کد خبر: 1240323
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۴۰۳ - ۰۲:۲۰
روایتی از حس و حال سوگواری اباعبدالله‌الحسین (ع) در این روز‌ها و شب‌ها
دختر جوانی که از صحبت‌های سخنران هیئت نکته‌برداری می‌کرد، گفت: «عزای امام حسین (ع) یک عزای معمولی نیست و پر از درس زندگی است. من در این دهه برای یک سال زندگی‌ام کلی درس اخلاق می‌گیرم. اول دهه یک دفترچه برمی‌دارم و هر مجلسی که می‌روم از سخنرانی‌ها و حتی نکات مداحی یادداشت برمی‌دارم و آن دفتر تا محرم سال بعد همراهم هست و هرازگاهی نگاهی به آن می‌اندازم»
 محبوبه قربانی

جوان آنلاین: صدای اذان مغرب ندای آغاز ماهی را می‌داد که ماه عزاست. مادر لباس‌های مشکی را به رسم هر سال از ساکی که روی آن نوشته شده بود مخصوص محرم درمی‌آورد و هر لباس را به صاحبش می‌دهد تا زودتر آماده رفتن به هیئت شوند. سوار ماشین شدم و وقتی به خیابان رفتم، ازدحام جمعیت و خودرو زیاد بود ولی نه تنها کسی عصبانی و کلافه نمی‌شد بلکه به هم تعارف عبور از خیابان هم می‌کردند! نزدیک هیئت شدم، انتظامات هیئت برادرانی بودند که خودروی عزاداران را با ظاهری متفاوت، با لبخند و احترام راهنمایی می‌کردند تا جای مناسبی خودروی‌شان را پارک کنند. احساس می‌کردم رایحه حب امام حسین (ع) در این روز‌ها و شب‌ها هوای شهر و دل آدم‌ها را پاک، لطیف و معطر کرده است. 
 
 با چای روضه بیمه می‌شویم
ورودی هیئت با نوشته «اللهم الرزقنا شفاعه الحسین یوم الورود» آن هم با فونت درشت و رنگ سفید و قرمز دلم را تکان داد و اشک در چشمانم حلقه زد. کمی آن طرف‌تر برای پذیرایی از میهمان‌های اباعبدالله (ع) سقاخانه هیئت بود. از دست یکی از خادمان یک چای با خرما که رویش ارده و کنجد پاشیده بودند، گرفتم. مشغول خوردن بودم که دیدم زن جوانی در حالی که نوزادش را لباس سقا پوشانده بود، روی سکویی نشسته و در حالی که اشک می‌ریخت و ذکر می‌گفت، با قطره‌چکان قطره‌ای از چای هیئت را در دهان طفلش می‌ریخت. طاقت نیاوردم. جلو رفتم و بعد از سلام‌گرمی علت کارش را پرسیدم، گفت: «این رسم خانوادگی ماست. مادران‌مان اصرار داشتند چای روضه را به طفل نوزادشان بدهند. می‌گویند آن‌ها بیمه می‌شوند و عاشق دستگاه اهل‌بیت (ع).»
پیشانی طفل را بوسیدم و بعد از خداحافظی داخل حسینیه رفتم. روی راه پله‌ها خادمان با روی خوش در حالی که همه چوب‌پر‌های سبز به دست داشتند، ایستاده بودند و به میهمان‌ها خوشامد می‌گفتند. داخل حسینیه شدم. دورتادور حسینیه با مخمل مشکی پوشانده شده بود. کنار دیواره‌های حسینیه صندلی چیده شده بود تا افراد مسن و کسانی که پادرد دارند و عذری برای نشستن، روی آن بنشینند. خلاصه سعی شده بود همه شروط میهمان‌نوازی از میهمانان امام حسین (ع) رعایت شود. 

 حسینیه کودکان
اتاقی در گوشه راست حسینیه بود که روی در اتاق نوشته شده بود «مهد نوگلان حسینی». دو مربی که از خادمان هیئت بودند با ۳۰ تا ۴۰ کودک به شرط سنی سه تا ۹ سال در اتاق حضور داشتند. مربی یک برگه نقاشی با مضمون واقعه کربلا، حال و هوای هیئت‌ها و نذری‌ها به کودکان داده بود و آن‌ها در حال رنگ‌آمیزی نقاشی‌ها بودند. تعدادی از کودکان هم دور مربی دیگری نشسته بودند و نگاه‌شان به صورت مربی و گوش‌شان به روایت‌ها و داستان‌های مربی بود. 
یکی از مربی‌ها نزدیک شد و از او پرسیدم چرا از بین کار‌های خادمان مربی‌بودن را انتخاب کردید؟ گفت: «از بچگی با مادرم به هیئت می‌رفتم. بچه‌ها کنار مادران‌شان می‌نشستند و خبری از مهد نبود. روزی در یکی از همان مجالس با دختری هم‌سن و سال خودم داشتم بازی می‌کردم که پیرزنی از سر و صدای‌مان عصبانی شد و اعتراض کرد. زن جوانی به آن پیرزن گفت باید جاذبه داشته باشیم، باید طوری رفتار کنیم که بچه‌ها دلتنگ آمدن به هیئت شوند. بعد یک مداد و کاغذ داد و گفت بشین نقاشی بکش. آنقدر رفتار آن زن به دلم نشست که شب‌های دیگر بی‌تاب هیئت‌رفتن می‌شدم. این خاطره در ذهنم ماند تا وقتی به عنوان خادم برگزیده شدم. همان بار اول خواستم مربی مهد باشم تا هم کودکان بنا به ظرفیت‌شان از مجلس اهل‌بیت (ع) درس بگیرند و هم مادران‌شان به راحتی عزاداری کنند. مطمئنم همه آن‌ها بین اشک‌های‌شان مرا هم  دعا می‌کنند.»‌
او از اقداماتی که در مهد انجام می‌شد، حرف زد و گفت: «البته کار مهد در هیئت باید با مهد‌های دیگر فرق کند. سعی می‌کنیم قصه‌های کربلا را با زبان کودکانه تعریف کنیم. بازی‌ها هم طوری است که خیلی سر و صدا ندارد تا مزاحمتی برای مادران نباشد. نقاشی‌هایی که می‌بینید همه تصویری از وقایع عاشورا و کربلاست که حین رنگ‌آمیزی به کودکان درباره آن توضیحاتی داده می‌شود. مثلاً یک شب نقاشی‌های نذری دادن است تا بچه‌ها با فرهنگ نذری و فواید آن آشنا شوند.»

 برکات مجلس امام حسین (ع)
آن شب خیلی به عزاداری نرسیدم و بیشترین زمان در هیئت به گپ‌وگفت با خادمان و میهمان‌ها گذشت. از اینکه چرا بعد از ساعت‌ها کار روزانه، به جای استراحت یا تفریح با خانواده یا دوستان همگی زیر یک بیرق جمع و به عزاداری و گریه مشغول می‌شوند؟! اصلاً چرا برای امام حسین (ع) عزاداری می‌کنند؟ مگر چه نشانی و اثری از پیام امام‌حسین (ع) و ارادت به ایشان و یاران‌شان در زندگی دیده‌اند؟
یکی از عزاداران زن میانسالی بود که می‌گفت: «به عنوان یک مادر احساس می‌کنم بزرگ‌ترین وظیفه‌ای که بر دوش دارم این است که فرزندانم را با سیره اهل‌بیت (ع) به خصوص امام حسین (ع) آشنا کنم.»
دیگر مادری که در جمع عزاداران بود با تأیید این حرف گفت: «اصلاً بگذارید راحت بگویم از اینکه فرزندانم را با دستگاه اهل‌بیت (ع) آشنا کنم، به خصوص امام حسین (ع) و فرزندانش، آرامش دارم که به لطف خدا گزندی از شبهه‌ها و بداخلاقی‌ها به آن‌ها نمی‌رسد.»
مادری هم گفت: «نباید فرزندان را به زور به این مجالس آورد. باید طوری تربیت کنیم که خودشان با رضایت قلبی دل‌شان برای مجلس امام حسین (ع) پربکشد.» 
دختر جوانی از بین عزاداران که داشت از صحبت‌های سخنران نکته‌برداری می‌کرد، گفت: «ما برای حسین (ع) عزاداریم، او همه هستی‌اش را در راه دین داد، پس باید دینی را که بر گردن ما دارند، ادا کنیم. این را هم بگویم که عزای امام حسین (ع) یک عزای معمولی نیست و پر از درس زندگی است. من در این دهه برای یک سال زندگی‌ام کلی درس اخلاق می‌گیرم. اول دهه یک دفترچه برمی‌دارم و هر مجلسی که می‌روم از سخنرانی‌ها و حتی نکات مداحی یادداشت برمی‌دارم و آن دفتر تا محرم سال بعد همراهم هست و هرازگاهی نگاهی به آن می‌اندازم.»‌
زنی جوان وقتی این گفتگو را دید، صدایم کرد و گفت: «چند سالی است ازدواج کرده‌ام. سال اول با شوهرم اختلاف پیدا کردم. مشکل زندگی‌مان داشت جدی‌تر می‌شد که محرم آمد. شب اولی که به هیئت آمدم با دل شکسته از حضرت ابوالفضل (ع) کمک خواستم تا محبت بین من و شوهرم را برگرداند. همان شب سخنران درباره زندگی و مشکلات زوج‌ها صحبت می‌کرد. شاید باورتان نشود همه صحبت‌هایش برمی‌گشت به مشکلی که بین من و شوهرم بود. سریع یک کاغذ و خودکار برداشتم و همه حرف‌ها را نوشتم. همان‌ها را سرلوحه قرار دادم و به لطف خدا مشکل و اختلاف تمام شد. حالا سه فرزند دارم که بر خودم واجب می‌دانم که هر سال آن‌ها را به هیئت بیاورم تا با این مجالس که سراسر خیر و برکت است، آشنا شوند.»
عزاداری دیگر می‌گفت: «سال‌ها با خواهرشوهرم قهر بودم. محرم سال گذشته همراه شوهرم به هیئتی رفتیم و باهم در حیاط هیئت نشستیم و روضه گوش کردیم. روضه‌خوان وداع امام حسین (ع) با خواهرش حضرت زینب (س) را می‌خواند. وقتی گریه‌های شوهرم را دیدم دلم سوخت و احساس گناه کردم. فردای همان روز به احترام این ماه تلفن را برداشتم و با خواهرشوهرم تماسی گرفتم و قهر را تمام کردم.»‌


 حس و حال خادمان 
تقریباً آخر عزاداری بود. از حسینیه خارج شدم و به حیاط رفتم. با یک صف طولانی پذیرایی مواجه شدم که عزاداران در آن صف ایستاده بودند. بعضی که بچه‌دار بودند و سن بالایی داشتند، خسته شده بودند و گلایه می‌کردند، اما این گلایه‌ها با روی خوش خادمان و صبوری آن‌ها تسکین پیدا می‌کرد. تماشای فعالیت و تلاش خادمان برای آسایش میهمانان اباعبدالله (ع) دل‌انگیز بود. همان جا آرزوی خادمی کردم. دو نفرشان را شناختم. آن‌ها کارمند بودند و می‌دانستم مشغله زیادی دارند. تعجب کردم که چطور با آن همه مسئولیت ولی اینجا خادمی می‌کنند. سلامی کردم و درباره خادمی‌شان پرسیدم که گفتند در این دهه کارشان را طوری تنظیم می‌کنند که به خادمی هم برسند، هر چند گاهی سخت و نفسگیر می‌شود ولی این ساعت‌ها را با هیچ چیزی عوض نمی‌کنند. با لبخند گفتند: «شاید باورت نشود وقتی به هیئت می‌آییم نه خستگی متوجه می‌شویم و نه بی‌خوابی. جان تازه می‌گیریم و نفس  تازه می‌کنیم.»
حرف دل دیگر خادمان این جملات بود: با خادمی برای امام حسین (ع) انگار به خدا نزدیک می‌شوم... خادمی می‌کنم به امید فرج امام زمان (عج) ... این حس نوکری قابل مقایسه با هیچ چیز نیست. نشاطی دارد وصف‌نشدنی... خادمی در ساعت‌هایی است که ساعت عزدارای است و قاعدتاً باید افسرده شد، اما نمی‌دانم چرا ته دلم اینقدر شوق دارم و آرامش... این مدت که خادم بودم، آنقدر برکت زندگی‌ام زیاد شد که اگر سال‌ها می‌تاختم به این چیز‌هایی که دارم نمی‌رسیدم... اینقدر امام حسین (ع) را دوست دارم که حاضرم حین خادمی بر زمین بیفتم و پای عزدارانش را ببوسم... برای هر گرهی که به زندگی‌ام می‌افتد، نذر خادمی‌ام می‌کنم، بار‌ها گره از کارم با این نذر باز شده است... 
بعد از همکلامی با افرادی که روحی بزرگ در آن‌ها بود به برکت حضور در مجلس اباعبدالله (ع) این بیت از شعر علی زمانیان به ذهنم رسید که گفته است: «اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند/ این راه عشق پیچ و خمش فرق می‌کند/ اینجا گدا همیشه طلبکار می‌شود/ اینجا که آمدی کرمش فرق می‌کند.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار