جوان آنلاین: مینا را از بچگی میشناختم. وقتی ازدواج کرد روابطمان کمتر شد، اما قطع نشد. من هم خوشحال بودم که غرق در خوشی است. با خبر مادرشدنش خوشحالتر شدم و بعد از مدتها به منزلش رفتم. انصافاً خانه و زندگی قشنگی داشت؛ چند خوابه و بزرگ. از ماشین ظرفشویی خارجی گرفته تا بهترین یخچال و مبلمان و پرده، خوشحال به نظر میرسید و رضایت از زندگی را در ظاهر او میشد دید. همسرش متمول بود. ماشین شخصی مدل بالایی داشتند و حتی خود مینا هم یک ماشین جداگانه داشت. در همه ۱۰ سال زندگی مشترکش کم و بیش با او در ارتباط بودم و بعد هم به لطف صفحات مجازی دائماً عکسهای سفرهای خارجی و گشتوگذار و تفریح در ویلای شخصی را به اشتراک میگذاشت. یک چیز بیشتر از بقیه برایم عجیب بود. مینا هر روز لاغرتر میشد. لاغری را هم گذاشتم پای اینکه به هر حال برای سلامتی و زیبایی به چنین مسیری رفته است. بعد از مدتی دیدم به تنهایی سفر میرود و در نهایت آنچه را که فکر نمیکردم شنیدم؛ «از علی جدا شدم». پسرش هشت ساله بود که جدا شد. مینای خانهدار با چند چمدان رخت به خانه پدرش برگشت. در عرض یک هفته تبدیل شد به یک زن شاغل و طبق توافق صورتگرفته، آخر هفتهها مادر پسرش بود.
اوایل پسرش هر هفته میآمد. در کمتر از یکسال پسرش روزبهروز از او بیشتر فاصله گرفت تا جایی که طی کمتر از دو سال هر چند ماه یکبار هم نتوانست پسرش را ببیند. دائماً در خانه با خواهرش مشکل داشت. از برادرش و همسر او طعنه میشنید. ماشینش خراب میشد، حتی نمیدانست باید چه کار کند. مشغله و کار زیاد حتی فرصت تفریحات معمول را از او گرفت. اینبار بیشتر از عکسهایی که در زمان تأهل از او میدیدم لاغر شد. میدانستم از درون اذیت میشود تا اینکه یکبار گفت: «فلانی کاش جدا نمیشدم، کاش جدا نمیشدم.»
این عین جملات اوست: «بعد از علی موارد آشنایی زیاد پیش آمد، اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که هر کس بدیهایی دارد و کاش با بدیهای پدر بچه خودم سازگاری میکردم. علی یکسری اخلاقهایی داشت که دوست نداشتم و باعث اختلاف شد، اما یکسری خوبیهایی هم داشت که از کنارش گذشتم. گاهی فکر میکنم کاش بیشتر میبخشیدم و میگذشتم. کاش لجبازی نمیکردم.»
نمیدانم چرا، اما مینا همواره روی لجبازی زیاد تأکید میکرد و میگفت: «زندگی ما را لجبازی تباه کرد.»
از او دلایل پشیمانی را پرسیدم که گفت: «جدایی و طلاق سختی زیادی دارد. برگشت به خانه پدری به خصوص اگر خواهر و برادری در منزل باشند، سرشکستگی و داستانهای خودش را دارد. اینکه پس از سالها خانهداری و مادری در طول هفته اختیار خانه و زندگی را نداری و شبیه میهمان میشوی، سخت است. اینکه به جای مدیریت یک خانه تنها صاحب یک اتاق کوچک میشوی، سختتر است. دلم برای غذا درستکردن تنگ میشود. من خانم خانه خودم بودم، اما حالا هیچ کس نیستم. همیشه همه از سختیهای طلاق و جدایی در جامعه حرف میزنند. این موضوعات به کنار، اما سختیهای کوچک و خردشدن از درون بیشتر آسیب میزند. ما فکر میکنیم در زندگی مشترک سختیهای زیادی تحمل میکنیم و در نهایت به خاطر لجبازی و اختلافنظر اقدام به جدایی میکنیم، در حالی که به شخصه بعد از مدت خیلی کوتاهی از جدایی پشیمان شدم.»
مینا چند باری به انحای مختلف در مورد پشیمانی از طلاق با من صحبت کرده بود و هر بار فکر میکردم صرفاً به خاطر ازدست دادن پسرش میگوید پشیمان شده است یا اینکه کارکردن برایش سخت است و ترجیح میداده به زندگی خوب اقتصادی قبل برگردد، اما به مرور وقتی دلایل او را گوش کردم، فهمیدم زود قضاوت کردم و دلیل پشیمانی مینا فراتر از دلتنگی برای پسرش و حتی مادی است، هر چند جدایی از فرزندش هم دلیل کمی نبود، اما او به این نتیجه رسیده بود که هر زندگی مشکلات خاص خود را دارد که باید با همانها سازگاری پیدا کرد. خاطرم هست یک بار پیش او بودم و با تلفن حرف میزد و میگفت: «بساز و جدا نشو. با بدیهای همین آدمی که چند سالی است میشناسی پیش برو و درستش کن و از زندگی بیرون نیا که ارزشش رو نداره.»
امروز بعد از چهار سال وقتی با او حرف میزنم، هر بار جدیتر از قبل میگوید، از جدایی پشیمان است و حتی برای بازگشت به زندگی تلاش کرده است و جالب این بود که بعد از بارها شکست برای شروع دوباره میگفت: «کاش این تلاش را همان موقع میکردم. کاش آنقدر زود تصمیم نمیگرفتم. کاش کسی به من میگفت چه میزان پسرم آسیب میخورد. کاش کسی به من میگفت بیرون زندگی خودم خبری نیست و هر چه از خوشیهای دیگران میبینیم، روزمرگیها و ظاهر زندگی افراد است. همواره همه آن زمان به من میگفتند به فکر خودت باش، خودتو عشق است. بیخیال فلانی و فلانی. تا کی میخوای عمرتو تباه کنی و از این مدل حرفها.»
مینا درست میگفت و البته که شبیه مینا کم نیستند. به لطف شبکههای اجتماعی و جذب مخاطب هم که الیماشاءالله همه روانشناس و زوج درمانگر شدهاند. هر جا را باز میکنیم به یک نحوی بر تنور جدایی میدمند. «بزرگترین اشتباه انتخاب یک آدم اشتباه نیست، منتظر بودن برای درست شدن آن آدم اشتباه است... اگر دیگری تو را به آدم بهتری تبدیل نمیکند، آدم سمی است و او را رها کن» یا جملات اینچنینی که در مواقع بحرانی و حاد به شدت میتواند بر ذهن ما اثرات منفی بگذارد.
هر چند باید گفت گاهی در برخی زندگیها چارهای جز پارهکردن نیست، اما شاید بیحکمت نیست که طلاق منفورترین حلال نزد خداست. در روایتى از پیامبر (ص) مىخوانیم: «هیچ عملى منفورتر، نزد خداوند متعال از این نیست که اساس خانهاى در اسلام با جدایى (طلاق) ویران شود» و در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) مىخوانیم: «چیزى از امور حلال، در پیشگاه خدا مبغوضتر از طلاق نیست». باز در حدیث دیگرى از رسول اکرم (ص) آمده است که فرمود: «ازدواج کنید و طلاق ندهید که طلاق عرش خدا را به لرزه درمىآورد!»
ما در جهان چنان کاملی نیستیم که تصور میکنیم کسی پیدا میشود که کامل است. مگر خودمان کاملیم؟ مگر خودمان عاری از خطا و اشتباه هستیم؟ بارها و بارها در طول زندگی خود را برای خطا و اشتباهات سرزنش کردهایم. طبیعی است که در زندگیای که مشترک است خطا و اشتباه میتواند تبعات سنگینتری داشته باشد، اما آنچه زندگی مشترک را از انفرادی تمییز میدهد، این است که در بروز خطا و اشتباه همراهی کنار ما باشد که با پستی و بلندیهای زندگی و خطاهای موجود سازگاری داشته باشد و بتواند به گونهای در شرایط بحرانی زندگی را مدیریت کند که پذیرش خطا و اشتباه سادهتر باشد و به ما برای درسگرفتن کمک کند.
گاهی وقتها ما به دنبال تغییر موقعیت هستیم، در حالی که همین تغییر موقعیت میتواند جای چاله و چاه را عوض کند. مشاوران خانواده معتقدند لحظه واقعی طلاق زمانی است که زوجین همه تلاش خود را برای ساختن زندگی انجام داده، اما به نتیجه نرسیدهاند، در غیر این صورت پشیمانی رخ میدهد، پس باید تمامی راهها را برای پشیمانی مسدود کرد.