جوان آنلاین: جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در اظهاراتی بیسابقه در سخنرانی خود در دانشگاه آکسفورد اذعان کرد که امریکا جایگاه خود را به عنوان نیروی مسلط یا هژمون از دست داده است و اروپا از این پس نباید امنیت خود را به امریکا وابسته کند. بورل گفت: از نظر من نظام بینالملل که پس از جنگ سرد به آن عادت کرده بودیم، دیگر وجود ندارد. امریکا جایگاه خود را به عنوان هژمون از دست داده و نظم چندجانبهای که پس از سال۱۹۴۵ برقرار شده بود، رو به ضعیفشدن است. بورل با اشاره به موفقیت احتمالی روسیه در جنگ با اوکراین از خطرات آن برای اروپا گفت: «ما تاکنون به چتر امنیتی امریکا متکی بودهایم. اما این چتر شاید همیشه باز نماند و من معتقدم نمیتوانیم امنیت خود را به انتخابات امریکا که هر چهار سال یکبار برگزار میشود، گره بزنیم، بنابراین باید سیاست دفاعی و امنیتی خود را بیشتر توسعه دهیم.» اذعان این مقام ارشد اتحادیه اروپا بار دیگر بر مسئلهای که مدتهاست از سوی صاحبنظران روابط بینالملل مطرح شده، یعنی افول تدریجی امریکا و نزول نقش آن در عرصه جهانی در ابعاد مختلف صحه میگذارد. در عین حال تأکید بورل بر لزوم استقلال دفاعی اروپا از امریکا نشانه دیگری از باور مقامات ارشد اروپایی به تنزل جایگاه ایالاتمتحده در عرصه جهانی و نیز بیاعتمادی فزاینده به آن است.
روند افول
تنزل موقعیت جهانی امریکا و افول سیاست خارجی واشینگتن هر چند عملاً از دهه ۱۹۷۰ میلادی و شکست آشکار امریکا در جنگ ویتنام آغاز شد، اما از دوره زمامداری جورج دبلیو بوش و اقدامات یکجانبهگرایانه و خودسرانه وی مانند حمله به افغانستان و عراق به رغم مخالفت سازمان ملل روندی فزاینده پیدا کرد.
روی کارآمدن دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور جدید امریکا در ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ موجب حیات دوباره یکجانبهگرایی و تشدید اختلافات واشینگتن با قدرتهای جهانی شد. دوره زمامداری ترامپ را میتوان دوره تسریع افول ایالاتمتحده به ویژه در عرصه سیاست خارجی با تضعیف پیوندهای فراآتلانتیکی و نیز وقوع جنگهای تجاری با چین و اروپا دانست.
در دوره جو بایدن نیز به رغم تلاش برای احیای روابط فراآتلانتیکی و همراه ساختن اروپا با امریکا در عرصه سیاستها و اقدامات مشترک، به دلیل تشدید تنشها با روسیه و چین، عملاً واشینگتن در عرصه جهانی با تنگناها و موانع زیادی برای نفوذ و اثرگذاری مواجه شده است. در عین حال تحولات داخلی و امریکا و روندهای خارجی آن حاکی از کاهش تدریجی و به عبارت دیگر افول قدرت این کشور است. جو بایدن، رئیسجمهور امریکا با اشاره به پسرفت اقتصادی امریکا میگوید: «کشورهای دیگر در حال سبقت گرفتن از امریکا در بسیاری از زمینهها هستند.» وی اذعان کرد که هر چند امریکا همچنان بزرگترین اقتصاد در جهان است، اما به عنوان یک کشور، در حال از دست دادن موقعیت خود است. اذعان رئیسجمهور امریکا به پسرفت این کشور از لحاظ اقتصادی نشانگر پدیدهای است که از آن تحت عنوان افول امریکا یاد میشود. بایدن در همین راستا به شاخصهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و وضعیت امریکا در این موارد اشاره کرده است.
زوال هیمنه امریکا
مجموع این ملاحظات نشان میدهد واقعیتی موسوم به افول امریکا واقعیتی خارجی است که روند آن از مدتها قبل آغاز شده است. به گفته منتقدان هیمنه امریکا در دنیا رو به افول است. این زوال نه فقط در زمینه قدرت سخت و قدرت نیمهسخت امریکا مصداق دارد، بلکه به گمان بسیاری از تحلیلگران، قدرت نرم امریکا نیز دچار زوال شده است. بسیاری از کشورهای جهان از امریکا بیزارند. دیدگاه مردم جهان نسبت به امریکا در دهههای اخیر به شدت تغییر کرده و منفی شده است. به این ترتیب امریکا که دههها پیش از کشورهای مقبول جهان بود، اینک در شمار کشورهای منفور جهان قرار گرفته است؛ امری که اندیشمندان مختلف امریکایی بر آن صحه نهادهاند.
هنری کیسینجر، وزیر خارجه اسبق و استراتژیست پرنفوذ امریکایی در مصاحبهای با روزنامه والاستریتژورنال در آستانه ۱۰۰ سالگیاش به کاهش نفوذ و مقبولیت امریکا در سطح جهانی اذعان و تصریح کرد که کشورهای جهان با موضعگیری ایالاتمتحدهامریکا در خصوص حقانیت این کشور و نبود اهداف خودخواهانه در سیاست خارجی آن موافق نیستند. کیسینجر گفت: ایالاتمتحده خود را نه خودخواه، بلکه مصلح و عادل میداند و معتقد است دیدگاه و منطقش باید غالب شود، در حالی که بسیاری از کشورهای جهان با چنین موضعگیریای موافق نیستند. در واقع برخلاف ادعای جورج بوش پدر، رئیسجمهور وقت امریکا در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی که مدعی شده بود امروز تنها قدرت مسلط دنیا امریکاست، در عمل امریکا در نظم جهانی جدید روندی رو به افول و انزوا داشته است. این امر با توجه به رویکرد و اقدامات دو قدرت بینالمللی رقیب ایالاتمتحده، یعنی روسیه و چین در راستای تحقق نظام چندقطبی و نیز ضعف روزافزون اقتصادی و نظامی امریکا و در عین حال گسترش اختلافات داخلی و دوقطبیشدن جامعه امریکا در حال تحقق است.
انتقال قدرت به آسیا
مسئله قابل ذکر دیگر در زمینه تغییر نظم جهانی، انتقال قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی علمی از غرب به قاره آسیاست. این موضوع با توجه به اهمیت روزافزون منطقه آسیا- اقیانوس آرام در عرصه جهانی در قرن ۲۱ در عرصههای مختلف اقتصادی، تجاری، فناوری، سیاسی، فرهنگی و نیز نقشآفرینی روزافزون چین در عرصه مسائل منطقهای و جهانی و گسترش روابط آن با دیگر کشورها معنا پیدا میکند. به گفته جوزف بورل در ۳۰ سال گذشته، سهم چین از تولید ناخالص داخلی جهان از ۶ درصد به تقریباً ۲۰درصد رسیده است، در حالی که سهم اروپاییها از ۲۱درصد به ۱۴درصد و امریکا از ۲۰درصد به ۱۵درصد کاهش یافته است. بورل اذعان کرده است چین در حال تبدیلشدن به رقیبی برای اروپا و امریکا نه فقط در تولید کالاهای ارزان، بلکه به عنوان یک قدرت نظامی، در خط مقدم توسعه فناوری و ساخت فناوریهایی است که آینده ما را شکل خواهند داد.
نماد این تغییر، جایگزینی تدریجی گروه ۲۰ مرکب از قدرتهای اقتصادی جهانی و اقتصادهای نوظهور در کنار قدرتهای اقتصادی منطقهای است که این مسئله خود به معنای پایان سلطه اقتصادی غرب و سربرآوردن قدرتهای اقتصادی جدید در بعد جهانی و منطقهای است، ضمن اینکه قدرتهای رقیب غرب یعنی چین و روسیه در کنار اقتصادهای نوظهور مانند هند، برزیل و آفریقایجنوبی که همه از اعضای گروه بریکس محسوب میشوند، به طور خاص خواهان ایجاد نظام چندقطبی به جای نظام تکقطبی هستند و این به معنای به سررسیدن نظم بینالمللی لیبرال خواهد بود.
به نظر میرسد مهمترین نگرانی امریکا رقابت رو به گسترش چین با امریکا و تلاش پکن برای تبدیلشدن به قدرت اول اقتصادی جهان و یک بازیگر تعیینکننده بینالمللی است. در این راستا در گزارش سال ۲۰۲۳ جامعه اطلاعاتی امریکا تصریح شده است: «چین از توانایی لازم برای انجام تلاشهای مستقیم جهت تغییر نظم قاعدهمحور جهانی در تمامی عرصهها و در مناطق مختلف برخوردار است.»
چین و روسیه معتقد هستند تحولات بینالمللی و واقعیات نظام جهانی مؤید گذار به سوی نظام چندقطبی است، در حالی که امریکا هنوز هم با پافشاری بر حفظ نظام تکقطبی و تلاش برای ایفای نقش پلیس جهانی به دنبال اهداف و خواستههای خود از طریق یکجانبهگرایی است، با این حال روندهای جهانی نشانه ناکامی واشینگتن در تداوم هژمونی خود در سطح جهانی و ظهور قدرتهای رقیب در عرصه بینالمللی است.