خاطره یک رزمنده دفاعمقدس از روزهای ابتدایی جنگ در گفتگو با «جوان»
شب صدای چند نفر را شنیدم که به گودال نزدیکتر میشدند. عربی حرف میزدند! بعثیها آمده بودند تا من را اسیر کنند، اما در همین لحظه چند نفر دیگر از بچههای خودی از راه رسیدند و زودتر از بعثیها خودشان را به من رساندند. یکی از این بچهها از گردان خودمان بود، آرام به من گفت عراقیها این اطراف هستند...
کد خبر: ۱۲۵۶۹۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۲
خاطراتی از حضور در خطوط پدافندی مجنون در گفتگو با یک رزمنده دفاع مقدس
تعدادی از افراد بومی در روستاهای بسیار کوچک و پراکندهای که در خشکیهای هور وجود داشت، زندگی میکردند. تعدادی از این بومیها تا عملیات خیبر هم در منطقه بودند. برای ما که آن موقع جوان و رزمنده بودیم، بسیار جای تعجب داشت که این مردم چطور در چنین محیطی زندگی میکردند
کد خبر: ۱۲۳۵۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۲
خاطره یک رزمنده مدافع حرم از ایستگاه صلواتی فاطمیون
در مقطعی که توفیق حاصل شد به عنوان مدافع حرم در سوریه باشیم، یک روز همراه یکی از همرزمانم روی موتور در منطقه گشت میزدیم.
کد خبر: ۹۶۴۰۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۸