رهبر انقلاب اسلامی سوم بهمن ماه در جمع تولیدکنندگان و فعالان بخش خصوصی رویداد ملی «پیشگامان- پیشرفت» فرمودند: «گفتیم مقاومت زنده است و زنده خواهد ماند. غزه پیروز شد، مقاومت نشان داد که زنده خواهد ماند. آنچه که مقابل چشم دنیا اتفاق میافتد، شبیه افسانه است.» رهبر معظم انقلاب در بیان فوق، پیروزی غزه را شبیه افسانه خواندند. تا جایی که میدانم ایشان تعبیر افسانه را پیش از این درباره شهید عباس دوران به کار بردهاند؛ خلبان بلندآوازه «جنگنده اف۴» ایرانی که در عملیات بغداد به شهادت رسید.
رهبر معظم انقلاب در وصف شهید دوران گفتهاند: «ما در سابقه این پایگاه [پایگاه هوایی شهید نوژه همدان]کسى مثل شهید عباس دوران را داریم که بهخاطر ایمان جان خودش را آشکار و صریح بر سر یک هدف گذاشت. اگر ماجراى شهید دوران را در کتابها خوانده بودیم یا امروز هر کس مىخواند، احتمال مىداد که افسانه باشد، اما ما آن را با چشم خودمان دیدیم که اگر ندیده بودیم، مىگفتیم افسانه است. اینها شوخى نیست، اینها عظمت دارد، همت انسانها اینجور است و ما بایستى در هر بخشى همت کنیم.»
شهید دوران در عملیات آخرش به همراه همکابینش توانست مانع برگزاری اجلاس سران عدمتعهد در بغداد شود. او تقریباً یک تنه این کار بزرگ و بیمانند را انجام داد. دوران از واقعیترین قهرمانان ایران و از بزرگترین خلبانان جنگنده در تاریخ نبردهای هوایی است که عملیاتهای بیمانندی را به انجام رسانید و افسانه شد.
مطابق آنچه به عنوان یادآوری از نظر گذشت، باید بگویم ماجرای غزه مانند ماجرای شهید دوران، خاص و بینظیر است و درست به همین سبب است که رهبر معظم انقلاب هر دو را شبیه افسانه خواندهاند؛ دو واقعیت استثنایی که از شدت واقعیبودن و ناببودن، شبیه افسانهاند، اما افسانه نیستند. ماجرای غزه، نه یک واقعیت شدید یا حاد واقعیت hyperreality (نظریه ژان بودریار) که یک دگرواقعیت است که تسلط رسانهها و تبلیغات را در هم میشکند، یعنی رسانههای جریان اصلی جهان با واقعیت مجازی یا شبهواقعیها نتوانستند واقعیت غزه و رخداد استثنایی آن را پنهان کنند. چه پیروزی غزه و چه شکوه عباس دوران واقعیتهایی هستند که انقلاب اسلامی، انقلاب استثنا، انقلاب استثناها و انقلاب دورانها آفرید. قابل اشاره است ژان فرانسوا بودریار طی نظریه هایپررئال یا ابرواقعی بر تسلط رسانهها و رمزگان بر زندگی انسان امروزی میتاخت. او در این زمینه از اقتصاد سیاسی مارکس انتقاد میکرد و به جای اقتصاد سیاسی از قدرت رسانهها سخن میگفت و بر این نکته انگشت تأکید میگذاشت که رسانهها میتوانند واقعیت را نه فقط تحریف بلکه به گونهای جلوه کنند که از واقعیت هم واقعیتر به نظر برسد و اساساً سبب ناپدیدارشدن پدیدهها شوند.
او به طور مصداقی از جنگ خلیج فارس سخن به میان میآورد و با زبانی خاص میگفت جنگ خلیج فارس به وقوع نخواهد پیوست، در حال وقوع نیست و جنگ خلیج فارس هرگز وجود نداشته است.
قابل تأکید است که نظریه بودریار به طور خاص درباره رسانههای جریان اصلی یا امپریالیسم رسانهای (اردوگاه غرب) صادق است. این جریان بود که سعی کرد ماجرای غزه به ویژه آغاز آن در هفتم اکتبر را وارونه نشان دهد. در مقابل، واقعیت غزه توانست بر لذت رسانهای تماشای کشتار از سوی حامیان رژیم و تلاش جریان اصلی رسانه برای تروریست نشان دادن حماس غلبه کند و تناورترشدن درخت مقاومت را پس از تحمیل آتشبس بر رژیم غاصب، شادمانه جشن بگیرد. اینجا یک شبه افسانه رخ نمود؛ شبهافسانهای که نظیر ندارد و آن یگانهبودن و همرنگی حداکثری تقریباً همه جمعیت یک واحد سرزمینی است. این حماسه اصلی، آغازین و نهایی حماس است. این یک دگرواقعیت و واقعیت بزرگ و بینظیر است که اگر فردی بیخبر داستان واقعی آن را بخواند، افسانه میپندارد. سخن نهایی اینکه انقلاب اسلامی، دوره دورانهاست و استثناآفرینی آن یک قاعده و امر منتظره است نه امر نامنتظره و نادر. این قهرمانآفرینی چیزی است که رژیم غاصب قدس و حامیان آن برای همیشه از آن محروم خواهند بود. به طور مصداقی، از داشتن شخصیتهای نمادین همچون شهید دوران و شهید یحیی سنوار بینصیب هستند، این آن چیزی است که از افسانه فراتر میرود.
به زبان دیگر سیستم قهرمانساز انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی دمادم اسطوره میآفریند و به این سان، واقعیت ممتاز و متمایز خود را در جهان تثبیت میسازد.