سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: درحالی به سی و دومین نمایشگاه بزرگ کتاب رفتم که خیل عظیمی از جمعیت در آنجا حضور داشتند. ازدحام جمعیت به اندازهای بود که به سختی از میان راهروها و غرفهها راه عبوری پیدا میکردم. دشوارترین قسمت داستان جایی بود که قرار بود کتابی بخرم. زیرا در این آشفته بازار کتاب هم باید مبلغ گزافی میپرداختم و هم باید داوطلبانه زمان قابل توجهی برای این پرداخت در صف میایستادم.
من در مواجهه با سی و دومین نمایشگاه کتاب سوالات بسیاری از ذهنم گذشت که برخی از آنها را با شما در میان میگذارم. جایگاه نمایشگاه کتاب در کشور کجاست؟ دقیقا قرار است با برپایی نمایشگاه بزرگ کتاب چه اتفاقی در بین مردم رخ دهد؟ اصلا تفاوت نمایشگاه کتاب با بازار بهاره چیست؟ قدم زدن و وارسی کردن کتب مختلف چه تفاوتی با پاساژگردی و خرید فروشگاهی دارد؟ سی و دومین نمایشگاه کتاب چه تاثیری بر وضعیت مطالعه دارد؟ و اصلا چرا سی و یک دوره نمایشگاه کتاب نتوانسته است وضعیت مطالعه در ایران را بهبود بخشد؟
ما به نمایشگاه میرویم و کتاب میخریم، چون مصرف کنندهایم. مصرف میکنیم تا خوشبخت شویم. تصور میکنیم مصرف شبیه اسطورهها خود به خود و بدون هیچ تلاشی برای ما خوشبختی میآورد. به همین خاطر هم هست که انواع لباس ها، کالاهای تزیینی و رفاهی میخریم. چون فکر میکنیم با داشتن آنها به رفاه میرسیم و البته متصوریم با رفتن به نمایشگاه کتاب، فرهیختهایم و صدالبته با خرید کتاب، باسوادیم.
ما در ایران زندگی میکنیم و روزانه با مردمی سروکار داریم که از رفتارهای روزمره و سبک زندگی شان برمی آید که احتمالا میزان مطالعه پایینی دارند. البته آمارهای مختلف هم این موضوع را تصدیق میکنند. مثلا میزان سرانه مطالعه روزانه در ایران حدود ۱۵ دقیقه است. کمی بیشتر یا کمتر تغییری در اصل ماجرا ایجاد نمیکند.
مهم این است که ما احساس نیاز به مطالعه میکنیم یا خیر؟ مردمانی احساس مطالعه میکنند که بخواهند زندگی خویش را سامان دهند. از وضعیت موجود خارج شده و خود را به وضعیتی مطلوب برسانند. اما گویا مردم ما چنین قصد و نیتی ندارند. اگر هم دارند برای آن تلاشی نمیکنند.

این یک نقد به مردم است. به آحاد مردمی که نسبت به وضعیت فعلی شرایط زندگی نقد دارند و به دنبال آیندهای بهتر و زیباتر هستند. اگر به دنبال بهبود وضعیت هستند باید نکات فراوانی بدانند و یکی از راههای مهم دانستن، مطالعه است. نمیخواهم تمام دلایل شرایط سخت زندگی را به کتاب نخواندن گره بزنم یا وضعیت کشور را بغرنج جلوه دهم. بلکه صرفا میخواهم به مناسبت برپایی نمایشگاه کتاب، به تمام کسانی که میزان سرانه مطالعه را در ۱۲ و نیم دقیقه نگه داشتهاند، انتقاد کنم.
برای ما فرقی نمیکند در نمایشگاه کتاب قدم بزنیم یا در مالها و پاساژهایی که هر روز شیکتر از دیروز هستند خرید کنیم. مهم این است که بخریم. واقعا وقتی میزان مطالعه کشور پایین است یا رفتارهای روزمره ما آیینه تمام نمای تبعات عدم مطالعه را به تصویر میکشد، چه تفاوتی دارد در پاساژها کفش و شلوار بخریم یا در نمایشگاه کتاب، زنبیل زنبیل کتاب به دوش بکشیم؟ چرا پاساژگردی بار معنایی منفی دارد و نمایشگاه کتاب پرستژ مثبتی دارد؟ صرفا، چون نمایشگاه کتاب بازنمای یک کار فرهنگی است و کتاب یک کالای فرهنگی است؟ این انصاف نیست که اگر قرار است کتاب صرفا دکور کتابخانه منزل را زیبا جلوه دهد بخواهیم آن را با ارزشتر از دیگر کالاهای تزیینی بدانیم.
ما مصرف کنندهایم. میخریم که داشته باشیم. میخریم که خوشبخت باشیم. میخریم که از دیگران عقب نمانیم. به نمایشگاه کتاب میرویم تا فرهیخته باشیم، آکادمیک باشیم، باسواد باشیم و این را مرتب به دیگران نشان میدهیم. اگر یکبار نمایشگاه برویم آن را دهها بار در فضای مجازی به اشتراک میگذاریم.
چون برای همین رفتهایم. برای اینکه دیگران بدانند. اتفاقا رسانههای ملی و اصلی هم به این قضیه دامن میزنند. آنها همیشه گزارش میدهند از جمعیت گستردهای که در نمایشگاه شرکت کرده است و از میزانی که کتاب فروخته شده است. آنها از میزانی که کتاب مطالعه شده، گزارشی نمیدهند، از تاثیری که مطالعه کتب در جامعه ایجاد میکند، حرفی نمیزنند و فقط میگویند که عدهای کتاب مصرف کردهاند، مثل هر کالای لوکس و باپرستیژ دیگری!