ظاهراً امریکاییها درباره انقلاب دوم دستکم در عرصه فرهنگی و هنری بیش از ما ایرانیها انقلابی رفتار کردهاند. وقتی فیلم آرگو را ساختند و میشل اوباما بانوی اول امریکا از کاخ سفید در حرکتی بیسابقه اسکار بهترین فیلم را به کارگردان آن اعطا کرد تازه عدهای در ایران متوجه شدند اهمیت انقلاب دوم چقدر بوده است. با اینحال باز هم در عرصه هنر اتفاقی در داخل ایران نیفتاد و فیلم یا مجموعه تلویزیونی شاخصی با این موضوع تولید نشد. در همچنان بر همان پاشنه چرخید تا امروز و این هنوز هم ادامه دارد. حافظه جوان ایرانی درباره تسخیر سفارت امریکا یا همان لانه جاسوسی هنوز به همان تصاویر سیاه و سفیدی برمی گردد که دانشجویان پیرو خط امام را درحال بالا رفتن از در سفارت نشان میدهد و در فیلم بن افلک هم به تصویر کشیده شده است یا به همان فیلم آرگو. آرگو آنقدری که قرار بود فیلم مهمی از کار درنیامد و مورد توجه محافل هنری از سوی منتقدان قرار نگرفت با اینحال به لحاظ ساختار فنی و تکنیکی و کارگردانی فیلم بدی هم از کار درنیامد. از تولید آرگو تقریبا ۱۲ سال میگذرد با اینحال هنوز مراکز عریض و طویل فرهنگی و هنری ما نتوانستهاند اثر قابل توجه نمایشی در اینباره تولید کنند. نه اینکه نخواسته باشند واقعاً نتوانستند. حوزه هنرهای نمایشی ما ظاهراً در نتوانستن با عرصه خودروسازی ما رقابتی جدی دارد. همه نشانهها برای اینکه میتوان خودروی خوب ساخت وجود دارد، اما نتیجه هیچ وقت به تولید یک خودروی ملی خوب ختم نشده است. در سینما و سریالسازی وضع به این بدی نیست. فیلم و سریال با کیفیت فنی و تکنیکی کم ساخته نمیشود، اما آثار آنطور که باید نقطه زن نیستند و اغلب حتی به نقطهای که باید نزدیک هم نمیشوند. میتوان گفت میانمایگی توقف گاهی است که آثار نمایشی ما در گسترهای عظیم به آن گرفتار هستند و این درحالی اتفاق میافتد که همه میدانیم توان و داشتههای جوانان ما در هنرهای نمایشی خیلی بیشتر از اینی است که مشاهده میکنیم و مشکل بیش از همه در مدیریت این داشته هاست. آن دستی که باید ظرفیتها را کنار هم بچیند و مانند موتوری پیشران عمل کند به دلایل مختلف در وسط میدان نیست و آن عزمی که باید وجود داشته باشد در مدیران میانی به چشم نمیخورد. در حوزه کتاب، اما گهگاه شاهد اتفاقات خوبی هستیم. رهبری معظم انقلاب به عنوان یک کتابخوان حرفهای علاوه بر کتابهای مختلف در ژانرهای متفاوت کتابهای مرتبط با انقلاب اسلامی را به طور جدی رصد میکنند و تقریظهایی که بر این کتابها مینویسند به دیده شدن و تبلیغات آنها کمک زیادی میکند. ایشان در تقریظی که روز گذشته از آن رونمایی شد به کیفیت خوب کتاب ایستگاه خیابان روزولت اشاره کرده و آن را ستودهاند. کتابی با موضوع تسخیر لانه جاسوسی، همان موضوعی که ۱۲ سال پیش فیلم امریکایی آرگو به آن پرداخته بود. رهبر انقلاب در پایان تقریظ خود به نامگذاری خوب کتاب هم اشاره کردهاند. خیابانی که امروز همه در تهران آنرا با نام شهید مفتح میشناسیم پیش از انقلاب با نام روزولت یکی از رؤسای جمهور وقت ایالات متحده شناخته میشد. کندی، آیزنهاور و چند رئیسجمهور دیگر امریکا نیز روی برخی خیابانهای دیگر تهران خودنمایی میکردند و این نشانهای جز اوج وابستگی رژیم پهلوی به ابرقدرت آن زمان نیست. کشوری که یکی از بزرگترین کودتاهای تاریخ جهان را در ایران رقم زده بود توانسته بود نام رؤسای جمهورش را بر خیابانهای پایتخت ایران حک کند، اما با طوفان انقلاب اسلامی و پس از آن انقلاب دوم در بر پاشنه دیگری چرخید و یکی از بزرگترین سفارتخانههای جهان که پایگاه شرورترین دولت عالم بود تغییر ماهیت داد.ای کاش لانه جاسوسی به بزرگترین مرکز تولید فرهنگی و هنری تبدیل میشد و جایگاهی الهام بخش برای جوان ایرانی پیدا میکرد. یادمان باشد ما به اندازه امریکاییها در فرهنگ و هنر به موضوع تسخیر سفارت امریکا حساسیت نشان ندادیم. باز خدا پدر جواد شمقدری را بیامرزد که در دهه ۷۰ یک فیلم درباره این موضوع ساخت. هر چند طوفان شن به لحاظ کیفیت فیلم قابل ملاحظهای از کار درنیامد ولی دلمان خوش است که آنقدرها هم بیعمل نبودیم. خدا درباره تسخیر سفارت امریکا یکی از معجزاتش را به ما نشان داد، اما ما دست کم در فرهنگ و هنر معجزه خدا را نادیده گرفتیم. واقعاً اگر امریکاییها قرار بود درباره چنین معجزهای فیلم بسازند چگونه عمل میکردند؟ با اینحال طوفان شنهای زیادی در تاریخ انقلاب اسلامی وجود دارد که فرهنگ و هنر ما با خونسردی از کنار آنها فقط رد شدهاند. ایستگاه خیابان روزولت در اینباره و در میان بیعملی ما میتواند یک معجزه قلمداد شود.