کد خبر: 1240746
تاریخ انتشار: ۳۱ تير ۱۴۰۳ - ۰۰:۴۰
عرب‌هایی که آن‌قدر‌ها مهم نیستند که به بهانه‌ای حتی بخش کوتاهی از داستان به آن‌ها و سبک زندگی‌شان بپردازد. اما در عوض با سگ دایی ارنست، میخ‌های کف کفش ژاک (شخصیت اصلی)، مسیر خانه تا مدرسه ژاک، گرمای تابستان الجزایر و ماجرای تمایل زودگذر مادر ژاک به دوست دایی ارنست، روز‌های کسل کننده ژاک در مغازه آهنگری و... به خوبی آشنا خواهید شد

 جوان آنلاین: محمدعلی عبدالهی در کانال تلگرامی خود نوشت: رمان با مسافرت یک مرد و همسر در حال زایمانش به روستایی در الجزایر شروع می‌شود. با بیان جزئیات و توصیفاتی که بلافاصله شما را با آن‌ها همراه و هم‌مسیر می‌کند: یک درشکه و بارانی که به نرمی در حال باریدن است و هوایی که رو به تاریکی می‌رود، فانوس‌های شیشه‌ای که قرار است مسیر را روشن کنند، اضطراب و التهاب زن و شوهرش و درشکه‌چی عربی که همراه آنهاست.

در چند فصل همه چیز خوب پیش می‌رود، بیان سرمست کننده و همراه کننده جزئیات و توصیفات داستان و جا‌به‌جایی درست در زمان‌های مختلف که تصویر کلی خوبی از داستان به مخاطب می‌دهد. اما نبود نقطه عطف و گره داستانی باعث می‌شود از نیمه کتاب انتظار تمام شدنش را بکشی، چون به نظر می‌رسد دیگر توصیف توانایی همراه کردن در این داستان طولانی را ندارند. 

گره ذهنی من در انتخاب این کتاب، درک تصویر استعمار در شمال آفریقا بود که ظاهراً ربطی به دغدغه‌های نویسنده کتاب نداشت. کتاب از نگاه پسری فرانسوی الاصل به نام ژاک کورمری که در الجزایر متولد شده و پدرش را در کودکی در جنگ جهانی اول از دست داده روایت شده و می‌توان در آن رد اشارات قابل توجهی از استعمار را پیدا کرد: مثل نگاه کلی فرانسوی‌ها به عرب‌ها و مسلمانان، هویت بلاتکلیف مهاجران فرانسوی در الجزایر که از یک طرف خود را کاملاً فرانسوی نمی‌دانند و از طرف دیگر به عرب‌ها به چشم «دیگری» نگاه می‌کنند، اشاره به کوچ فرانسوی‌های اولیه به الجزایر و... که همه این‌ها از اشاراتی پراکنده و بی‌دنباله فراتر نمی‌رود و هیچ‌گاه به ارائه تصویر کلی نمی‌رسد.

شما در این کتاب با آدم‌های فرانسوی مواجهید که در کنار عرب‌های بومی زندگی می‌کنند. عرب‌هایی که آن‌قدر‌ها مهم نیستند که به بهانه‌ای حتی بخش کوتاهی از داستان به آن‌ها و سبک زندگی‌شان بپردازد. اما در عوض با سگ دایی ارنست، میخ‌های کف کفش ژاک (شخصیت اصلی)، مسیر خانه تا مدرسه ژاک، گرمای تابستان الجزایر و ماجرای تمایل زودگذر مادر ژاک به دوست دایی ارنست، روز‌های کسل کننده ژاک در مغازه آهنگری و... به خوبی آشنا خواهید شد. اساساً شاید استعمار یعنی همین ندیدن‌ها، نادیده گرفتن‌ها و کمتر انسان دانستن «دیگری» ها.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار