از الکل و از دست دادن رابطه، یعنی نسل جدید. واقعگرایی در بطن فیلمنامه و در اجرا حاصلش درام اجتماعی نمیشود و نشان دادن رابطههای بیثمر جوانان و عشقهای درونی سینما پدید نمیآورد.
رکسانا سطحیترین فیلم پرویز شهبازی است. نگاه او آنقدر خامدستانه است که گاهی باور نمیکنیم که او چنین فیلمی را ساخته است. شهبازی از تغییر نسل چیزی نمیداند و همچنان سعی دارد با افکار منسوخ شدهاش فیلم بسازد. سخت میشود باور کرد که در فیلم او سکانسهایی وجود دارد که میشود حذف کرد، مانند اصرار او به تکرار تهیه فیلم عروسی گرفتن در ساحل که در چند پلان کشدار تکرار میشود.
یادمان باشد واقعگرایی از فیلمنامه میآید و از خلق درست از شخصیتها؛ اینکه بخواهیم با مؤلفههای تکراری فیلم بسازیم، مخاطب آن را پس میزند و نمیتواند آن را تحمل کند. احساس میشود سبک و سیاق پرویز شهبازی بهروز نشده است. او همچنان با مؤلفههای تکرارشوندهاش میخواهد درباره نسل جدید جوانان فیلم بسازد، اما دیگر جواب نمیدهد و این تأسفبرانگیز است که سینمای او تا این حد تنزل یافته باشد.