در اينكه در دهه اخير شركت «صبا» توجه خاصي به داستانهاي شاهنامه داشته هيچ شكي نيست اما بعضي از توليدات اين شركت از جمله داستان نبرد رستم و برزو از نبود پژوهش و ضعف مستندات تاريخي به شدت رنج ميبرد. از داستان و فيلمنامه كه به تمامي برگرفته از داستانسراييهاي زيباي حكيم طوس است، بگذريم، ساختار فيلم در طراحي شخصيت، طراحي لباس و طراحي ميزانسن و حركات به شدت ميلنگد. به گونهاي كه مخاطب در ابتداي داستان با كاراكتر عجيبي در قالب «ديو»ها مواجه ميشود كه هيچ پيشينه ذهني در مورد آنها ندارد چرا كه طراح شخصيت به جاي مراجعه كردن به مينياتورهاي استادان ايراني كه به كرات ديوهاي شاهنامه را سوژه كار خود كردهاند، در پي تقليد و گرتهبرداري از موجودات عجيب و غولپيكر آثار هاليوودي به خصوص سهگانه «ارباب حلقهها» بوده است. همچنين در طراحي پوشاك و پاافزار هيچ نقشمايه آشنايي كه منحصر به دوران باستان كشورمان باشد ملاحظه نميشود در حالي كه با مراجعه به كتابهايي كه به خلق نقشمايههاي دوران باستان با الهام گرفتن از نقوش برجسته كاخ كيش، پاسارگاد و ساير ابنيه تاريخي پرداخته، اين مشكل به راحتي مرتفع ميگشت. اما در ميزانسنها و حركات كاراكترها به خصوص در لحظات نبرد و در نحوه شمشيرزني برزو شمشيرزني و نبرد برادپيت در فيلم «تروا» و آثار ديگري از هاليوود به ذهن متبادر ميشود چرا كه اين معضل از حد تقليد فراتر رفته و به كپيبرداري مو به مو از آثار هاليوودي پرداخته شده كه اشاره كردن به مواردي چون اژدهاي به بند كشيده شده كه دايه برزو را ميبلعد، يا اژدهايي كه مركب افراسياب در حمله به ايران است و توسط سيمرغ شكست ميخورد و مصاديقي ديگر صحه گذاشتن بر اين مطلب است. بنابراين اگر به كاركردهاي متعدد شاهنامه و شاهنامهخواني كه سينه به سينه تا به امروز رسيده توجه كنيم، در خواهيم يافت كه بسياري از مشكلات و معضلات امروزي چون اعتماد به نفس، وطندوستي، پاكي، صداقت و... در غيبت حكايتهايي چون داستانهاي شاهنامه است. اميد ميرود متوليان امر، خاصه شركت فرهنگي هنري صبا در اين راستا بيشتر و بهتر عمل كنند تا باز به پشتوانه اين فرهنگ غني شاهد دلاوريها و دشمنستيزيهاي فرزندان اين سرزمين باشيم.